بنیامین

@Benyamin_sk

65 دنبال شده

23 دنبال کننده

                      و اگر امید بسیارم هست بیم فراوان نیز دارم.
                    

یادداشت‌ها

این کاربر هنوز یادداشتی ثبت نکرده است.

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

بنیامین پسندید.
بریدۀ کتاب

صفحۀ 102

مشهورترین شرح وبسط پدیدارشناختی اختیار در آثار سارتر را می توان در اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر یافت این کتاب که در سال ١٩٤٦ به چاپ رسید، دعوتی مشتاقانه به سمتِ اگزیستانسیالیسم به عنوان مناسب ترین پاسخ فلسفی به بحران اجتماعی و فرهنگی ای است که اروپا را پس از جنگ جهانی دوم فرا گرفته بود سارتر چالش را با این جمله معروفش آغاز کرد و مردمی را که با نظامهای سنتی معنا تخریب شده بودند مستقیماً مخاطب قرار داد. او اعلام کرد هر معنایی که بخواهد از فروپاشی تمدن اروپایی در امان ،بماند باید از هیچ و از سرچشمه آگاهیهای فردی ساخته شود. تنها فرد است که میتواند با اختیار و مسئولیت انتخاب مطلق، وسیله آغازی دوباره را در خود بیابد. هنجارها و تعهدات سنتی دیگر نمی توانند به مثابه داوری بی طرف به کمک ما بیایند در این راستا سارتر این جمله مشهور کی یرکگور راکه در جمع حقیقتی نیست حقیقت قائم به فرد است با این پیام پدیدارشناختی که برای بازکشف رابطه آگاهانه و خلاقانه با جهان باید به تجربه زیسته خود بازگردیم در هم آمیخت. سارتر رویکرد انسانگرایانه خود به پدیدارشناسی اگزیستانسیالیستی را با این باورگسترش داد که این رویکرد بهترین امکان برای آغازی نو را در اختیار بشریت قرار می‌دهد. اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر نقشه راهی برای وجود اصیل ارائه میدهد. البته سارتر - برخلافِ هایدگر «اصالت را نه به عنوان نوعی هستی شناسی بنیادین بلکه به عنوان راهنمایی برای انسان شناسی بنیادین به خدمت میگیرد او بیش از آنکه به وجود به طورکلی بپردازد دل مشغول وجود انسانی است. برای سارتر، اصالت وجود به معنای شناخت این نکته است که وجود انسان برذات او مقدم است.

بنیامین پسندید.
جرئتِ نوشتن و دیگر هیچ!

سالی که گذشت از کتابش پیداست! (بهار تا نیمۀ تابستان)

کتاب‌های مرتبط 22

بنیامین پسندید.
بنیامین پسندید.
بنیامین پسندید.
بنیامین پسندید.
            به نام او

بهترین کتابی که در این یکی دو ماه خواندم همین کتاب بود. پیش از این با اینکه سه چهار کتاب از ترومن کاپوتی داشتم ولی چیزی از او نخوانده بودم. اول «صبحانه در تیفانی» را خواندم و لذت بردم و بعد هم «در کمال خونسردی» را.  تجربه جالبی بود.

اول که خلاصه داستان را خواندم با خود گفتم کاپوتی چطور چنین داستان سرراستی را در این تعداد صفحه، که به‌نظرم زیاد می‌آمد، گنجانده است؟ چه گفته که اینقدر طولانی شده؟ داستان این کتاب که براساس واقعه‌ای حقیقی در یکی از ایالت‌های امریکا است، ماجرای قتل چهار نفر از اعضای یک خانواده در دهه پنجاه میلادی است. کاپوتی بعد از فهمیدن خبر، به محل وقوع جرم می‌رود و شش سال تمام گزارش تهیه می‌کند، مشاهداتش را می‌نویسد و با افراد مختلف از جمله قاتلان مصاحبه می‌کند تا از میان یادداشت‌هایش به «در کمال خونسردی» می‌رسد. کتابی که خود او نام «رمان واقع‌گرایانه»* را برای آن انتخاب می‌کند.

هنر کاپوتی در این داستان جنایی پرداخت هنرمندانه داستانی است که همگان آن را می‌دانند. یعنی کاپوتی از این امتیاز که خوانندگان خود را با گره‌های داستانی و روایی غافلگیر کند بی‌بهره است. او باید یک واقعه را که همه چیز آن مشخص است به‌نحوی جذاب و وفادارانه، یعنی بدون دخالت تخیل خود، به مخاطب عرضه کند. کاری که به‌نظر من با استادی تمام انجام می‌شود. و پس از خواندن کتاب تعداد بالای صفحات کتاب هم توجیه‌پذیر می‌نماید البته به‌غیر از برخی از فرازها که اندکی مطول به‌نظر می‌رسد. چرا که نویسنده به مسئله‌ای ساده، از این دست جنایات حداقل در امریکا به‌وفور رخ می‌دهد، نگاهی عمیق و همه‌جانبه دارد. تو پس از خواندن کتاب هم با مقتولان احساس نزدیکی می‌کنی و هم با قاتلان، کسانی که به‌شکلی دیگر در جامعه امریکا مظلوم واقع شده‌اند.

آخرین نکته هم در مورد ترجمه است من در میان ترجمه‌های موجود در بازار قلم نصرالله مرادیانی را بیش از دیگران پسندیدم. و با نگاهی گذرا به متن اصلی احساس کردم که از بقیه دقیق‌تر است.

*non-fiction novel