بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا

سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا

سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا

منصور ضابطیان و 1 نفر دیگر
4.2
87 نفر |
26 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

171

خواهم خواند

52

وقتی پرچم آمریکا بالا می رفت و در وزش نسیم کناره ی اقیانوس اطلس، ستاره هایش را به رخ دشمن قدیمی می کشید، با خودم فکر می کردم آینده ی کوبا چگونه خواهد بود؟ قضاوتی نمی کنم که بهتر است یا بدتر، این خود را کوبایی ها باید بگویند و تاریخ، اما هرچه هست دیگر شبیه کوبای امروز نخواهد بود. کوبایی که هنوز روح فیدل با همه ی کهنسالی اش در آن حضور دارد، کوبایی که هنوز «چه» قهرمان رویاهایش است، کوبایی که یکی از آخرین مظاهر دیگرگون بودن است...من دوست دارم این کوبا را ببینم، نه کوبایی که مثل جاهای دیگر دنیا پر از مک دونالد و کی اف سی است. من دوست دارم بر دیوارهای شهرهایش عکس چه گوارا را ببینم نه جاستین بیبر را...چند روز بعد خطر جدی تر شد. باراک اوباما هم قرار شد برای ملاقات آمریکاییزه شدن سرعتی بیش از پیش خواهد گرفت. باید می جنبیدم، اگر امسال هم به کوبا نمی رفتم معلوم نبود تا سال دیگر چه میزان تغییرات در آن جا صورت بگیرد و چقدر کوبا می تواند از دام کاپیتالیسم برهد و هم چنان شبیه جاهای دیگر نباشد. باید می جنبیدم و می رفتم. باید آخرین یادگاری های استقلال را می دیدم و ثبت می کردم... .

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا

Han

1401/02/10

            در عصر حاضر کشور کوبا ، کشوری نیست که همه از آن باخبر باشند و تا اسم "کوبا" بیاید مانند کشور های معروف آشنا باشد . و اگر درباره مکانی غریبه و ناآشنا اطلاعات جدیدی را به مخاطب بدهیم یک رویداد مهم محسوب می شود . این شد که منصور ضابطیان تصمیم گرفت یک اقدام بزرگ انجام دهد . 
اکثر افراد می دانند منصور ضابطیان یک کارگردان و نویسنده خیلی خفن و معروف است . و ایرانی بودنش مهری بر پیشانی اش زده . اما حالا او میخواهد به کشوری غریبه سفر کند و از عجایب آن آگاه شود . پس او راهی کوبا می شود و سفرنامه خود را با نام سباستین در اختیار خوانندگان قرار می دهد . سفرنامه ای شامل سفرش به سه شهر ترینیداد ، وینالس و هاوانا …
اگرچه کتاب رمان و داستان نبود . اما با وجود سفرنامه بودنش شکی در بی نقصی اش نیست . قلم نویسنده ساده و روان بود و خواننده را گیج نمی کرد و تعاریفش از مسائل خیلی مبهم نبود . و در این میان یک ارتباط دوسویه با خواننده برقرار کرده بود که جذابیت بالایی بر کتاب افزوده بود . 
حتی در شخصیت پردازی آقای ضابطیان خیلی خوب هر شخصیت را توصیف کرده بود با مثال های آن ویژگی های ظاهری شخصیت را برای ما بیان می کرد. علاوه بر شخصیت پردازی پر رنگ ترین نکته مثبت کتاب که به همین دلیل او را دوست دارم توصیف های آن است . توصیف های ظاهری کتاب خیلی دقیق و با جزئیات بیان شده اند به طوری که خواننده از خواندن آن لذت میبرد و دوست دارد بقیه آن را هم بخواند و من به شخصه تا به نقطه ای معقول نمی رسیدم کتاب را رها نمی کردم و به خواندن ادامه می دادم . نویسنده یکسری اطلاعات جدید و جذاب را در اختیار مخاطب قرار داده بود مانند ویژگی هایی از کوبا که هیچکس از آنها خبر ندارد . یا توصیفات مکان هایی که به آنجا می رود یکی از لذت بخش ترین قسمت های کتاب بود .
جلد کتاب یکی دیگر از دلایلی است که این کتاب را دوست دارم . ترکیب رنگ های متفاوت باعث زیبایی فراوانی شده که روی طرح اصلی آمده و مخاطب را جذب خود می کند . بعلاوه درون کتاب خشک نیست و اطلاعات را همراه عکس به خواننده نشان می دهد که خیلی در ترغیب به سمت کتاب تاثیرگذار  بود . اسم کتاب هم خیلی ساده نبود و می توان گفت اسم خوبی داشت . 
در پایان مرور یکی از بهترین سفرنامه های عمرم را در اختیار شما قرار دادم تا از خوندنش لذت ببرید.
" واژه ها راهگشای آگاهی است و ما هم سر انجام بر سر معنای زندگی متحد می شویم . 
ارنستو چگوارا "
          
 محتشم

1401/02/09

            «من دوست دارم این کوبا را ببینم ، نه کوبایی که مثل جاهای دیگر دنیا پر از مک دونالد و کی اف سی است . من دوست دارم بر دیوارهای شهرهایش عکس چگوارا را ببینم نه جاستین بیبر را ...»
سوار ماشینی شده بودم و از فرودگاه خوزه مارتی تا هاوانا ، هاستل ، خانه ی ماریا و ایبیس و کوچه پس کوچه های تنگ کوبا می گذشتم . انگار در تمامی صحنه ها حضور داشتم ، من هم با این کتاب به کوبا سفر کرده بودم ...
داستان درباره ی سفر 20 روزه ی منصور ضابطیان نویسنده و کارگردان ایرانی ، به کشور کوبا بود . در اصل کتاب سفرنامه بود و رمان و داستان نبود . سفری به سه شهر ترینیداد ، هاوانا و وینالس . او در این کتاب با سطح علمی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی کوبا آشنا شده بود و تجربه اش را در اختیار خوانندگان قرار گذاشته بود .  
به عنوان اولین تجربه ام از خواندن سفرنامه ، می توانم بگویم عالی بود . مهم ترین حسن این کتاب ، توصیفات دقیق از صحنه ها بود . کوبا کشوری است که اکثریت قریب به اتفاق خوانندگان ، به آنجا نرفتند ، و این هنر می خواهد که نویسنده بتواند به گونه ای فضای داستان را وصف کند ، که تجسمش برای خواننده به راحتی امکان پذیر باشد . توصیفات این کتاب هم خیلی دقیق و به اندازه بود . نویسنده از تمامی حس ها برای وصف کوبا بهره برده بود ، صدای موسیقی هایی که شب ها ارام و روز ها تندترند ، مزه ی سوپ مغز ماهی که ایبیس درست کرده بود ، بوی صابون های ارزان قیمت و… . یا مثلا توصیف صحنه ها ، حالت روستایی خانه ی ماریا ، باشگاه بدن سازی آنخل رستوران ایرانی فرخ و… . وقتی این قسمت ها را می خواندیم ، خودمان را آنجا حس می کردیم .
علاوه بر توصیف صحنه ها ، شخصیت ها هم به خوبی پردازش شده بودند . چهره ی آنها و حتی خصوصیت های باطنی شان ، قابل تجسم بود . از یک سری ویژگی های کلی مثل برهنه پوشی و رنگ سیاه پوست کوبایی ها گرفته تا جزیی تر مثل ، موهای وزوزی و کوتاه ماریا و لباس صورتی تندش ، شکم گنده ی جانی ، لبخند همیشگی ایبیس و… . و حتی خصلت های باطنی مانند ، دست پخت خوب و زنیت گری ایبیس ، اخلاق جدی جانی و حتی کلی مثل ، آزاد ، راحت و مهربان بودن کوبایی ها . 
نویسنده برای این توصیف کردن ها ، سراغ ویژگی های جذاب تر و کم تر دیده شده کوبا رفته بود که اطلاعات مفیدی در اختیار خواننده می گذاشت . مثل همین که کوبایی در خانه هایشان را باز می کنند و راحت با هم چه غریبه چه آشنا رفت و آمد می کنند ، جهادی که علیه حشرات داشتند ، نوع پوششان ، شغل های درآمد زایشان و… . حتی جالب تر در این بین این است که با خواندن این کتاب ، برخی تفکرات شاید کلیشه ای که در ذهنم داشتم ، شکسته شد . همین که کوبایی حداقل روزی یک بار حمام می روند و همیشه خوش بو هستند ؛ من دقیقا برعکس فکر می کردم . در ذهنم این بود مردمانی که با پوست سیاه و خیلی چرک که حمام نمی روند و در رطوبت و شرجی هوا ، وضع وحشتناکی به وجود می آید .
متن ساده و روان و در عین حال دارای چاشنی طنز گونه هم ، ارتباط خواننده را با نویسنده راحت تر می کرد . حتی این در شخصیت پردازی ها و ترسیم فضا و مکان هم ، به چشم می خورد . مثلا وقتی می خواست درباره ی دنی که سیاه پوست است حرف بزند ، به همین حالت ساده این موضوع بیان نشده بود و ما به این شکل او را می شناختیم که شبیه شکلات 70 درصد است و وقتی کاغذ سفید در دست می گیرد ، کاغذ بیشتر از خودش رخ نمایی می کند . در نتیجه خواننده می فهمد پوست دنی سیاه است اما به حالتی جذاب و شیرین .
در بین بیان کردن کوبا و ویژگی های آن ، نویسنده گه گاهی گریزی هم به اتفاقات شخصی زندگی خود ، عقاید و نظرات شخصی اش می زد . این مطلب باعث می شود که خواننده فقط یک متن خبری نخواند و درگیری ها و احساساتی را هم تجربه کند . مثل وقتی آقای ضابطیان اما را دیده بود و با خودش فکر می کرد که دنیای کودکان چگونه است و در نهایت به این نتیجه رسید که زندگی در کودکی ، چه وسط داعش در سوریه باشی چه در قلب نیویورک ، فرقی نمی کند ، جهان بی بغض و آرام است . 
غیر از خصوصیات ساختاری ، از نظر ظاهری هم جلد کتاب خیلی جذاب بود . ترکیب رنگ های شاد که به چشم می خورند به همراه ماشینی که نماد سفر است و پرچم کوبا را به آینه های کناری اش وصل کرده . از همه چیز مهم تر و جالب تر ، نام کتاب است . نامی که یک لحظه هم به ذهنم خطور نمی کرد به خاطر یک اشتباه لفظی واقعی ، گذاشته شده باشد و فلسفه ی گذاشتنش برای من و قطعا برای همه خوانندگان با مزه بود . 
در کل ذهنیتم را نسبت به کتاب های سفرنامه ای تغییر داد و توانست با خوبی های بسیارش ، مرا به سمت خواندن سفرنامه های دیگری سوق دهد . 
« چه فرقی دارد برای او که جهان کجا باشد و چه کند ؟ او قلمروی خودش را دارد ، کار خودش ، زن خودش ، نوه ی خودش … دیگر چه فرقی می کند مسی گل زند یا نه ؟ او جهان خودش را دروازه بانی می کند … »
          
            سباستین را به اعتماد تعریف هایی که شنیده بودم بدون اینکه بخوانم در لیست کتاب بچه های کلاس نهم گذاشته بودم. ریسک قابل توجهی بود اما برخلاف انتظارم تقریباً همه ی بچه های کلاس دوستش داشتند. حتی بچه های سال های بعد. طنز ظریف منصور ضابطیان، روایت بی تکلیف و روانش و عکس ها و نگاه مثبت و متفاوتی که نسبت به کشور مقصد دارد باعث شد که سباستین به عنوان تجربه اولین سفرنامه بچه ها تجربه ی خوبی باشد.

بعدتر که خودم هم سراغش رفتم دوستش داشتم، خصوصاً آن پارگراف آخر «لحظه های آخر سفر همیشه غم انگیز است. مگر آنکه خانه ات را دوست داشته باشی. کمی از روحم را اینجا می گذارم تا بهانه ای باشد برای بازگشت. اگر عمری بود به جهان! اما هنوز راه نیفتاده دلم غنج می زند برای همان تهران دود آلود. برای قدم زدن از خانه تا دفتر. برای در آغوش گرفتن دوستانم و تاب سواری در حیاط خانه مادری. هر بار که سفر می کنم. بیشتر به این باور می رسم که ریشه های ما عمیق تر از آن است که بشود بریدشان و رفت. در سرزمین ما خیلی چیزها ایده آل نیست. محدودیت ها و مشکلات را می دانم اما هر چه باشد مال خود ماست. ارث پدرمان است. غمش را فراوان می خوریم اما شادی هم کم ندارد.. می مانیم و شادی هایش را زیادتر می کنیم»
          
            یکی از پوئن های مثبت این دنیا مسافرت کردنشه ، اینکه میتونی با یه سفر چند روزه به یک موقعیت مکانی متفاوت شاهد تفاوت فرهنگی و تفاوت اب و هواییشان باشی واقعا هیجان انگیزه و به نظرم شاید با سفر نامه ها بتوان حس و حال اون منطقه را فهمید و کمی حس مسافرت گرفت هرچند که خود مسافرت بهتره ولی خب سفر نامه خوب هم شاید بد نباشه برای شروع .
سباستین سفرنامه ی سفر یک هفته ای آقای منصور ضابطیان در سال نود و دو به کوبا بود؛ که به واضحی و روشنی تمامی خاطرات خود را از ان سفر چندروزه بیان کرده بودند و در کنار ان فرهنگ و رسومی که قطعا برای ما عجیب به نظر میرسید را هم گفته بودند و کتاب را مثل باقی کتاب هایشان با عکس هایی که گرفته بودند مزین کرده بودند. 
به نظرم کتاب واقعا جذابی بود. طوری که از رسوم خاص انها میگفت و طوری که شهر ها را توصیف میکرد واقعا باعث میشد دلم بخواهد به چشم ببینمش هرچقدر هم که فقر درش بی داد کند. به عنوان مثال آن شهری که در کنار جنگ های توتون بود و حیوانات ولگرد فقط گربه و سگ نبودند؛ واقعا دلم میخوست بروم و آن شهر را ببینم و بر سر تک تک حیوانات سرگردان آنجا دستی بکشم . و وقتی دیدم که خیلی ساده از کنار حیوانات کوچیک و بزرگ آنجا رد شد و هیچ دستی رویشان نکشید واقعا ناراحت شدم ، گویی من هم از لذت تصور کردنش محروم شده باشم. در بخضی از همان شهر با اسب به جنگل های توتون رفتند و این واقعا به نظرم جالب بود ، اینکه به جای ماشین سوار اسب بشوی و بعد از ان به جنگل . به نظرم قشنگ ترین و رویایی ترین بخش سفرنامه همین بود. 
اگر فقط قرار بود عکس های داخل کتاب را ببینم قطعا هیچ وقت دلم نمیخواست پیم را انجا بگذارم ولی بعد از خواندن بخش اعظمی از سفرنامه به نظرم آمد هر چه سریع تر باید بروم و به چشم ببینم. اینکه با غریبه ها اینقدر احساس نزدیکی میکنندو حتی اگر زبانشان را متوجه نشود ولی آنها را به صرف شام نیز دعوت میکنند و همان شام کوچکی که شامل سیب زمینی سرخ کرده میشود را بدون رو در بایستی به او هم تاعرف میکنند ؛ واقعا برایم قشنگ و جالب بود .
در بخش هایی گفته بود که هر بار باید برای همه توضیح بدهم این مکعب های کوچک چیست و چه کار میکند . به نظرم واقعا عجیب بود که در کشور های خارجی چایی لیپتون وجود ندارد و نمیداند چیست، چون من نصف چایی هایی که خورده ام از همین چایی ها بوده ان هم برای اینکه حوصله صبر کردن نداشتم ! و این واقعا برایم عجیب بود ، یک جور تعجب خوشایند. 
در کل کتاب و سفرنامه خوبی بود و همانطور که در بالا تر گفتم، در کنار خاطرات که بعضا طنز و گاها غمگین بودند؛ به فرهنگ و رسومات خاص ان کشور نیز اشاره شده بود و گاهی هم تفاوت های میان کشور ما و کوبا را بیان کرده بود و با نشان دادن بدیهیان زندگی ما که برای کشور آنها به شدت خاص و عجیب بود، کتاب را جذاب تر و خاص تر کرده بود .
          
            منصور ضابطیان در این کتاب روایتی از سفر خود به کوبا ارائه داده است.
شاید ویژگی روایت‌های ضابطیان استفاده از کنایه و استعاره و عبارات برگرفته از فرهنگ عامیانه ایرانی باشد. نویسنده، از طریق توجه به جزییات و قرار دادن خود در موقعیت‌هایی که زمینه استخراج روایت را فراهم می‌کند، صحنه‌های بکری برای توصیف پدید می‌آورد. 
این سفرنامه مصور، اطلاعاتی -هرچند ابتدایی- از وضعیت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کوبا ارائه می‌کند. عکسها، با‌این‌که شرح ندارند، به شکل‌گیری روایت در ذهن خواننده کمک می‌کنند.
خواندن این کتاب احتمالاً برای علاقه‌مندان به فرهنگ و آداب و رسوم کشورهای دیگر سودمند خواهد بود.
این مرور مبتنی بر برداشت و دیدگاه «شخصی» مرورنویس است.

گزیده‌ای از کتاب:

وقتی می‌خواهم ترک‌شان کنم، نمی‌گذارند. می‌خواهم شام هم پیش‌شان بمانم. کوبایی‌ها اهل تعارف نیستند. وقتی چیزی را می‌گویند، یعنی آن را از ته دل می‌خواهند. پس می‌مانم. برادر بزرگتر با صدای بلند به اهل خانه هشدار می‌دهد که شام را زودتر بیاورند. این را احساس می‌کنم، نمی‌فهمم! شام دو بشقاب پر از سیب‌زمینی سرخ‌کرده است که همه با هم از توی آن می‌خوریم. طعم عالی‌ای دارد. سیب‌زمینی واقعی است. چیزی که دیگر مزه‌اش آرام‌آرام از یاد رفته است. خداحافظی می‌کنیم و می‌خواهند که فردا هم دوباره بیایم. لبخند می‌زنم و در تمام طول راه بازگشت به خانه مارتا و چیتا فکر می‌کنم که چه‌چیز مسافری که هیچ‌چیز از زبان و فرهنگ‌شان نمی‌داند، برای‌شان جالب است؟
          
کرم کتاب

1402/02/21

            کتاب راجع به سفر بیست روزه نویسنده کتاب در کشور کوبا بود .ما یک سفر نامه خواندیم نه رومان و داستان ! ما در  ترینیداد ، هاوانا و وینالس سفر کردیم . ما با تجربه نویسنده در سفر آشنا شدیم ، تجربیات : علمی ، اجتماعی ، فرهنگی ….
من تا به حال خواندن سفر نامه را تجربه نکرده بودم و در اوایل کتاب کمی برایم کسل کننده بود اما زمانی که با روند سفرنامه و کتاب آشنا شدم به راحتی می توانستم کتاب را جلو ببرم البته تنها روند  نبود که من به خواندن ادامه کتاب ترغیب می کرد بلکه توصیفات دقیق و عالی به من در تصور داستان بسیار کمک می کرد و انگار که من در کوبا همراه با نویسنده همراه بودم . توصیفات کتاب نه خسته کننده بود و نه گنگ ! به اندازه و عالی ! آقای ضابطیان  حتی از صدا ، حرکت ، مزه  و بوها در توصیفات نگذشته بود .   
  چه خوشایند بود ان طعم سوپی که نچشیده بودم یا آن خیابانی که ندیده بودم ولی با آن خاطره داشتم .
شخصیت ها هم مانند توصیفات بسیار خوب پردازش شده بودند و این نشان می داد که ما با قلم خوبی روبه رو هستیم ! برای من چهره ها خصوصیات ها … و هر چیزی که می توان در مقابل یک فرد دریافت کرد قابل تصور و مشخص بود . البته ناگفته نماند که در بعضی مواقع داشتن عکس در کتاب هم بی تاثیر نبود .
متن بسیار روان و در بعضی مواقع طنز بود و این طنز بودن باعث می شد که ما را از کسل شدن در برخی مواقع نجات دهد و این روانبودن باعث می شد که با احساس خیلی نزدیکی با نویسنده بکنیم ، انگار که ما با او هم سفر هستیم .
من همیشه تصور دیگری نسبت به سفر نامه داشتم . ماجرایی کسل کننده و بی روح که در اواسط آن کتاب را زمین میگذاریم ولی کتاب تصورات من را از این روبه آن رو کرد ، جذاب ، پر از توصیفات هیجان انگیز ، لبخندی زیبا بر روی لبهای خواننده ، سفر کردن بودن کمی خستگی و….
واقعا دیگر نمی دانم از سفری که کرده ام چه بگویم ولی لذت بخش و دلنشین بود . اگر خیلی وقت است که به سفر نرفته اید بهانه ای خوب برای خواندن کتاب است .