شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
        بسم الله الرحمن الرحیم

خب پروژه کتاب خوندن سرکار فعلا شکست خورده و کتاب رو زمانی خوندم که از شده فکر و خیال کاری نتونستم بخوابم و واقعا انتخاب افتضاحی کردم.
( ولی الحق اینقدر مسخره بود که ذهنم مشغول ایرادات کتاب شد😂💔)

خلاصه داستان:
جوونا یهو تصمیم می‌گیرن پیرمرد/پیرزنا رو از صحنه روزگار محو کنن و حالا این پیرهای بیچاره دیگه نمی‌تونن به زندگی قبلی اروم‌شون ادامه بدن.

به خدا که داستان همینه، اما امان از نویسنده‌ی که رشته داستان از دستش در رفته.
پ‌ن¹:موضوع داستان جذاب بودا، کلی گره ذهنی باز نشده دارم الان بابتش اما پرداخت نویسنده بسیار شلخته و افتضاح بود. تا ۶۰ صفحه اول که اصلا حرفی از این انقلاب یهویی جوونا بر علیه پیرها نمیگه و یه اشارات مبهمی داره که به زحمت آدم متوجهش میشه.
پ‌ن²: با خودم گفتم شاید چون شخصیت اصلی آدم پرت و شوتی بوده داستان هم اونی نشد که باید می‌شد. ویدال زحمت نمی‌کشید یکی از رفیقاشو کتار بکشه بپرسه:
_داداش چی شده که ما باید قایم بشیم؟
در عوض فکرش دور دخترای خیاط‌خونه که همسن نوه‌ نداشت‌شن چرخ میخوره و نکنه فلانی که هم‌اسم معشوقه جوونیمه بهم چشم داره!
( اره داداش بهت چشم داره، شک نکن)
پ‌ن³:کلا نویسنده لزومی نمی‌دید توضیح بده چی شد، چرا اتفاق افتاد، چرا فلانی یهو خودش رو دلباخته یه پیرمرد زهوار درفته دید و الخ


صدهزار بار خدا رو شکر میکنم وقتی کتاب به دست رفتم سر کلاس بچه‌ها کنجکاوی نکردن بدونن داستانش چیه( اون لحظه خودمم نمیدونستم هنوز خیلی پیش نرفته بودم)

در آخر ببخشید بابت این یادداشت عجله‌ی. 
ممنون که خوندید♥️✨
      

25

Farnia

Farnia

دیروز

        این کتاب برای آشنایی با زندگی ونگوگ بسیار زیاد توصیه میشه
به عنوان کسی که هیچ آشنایی ای با ونگوگ نداشتم این کتاب خیلی برای شناختن ایشون بهم کمک کرد
اولین نقطه قوتی که میشه راجع به این کتاب گفت اینه که به شدت خوب شوق هنری ونگوگ رو تصویر سازی کرده به طوری که شما می‌تونید با خوندنش به خوبی متوجه اشتیاقی که ونسان ونگوگ به نقاشی داشته رو متوجه بشید
دوم این که یه نفر بیاد زندگی نامه‌ی یه آدم مشهور رو انقدر با جزئیات و نکته وار بگه کار هرکسی نیست و نویسنده این کتاب به خوبی تونسته این کار رو بکنه و فقر ونسان رو جوری نشون داده که شما اون رو به خوبی درک می‌کنین
توی این کتاب خیلی خوب میشه حس دوستی و محبت بین ونسان و برادرش تئو رو متوجه شد و
و از اونجایی که هیچ چیز بی نقص نیست این کتاب علاوه بر نقطه قوت ها، ضعف هایی هم داره
شاید کتاب خیلی پر جزئیات باشه اما همه‌ی اون ها بر اساس واقعیت نیستن و از اونجایی که تو کتاب اشاره نشده چه چیز هایی درسته و چه چیز هایی صحت نداره این آدم رو گیج می‌کنه که باید چی رو باور کنه و چه چیزی رو نه
بعضی منتقدان هم می‌گن که ونسان ونگوگ این قدر هم مهربون و آرمانی نبوده و استون داره اغراق می‌کنه.
و در آخر این کتاب به همه‌ی کسایی که میخوان یه کم بیشتر ونگوگ رو بشناسن پیشنهاد میشه🎀
      

8

        با توجه به اینکه من در سال‌های ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶ دانشجوی مقطع لیسانس در دانشگاه اصفهان بودم، داستان این کتاب، که در بستر شهر زیبا و تاریخی اصفهان روایت می‌شود، بسیار جذاب و خاطره‌انگیز بود. 
✍️ ساختار اثر اغلب به‌صورت قطعه‌قطعه و پراکنده است؛ بخش‌هایی از خاطره، روایت‌های درونی، خواب و بیداری در هم آمیخته‌اند. نثر ساده و بدون اضافه‌گویی است.
👍 این سبک، به خواننده اجازه می‌دهد به راحتی، وارد فضای درونی راوی شود. از این رو در تمام طول داستان، دنبال کردن داستان، حس خوشایندیدر ذهن ایجاد می‌کرد. 
من در یک بازدید دانشجویی، به همراه استاد ارجمند، آقای دکتر پرویزیان، که دانش‌آموخته اکولوژی از ایالات متحده بود، با دوستان رشته‌های زیست‌شناسی گیاهی، جانوری و میکروب‌شناسی، از روستای ورزنه و باتلاق گاوخونی بازدید کردیم. سفری بسیار هیجان‌انگیز و به یادماندنی بود. نویسنده تلاش کرده است، جریان آب از  زاینده‌رود تا گاوخونی، نمادی از گذر عمر و جریان زندگی‌ باشد. اغلب پل‌های مورد اشاره در این داستان و گره زدن آنها با مسائل و اتفاق‌های زندگی، برایم جذاب بود. علاوه بر جذاب و خواندنی بودن نثر آقای جعفر مدرس صادقی، تکرار نام مکان‌های، مثل پل خواجو، سی و سه پل، پل شهرستان و پل فلزی، برایم بسیار خاطره انگیز بود. داستان در سال ۱۳۶۱ نوشته شده و وضعیت زاینده‌رود بسیار نزدیک به تجربه من از این رود در آن سال‌ها است. 
👎 با توجه به اینکه رمان بیشتر بر جریان ذهنی و خاطره تأکید دارد، ممکن است گره بیرونیِ محکم یا انگیزه قوی در روایت احساس نشود. 
      

11

سالار

سالار

دیروز

        در این رمان کوتاه ماجرا از نگاه پسری روایت می‌شود که در خانواده‌ای عجیب و سرشار از شور و جنون رشد می‌کند. پدر و مادرش زندگی را مثل یک جشن همیشگی می‌بینند؛ پر از موسیقی، رقص، خیال‌پردازی و بی‌اعتنایی به قواعد معمول جامعه. اما این خوشی بی‌وقفه سایه‌ای تلخ هم دارد: مادر خانواده گرفتار نوعی جنون است و همین مرز میان شادی و تراژدی را شکننده می‌کند.

بوردو نثری شاعرانه و در عین حال ساده داره و با زبانی سرشار از تصاویر خیال‌انگیز، جهانی می‌سازه که هم شاد و رنگارنگ است و هم غم‌انگیز. روایت از زبان کودک باعث می‌شه فضا معصومانه‌تر و در عین حال غریب‌تر جلوه کند و حتی با تلنگر زدن به حس همزاد پنداری مخاطب این معصومیت چشم هارو سرشار از اشک میکنه .

کتاب درباره‌ی عشقِ بی‌قید و شرط است، اما نه عشقی آرام و منطقی، بلکه عشقی سرکش و دیوانه‌وار که همه‌چیز را زیر پا می‌گذارد. در عین حال، رمان به ظرافت از مرز باریک میان شادی و جنون می‌گوید.

خواننده این کتاب ابتدا جذب سبک زندگی شاد و رقص‌گونه‌ی خانواده می‌شود، اما به‌تدریج با واقعیت تلخ بیماری روانی مادر و پیامدهای آن روبه‌رو میشه این تضاد بین شادی و غم، طنز و تراژدی، نقطه‌ی قوت اصلی رمان است.
در انتظار بوجانگلز داستانی است درباره‌ی زندگی در اوج شور و جنون، جایی که عشق، موسیقی و رقص به‌مثابه پناهگاهی در برابر واقعیت سخت جهان جلوه می‌کند. همچون خیام که در اشعارش خطاب به ما میگوید : 

برخیز و مخور غمِ جهان، گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران

نظر شخصی : کتاب کوتاه و خوبیه فقط نکتش اینه تا پایانش بخونید بعد قضاوتش کنید جزو معدود کتابایی بود که با پایانش اشک ریختم. نمره ۷ از ۱۰
      

5

ꕤ اخگر

ꕤ اخگر

دیروز

        کتاب "تاکسی‌سواری" رو تموم کردم. راستش زیاد خوشم نیومد. با اینکه خیلی کوتاه بود ولی نظرم رو جلب نکرد. ۱۰۲ تا داستان کوتاه بود در مورد مسافری که سوار تاکسی میشه تا سوژه پیدا کنه برای چاپ توی روزنامه یا مجله و اینجور چیزا. ایده‌ی جالبیه جدا ولی از یه جایی به بعد خیلی تکراری شد داستان‌ها. با اسامی مختلف یک مطلب رو تکرار می‌کرد. کتابی بود که مفهوم‌های مختلفی اعم از تنهایی، گذر عمر، عشق، دوستی و ... داشت؛ ولی همون‌طور که گفتم مثلا مطلب دوستی رو چندبار با اشخاص مختلف تکرار کرد. لااقل من این برداشت رو از اون داستان‌های کوتاه کردم. اینکه تک تک داستان‌ها توی تاکسی رخ می‌داد و هیچ فضای دیگه‌ای نبود آزاردهنده بود. راستش هیچ تصوری از شخصیت اصلی و بقیه‌ی مسافران و راننده‌های تاکسی‌ها نداشتم خودم همینشکلی تصور می‌کردم. بعضی از داستان‌ها برام بی‌مفهوم بود خیلی؛ لااقل من مفهومی ازش درک نکردم. اواسطش نمی‌خواستم ادامه بدم ولی خب چون کلا ۱۶۰ صفحه بود گفتم نصفه رها نکنم کتاب رو. بیشترین مفهومی که ازش درک کردم گذر سریع عمر بود. بنظرم اکثر انسان‌ها بیشتر وقتشون رو به بطالت میگذرونن؛ یا اونجوری که باید زندگی نمی‌کنن. توی زمان اضافه‌ای که دارن میتونن کارهای مفیدی انجام بدن. واقعا وقتی میگن یه پلک رو هم بذاری گذشته همینه. هممون داریم سال به سال بزرگ‌تر میشیم و یه قدم به مرگ نزدیک‌تر، و یهو به خودت میای و میگی چه زمانی رو از دست دادم. خلاصه کتابیه که باید مفهوم داستان‌هاش رو درک بکنی یا حتی بعد از هر داستان دست نگهداری و یکم بشینی با خودت فکر کنی؛ بگی کجای زندگی هستم؟ چیکار دارم با خودم و زندگیم می‌کنم؟ و ....🚕
      

10

        تا قبل از شروع جلد دوم ، کتاب زیاد برام جذابیت نداشت. تولستوی هیچ توضیح و توصیفی درباره شخصیت افراد نمیده که مثلا فلانی آدمی شکاک بود. هرچقدر که جلوتر میرفتم و دیالوگ‌های بیشتر میخوندم ، تازه ناگهان کلیت شخصیت یکی از افراد داستان در نظرم می‌اومد و یک‌دفعه در نظرم رنگ می‌گرفت. و اونوقت بود که کتاب برام بسیار جذاب شد. تازه اونوقت بود که جذابیت گفت‌و‌گوهاشون برام روشن میشد و می‌تونستم حتی از شخصیتی که دارن درس بگیرم. 
این کتاب دوباره یادم انداخت که آدم‌های عالی‌مرتبه و باشخصیت هم ممکنه خیانت کنن و عوضی باشن. آدم‌های خشک و محافظه‌کار هم ممکنه عاشق بشن. 
تولستوی به زیبایی داستان رو همراه با شخصیت‌ها پیش میبره. ممکنه در اول اینطور به نظر بیاد که آنا شخصیت اصلیه. ولی در نظر من چندین شخصیت بودن که هم‌پای هم جلو می‌اومدن و در ذهنم بولد بودن.
درگیری‌های ذهنی و درونی و همینطور بیرونی و بین‌فردی شخصیت‌ها بسیار جذاب و به اندازه بود. طوری که از خواندن هیچ بخشی حوصله آدم سر نمی‌رفت و لذت می‌برد.
چقدر بخش دعواهای زن و شوهری کتاب برام جذاب بود. قشنگ میشد تعمیمش داد به زندگی‌های همین الان و چالش‌های مشترک بین همه. چاره کار هم فقط مردها هستن. اگر به موقع از اشتباهشون برگردن و رفتار درست رو در پیش بگیرن ، زندگی گل و بلبل میشه. اگر روی جهل و نادونی و اشتباهشون پافشاری کنن و لجبازی کنن ، همه دایره افراد دور و برشون بدبخت میشن😂 ذات خلقت همینه. والسلام.
ظاهرا در همه ملیت‌ها و در همه‌ی اعصار و تاریخ، زن‌ها یک‌جور بودن و مردها هم یک‌جور. ولی مردها مدام میگن که نمی‌فهمن زن‌ها واقعا چی میخوان و چی توی سرشونه😂 بابا بشینید چارتا کتاب بخونید. اصلا کتاب داستان هم که بخونید بازم میفهمید. لازم نیست کتاب‌های فلسفی و آموزشی بخونید. 
      

20

        به جرئت میتونم بگم احساساتی که موقع خوندن این کتاب آدم حس میکنه خیلی عمیقه . 
حس اینو میکنی که چقدر خوبه تو میتونی همین الان بدون درد نفس بکشی ، حس اینکه میتونی با دوستایی که اونا هم مثل تو سالم هستن ارتباط برقرار کنی و بهترین دوستتو بغل کنی :) 
اونایی که کتابو خوندن حرفامو درد میکنن .. 
این کتاب ترکیبی از اون احساسات واقعا زجرآوری بود که بخاطر یه سری اتفاقات پیش اومد
و خب ، اگه بخوام با کتابی کوتاه ولی شاهکار و قشنگی مثل پنج قدم فاصله صحبت کنم باید بگم: 
کتاب عزیزم ! میدونم تک تک کلماتی که داخل صفحاتت جای گرفته‌اند احساس دارند ، من میتوانم حسشان کنم . 
میتوانم حس عمیق قلب استلا و ویل رو از لا به لای تار و پودت بیرون بکشم و برایش اشک بریزم :)))) 
تو باعث شدی بعضی جاها بغض سراغم بیاید و بعضی جاها تفکری عمیق ، که چقدر جای استلا بودن بد است . 
که چقدر تفکرات استلا را داشتن خوب است :/
زندگی خوب و درست کنیم ،  بخندیم و قدر لحظه هایی که بدون هیچ دغدغه ای میگذرونیم بدونیم .
ممنون کتاب ، ممنون استلا ، ممنونم ویل :))) 

      

13

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.