بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت محتشم

 محتشم

1401/02/09

                «من دوست دارم این کوبا را ببینم ، نه کوبایی که مثل جاهای دیگر دنیا پر از مک دونالد و کی اف سی است . من دوست دارم بر دیوارهای شهرهایش عکس چگوارا را ببینم نه جاستین بیبر را ...»
سوار ماشینی شده بودم و از فرودگاه خوزه مارتی تا هاوانا ، هاستل ، خانه ی ماریا و ایبیس و کوچه پس کوچه های تنگ کوبا می گذشتم . انگار در تمامی صحنه ها حضور داشتم ، من هم با این کتاب به کوبا سفر کرده بودم ...
داستان درباره ی سفر 20 روزه ی منصور ضابطیان نویسنده و کارگردان ایرانی ، به کشور کوبا بود . در اصل کتاب سفرنامه بود و رمان و داستان نبود . سفری به سه شهر ترینیداد ، هاوانا و وینالس . او در این کتاب با سطح علمی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی کوبا آشنا شده بود و تجربه اش را در اختیار خوانندگان قرار گذاشته بود .  
به عنوان اولین تجربه ام از خواندن سفرنامه ، می توانم بگویم عالی بود . مهم ترین حسن این کتاب ، توصیفات دقیق از صحنه ها بود . کوبا کشوری است که اکثریت قریب به اتفاق خوانندگان ، به آنجا نرفتند ، و این هنر می خواهد که نویسنده بتواند به گونه ای فضای داستان را وصف کند ، که تجسمش برای خواننده به راحتی امکان پذیر باشد . توصیفات این کتاب هم خیلی دقیق و به اندازه بود . نویسنده از تمامی حس ها برای وصف کوبا بهره برده بود ، صدای موسیقی هایی که شب ها ارام و روز ها تندترند ، مزه ی سوپ مغز ماهی که ایبیس درست کرده بود ، بوی صابون های ارزان قیمت و… . یا مثلا توصیف صحنه ها ، حالت روستایی خانه ی ماریا ، باشگاه بدن سازی آنخل رستوران ایرانی فرخ و… . وقتی این قسمت ها را می خواندیم ، خودمان را آنجا حس می کردیم .
علاوه بر توصیف صحنه ها ، شخصیت ها هم به خوبی پردازش شده بودند . چهره ی آنها و حتی خصوصیت های باطنی شان ، قابل تجسم بود . از یک سری ویژگی های کلی مثل برهنه پوشی و رنگ سیاه پوست کوبایی ها گرفته تا جزیی تر مثل ، موهای وزوزی و کوتاه ماریا و لباس صورتی تندش ، شکم گنده ی جانی ، لبخند همیشگی ایبیس و… . و حتی خصلت های باطنی مانند ، دست پخت خوب و زنیت گری ایبیس ، اخلاق جدی جانی و حتی کلی مثل ، آزاد ، راحت و مهربان بودن کوبایی ها . 
نویسنده برای این توصیف کردن ها ، سراغ ویژگی های جذاب تر و کم تر دیده شده کوبا رفته بود که اطلاعات مفیدی در اختیار خواننده می گذاشت . مثل همین که کوبایی در خانه هایشان را باز می کنند و راحت با هم چه غریبه چه آشنا رفت و آمد می کنند ، جهادی که علیه حشرات داشتند ، نوع پوششان ، شغل های درآمد زایشان و… . حتی جالب تر در این بین این است که با خواندن این کتاب ، برخی تفکرات شاید کلیشه ای که در ذهنم داشتم ، شکسته شد . همین که کوبایی حداقل روزی یک بار حمام می روند و همیشه خوش بو هستند ؛ من دقیقا برعکس فکر می کردم . در ذهنم این بود مردمانی که با پوست سیاه و خیلی چرک که حمام نمی روند و در رطوبت و شرجی هوا ، وضع وحشتناکی به وجود می آید .
متن ساده و روان و در عین حال دارای چاشنی طنز گونه هم ، ارتباط خواننده را با نویسنده راحت تر می کرد . حتی این در شخصیت پردازی ها و ترسیم فضا و مکان هم ، به چشم می خورد . مثلا وقتی می خواست درباره ی دنی که سیاه پوست است حرف بزند ، به همین حالت ساده این موضوع بیان نشده بود و ما به این شکل او را می شناختیم که شبیه شکلات 70 درصد است و وقتی کاغذ سفید در دست می گیرد ، کاغذ بیشتر از خودش رخ نمایی می کند . در نتیجه خواننده می فهمد پوست دنی سیاه است اما به حالتی جذاب و شیرین .
در بین بیان کردن کوبا و ویژگی های آن ، نویسنده گه گاهی گریزی هم به اتفاقات شخصی زندگی خود ، عقاید و نظرات شخصی اش می زد . این مطلب باعث می شود که خواننده فقط یک متن خبری نخواند و درگیری ها و احساساتی را هم تجربه کند . مثل وقتی آقای ضابطیان اما را دیده بود و با خودش فکر می کرد که دنیای کودکان چگونه است و در نهایت به این نتیجه رسید که زندگی در کودکی ، چه وسط داعش در سوریه باشی چه در قلب نیویورک ، فرقی نمی کند ، جهان بی بغض و آرام است . 
غیر از خصوصیات ساختاری ، از نظر ظاهری هم جلد کتاب خیلی جذاب بود . ترکیب رنگ های شاد که به چشم می خورند به همراه ماشینی که نماد سفر است و پرچم کوبا را به آینه های کناری اش وصل کرده . از همه چیز مهم تر و جالب تر ، نام کتاب است . نامی که یک لحظه هم به ذهنم خطور نمی کرد به خاطر یک اشتباه لفظی واقعی ، گذاشته شده باشد و فلسفه ی گذاشتنش برای من و قطعا برای همه خوانندگان با مزه بود . 
در کل ذهنیتم را نسبت به کتاب های سفرنامه ای تغییر داد و توانست با خوبی های بسیارش ، مرا به سمت خواندن سفرنامه های دیگری سوق دهد . 
« چه فرقی دارد برای او که جهان کجا باشد و چه کند ؟ او قلمروی خودش را دارد ، کار خودش ، زن خودش ، نوه ی خودش … دیگر چه فرقی می کند مسی گل زند یا نه ؟ او جهان خودش را دروازه بانی می کند … »
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.