یادداشتهای ماریه رحیمی (19)
2 روز پیش
در میانه ی عشق و جنگ، دو شخصیت اصلی این کتاب، دو زن، هر کدام راهی متفاوت را برای ادامه زندگی برمی گزینند. کتاب "از طرف او" داستان زندگی دو زن است، یک مادر و دختر! داستانی که «آلبا دِسِس پِدس» نویسنده مشهور ایتالیایی روایتش را برعهدهی آلساندرای دختر گذاشته است. آلساندرا و مادرش الئونورا در تلاش برای داشتن «یک عشق تمام و کمال» در زندگیشان بسیار تقلا می کنند، بسیار رنج میکشند، بسیار از خودگذشتگی می کنند. اما هیچکدام پاسخی در خور عشقی که خرج مردان زندگی خود کرده اند، دریافت نمیکنند! به ناچار دست به انتخاب می زنند... انتخابهایی از سر ناچاری، استیصال و یا جنون آنی! آن دو هر کدام به نوعی در برابر تقدیری که سراسر ناکامی در عشق است، دست به عصیان می زنند و ما تماشاگرِ ساکت و مضطربِ داستان آنها خواهیم بود! تا به حال کتابی نخوانده بودم که چنین وسواس گونه و ظریف احساسات زنانه را به تصویر کشد و چنین حس همذات پنداری ام را تحریک کرده باشد... و اینطور تصویر واضحی از پدیده اجتماعی «زنان علیه زنان» را به تصویر کشیده باشد. آلبا دسس پدس در تمام آثارش به کشمکش پنهان و آشکار زنان با فضای ناهماهنگ زندگی خانوادگی و زندگی اجتماعی پرداخته است. موضوع مشترک همه آثار او «زن ایتالیایی» در سالهای میانی قرن بیستم است؛ یعنی سالهای جنگ جهانی دوم و چندین سال پس از پایان آن. فارغ از سوژه های جالب توجه، زبان و ساختار نوشتههای پِدس بسیار ساده است و در شکل روایت، دچار پیچیدگی نیست. گرچه زنان پررنگ ترین نقش را در داستانهای پدس دارند اما خواندن داستانهایش برای مردان هم می تواند گزینه جذابی باشد. خواندن "از طرف او" نه تنها برای زنان می تواند جذاب و آموزنده باشد، بلکه به مردان هم کمک میکند تا از لایههای پنهان احساسات یک زن بیشتر بدانند! برشی از کتاب: «برای مردها فرق نمیکند، آنها هرگز تمام زندگی خود را منحصر به عشق نمیسازند، به عقیدهی آنها عشق احساس چندان مهمی نیست. مردها اگر در شغل خود، در محاسبات مالی خود اشتباهی کنند از خود خجالت میکشند [اما] اشتباه در مسائل عشقی برایشان علیالسویه است!»
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/2/7
بر خلاف ظاهر جمع و جور و عطف لاغرش، کتاب «در بابِ اعتماد به نفس» که نام آلن دوباتن و ترجمه محمد کریمی را با خود یدک می کشد، پر بود از نکاتی که برای شخص من مفید و قابل تامل بود. کتاب ده فصل دارد. در مقدمه، دو باتن می گوید که اعتماد به نفس نوعی مهارت است و نه موهبتی الهی و در واقع اعتماد به نفس داشتن، هنری است آموختنی. در ادامه فصول کتاب، می خوانیم که کسب اعتماد به نفس به روش های مختلف امکان پذیر است: -کنار آمدن با بخش های غیرقابل اجتناب و عجیب و به نوعی احمقانه ی درونمان. -رها شدن از سندرم شارلاتان بودن و باور به این که قهرمان ها هم مانند بقیه، شکننده، آسیب پذیر و دچار شرم و پشیمانی هستند. - عدم اعتماد به سیستم های انسانی با نگاه آرمان شهری و ناکامل دانستن و پیچیده دانستن افراد رده بالای سیستم ها. - باور به اینکه تاریخ از پیش نوشته نشده و امکان بروز هر تغییری در آن هست و هرکدام از ما حداقل در تئوری شانسی هرچند کوچک یا بزرگ داریم که نام خود را در تاریخ ثبت کنیم. - اعتماد به اینکه مشکلات جزء جدایی ناپذیر از اهدافی است که ارزش تلاش دارند و نه اینکه تصور کنیم نباید هیچ وقت با مشکلات روبرو شویم. - در برابر ترس از مرگ و واقعیت فانی بودن، نباید روش انفعالی در پیش گرفت. باید با ترس #شکست، رنج و #عدم_موفقیت در رابطه های جدید، خانه های جدید، مشاغل جدید ... روبرو شد. بی شک هیچ کدام از این ترس ها به اندازه ی ترس از مرگ، ترسناک نیستند! -اهمیت ندادن به تعداد افراد معدودی که ممکن است دشمن ما باشند و با رفتار و سخنان خود باعث سلب آسایش ما شوند. ما همیشه در معرض #حسادت، بدقلقی، #جاه_طلبی دیگران هستیم اما مجبور نیستیم باور کنیم که عقیده ی آنها درست است. -در برابر افراد محبوب ما(دوستان یا خانواده)، که ممکن است ناخواسته نظر سوء یا حسادت نسبت به موفقیت های ما داشته باشند، روش #خودـتخریبی را به کار نبریم. بلکه #بخشش پیشه کنیم و به دنبال علت رفتار آنها باشیم و به آنها نشان دهیم که همچنان برای ما اززشمند هستند. -در نهایت اینکه نسبت به خودِ «اعتماد به نفس»، تصور مثبت داشته باشیم و آن را مخالف فروتنی ندانیم. -در جوامع سنتی، اعتماد به نفس در مقابل فروتنی قرار گرفته و امری ناپسند بوده و بعضا با خودشیفتگی اشتباه گرفته شده است؛ اما باید بدانیم که این کافی نیست که فقط در درون مهربان، جذاب، باهوش و مستعد باشیم. بلکه باید مهارتی بیاموزیم که ما را توانا سازد و به خود مجال دهیم تا استعدادهایمان را در گستره ی جهان عملی سازیم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/3/24
#یوسف_علیخانی در عاشقانه ای با نام #خاما، شما را با عاشقانه ای فراتر از آنچه شاید تا کنون شنیده و یا خوانده اید روبرو می کند.... عاشقانه ای متفاوت و جاندار که از دل جنگ و خون و سرگردانی شکل می گیرد و از کوچ و تبعید اجباری کردهای ساکن حاشیه #کوههای_آرارات به دستور رضا خان به ارسباران و سپس به قزوین (به بهانه اغتشاش اما در اصل پاسداری از مرزها در برابر ترکهای متجاوز کشور همسایه) روایت می کند. . "خاما" روایت مردمانی است که در میان تمام درد و رنجهای هجرت همچنان عاشق می شوند و عاشق می مانند... "خلیل عبدویی" راوی اول شخص داستان، نوجوان کُرد دهساله که دل در گروی عشق "خاما"، دختری بزرگتر از خود در روستای "آغگل" از توابع آرارات بسته است؛ در همان ابتدای عاشقی به جبر روزگار از "خاما" که اسلحه به دست گرفته و برای جنگ به آرارات رفته است، دور می شود! و این دوری سالها به طول می انجامد ... در تمام سالهای دوری، خلیل در کشمکشی خاموش با خیال خاما زندگی می کند ... اگر چه در وطن جدید جای می گیرد و تشکیل خانواده می دهد، اما در حقیقت یک تنه و تنها بار عاشقی و غربت را بر دوش می کشد ... باری چنان سنگین که مهر سکوت بر لبانش می نشاند. تنها در خیالات خود با خامایش سخن می گوید! در نهایت، تراژدی علیخانی شکل می گیرد و خلیل آرامش خویش را در آرامگاهی در زیر ریشه های یک درخت انار باز می یابد! . اگر به دنبال خواندن یه داستان متفاوت عاشقانه در بستر تاریخ هستید؛ "خاما" یوسف علیخانی از نشر #آموت را بخوانید! به خواندنش می ارزد! . 👓 برشهای از متن: 🎋 خوراک آدمی حرف است و حرفها کلمه می شوند و کلمه ها جمله و زندگی اینطور از لحظه ها به روزها و از روزها به ماه ها و سالها می رسد و ... تا آدمی زنده است، گفتن ها زنده خواهد ماند. . 🎋 آدمی که دنیا شش روز بیشتر به او وفا ندارد، چه فرقی می کند روز اولش کجا بوده و روز آخر کجا. مهم فقط این هست که در این شش روز توانسته به خامایش برسد یا نه...
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/3/24
اگر #کتابدار، #کتاب_فروش و یا #کتاب_دوست هستید و هنوز کتاب «خیابان چرینگ کراس شماره ۸۴» را نخوانده اید، پیشنهاد می کنم حتما نگاهی به این کتابِ متفاوت بیندازید. بیست سال نامه نگاری بین هلین هانِف، نویسنده آمریکایی ساکن نیویورک و فرانک دوئل، فروشنده کتابهای دست دوم در #کتابفروشی مارکس و شرکا در لندن شما را به وجد خواهد آورد وقتی می بینید که عشق به کتاب و استفاده خلاقانه از رسانه ای مکتوب مانند #نامه، چطور می تواند چند انسان را از فراسویِ مرزهای جغرافیایی و فرهنگی به یکدیگر متصل کند و حس دوستی و مهرورزی را در دل آنها سالیان سال زنده نگه دارد! همدلی ها و دوستی ای که بین هِلین مهربان و بی پروا و فِرانک جدی و مودب تنها از طریق نامه به بهانه خرید کتاب های دست دوم شکل می گیرد با مرگ فرانک بدون اینکه آنها یکدیگر را دیده باشند به پایان می رسد... با اقتباس از این کتاب در سال ۱۹۸۷ فیلمی با بازی #آنتونی_هاپکینز و #آن_بنکرافت ساخته شده است. 📍برشی از متن کتاب: «آقایان... کتابها سالم رسیدند. کتاب استیونسون اینقدر خوب است که قفسه های درب و داغانِ کتابخانه ام را شرمنده کرده است... هرکز فکر نمی کردم لمسِ یک کتاب تا این اندازه لذت بخش باشد...»
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.