یادداشت‌های mohammad Hasan gohargazi (26)

آن قدر سرد که برف ببارد
          هر کتاب دنیای خاص خود را دارد ،حال و هوای خود را دارد،از یک طرفی دیگر کتاب های یک برهه زمانی خاص دنیای شبیه به همین دارند و تقریباً به یک صورت نوشته شده اند و شبیه اند
این کتاب,آنقدر سرد که برف ببارد،دنیای متفاوت داشت.برخلاف بقیه کتاب ها  که خیلی سریع همه چیز در آنها اتفاق می افتد و آدم دلش میخواهد آنها را سریع بخوان تا تمام شوند و بفهمد آخر داستان چه می شود.
ولی این کتاب اینطور نبود،حدالقل برای من.مسیر داستان با آرامی و با تمام جزئیات بیان میشود،اینجا جزئیات داستان را می سازد .هیچ اتفاقی خاصی در این ادبیات اتفاق نمی افتاد به جز بیان جزئیات و توصیف وقایع و مکان ها برای مخاطب. 
شاید همین ویژگی ادبیات آسیایی(خصوصا ادبیات ژاپن است )،بیان دقیق جزئیات و همراه کردن مخاطب با وقایع همراه با بیان همین جزئیات ،جزئیاتی که یا دنیا ناشناخته ای را به مخاطب نشان می دهد یا دنیا مخاطب را به طور دیگری نشان او میدهد و برای لحظه ای او را از دنیای پر سر صدای خود جدا می‌سازد .
در کل کتابی بود خوب و خوش نویس.ولی ممکن است بنا به دلایلی (جریان غیر منتظره ای اتفاق نمی افتاد و پلات خاصی ندارد)برای بقیه کتاب خوبی نباشد و حوصله سر بر باشد ،ولی برای من کتاب خوبی بود و به من یاد داد برای لذت بردن و در ک کردن کامل از یک کتاب نباید کتاب خواندن را مسابقه در نظر گرفت و آن را سریع خواند ،بلکه باید آرام آرام خواند و از مسیر لذت برد.
        

3

چشم هایش
          سلام 
چشم هایش تموم شد!
چشم هایش،رمانی اثر بزرگ علوی در مورد ی عشقی که به خوبی و خوشی ختم نشد.
نوشتار این رمان با وجود سادگی خودش ،روایت را بصورت قوی و ریچ می برد جلو . جزئیات لازم رو می‌گفت و از چیزی کم نمی گذاشت.
بزرگ علوی در این رمان شخصیت فرنگیس را بخوبی به تصویر کشیده بود؛تک به تک جزئیات را به نقش بسته بود و باعث شده بود در ذهن مخاطب تصویر این شخصیت به خوبی و راحتی شکل بگیرد(برای من فرنگیس خیلی شبیه اویلین هیوگو توی هفت شوهر اولین هیوگو بود )برای بقیه شخصیت ها هم کار کرده بود ولی نه به خوبی فرنگیس.که به نظرم برای این بود که روایت داستان یکطرفه است و شخصی که داره براش تعریف میشه ماجرا(ناظم)استاد مامان رو به خوبی می‌شناسه .
داستان کلا در یک زمان اتفاق میوفته و شما ذکر زمان اصلی رو توی داستان حس نمی کنید؛۸۰_۹۰درصدداستان از زبان شخصیت اصلی در یک شب بیان میشه .
در کل  داستان خوبی و خوش خوانی بود؛ولی فک نمی کنم به اندازه یک اثر فاخر و بزرگ و خفن خوب باشه.
        

1

a little life
        این کتاب،این کتاب،این کتاب...
از زاویه دید های متفاوتی میشه در موردش حرف زد که هرکدومش درست باشه و منطقی به نظر برسه.
اول از متن و نحوه نوشتن بگم ،واقعا متن و مدل نوشتن خاص و متفاوتی داره این نویسنده.داستان از دید یک نفر نیست و جا به جای داستان راوی عوض میشه،جالبیش اینجاست که نویسنده نمیگه که کی راویه و شما خودت بعد از مدتی متوجه میشی که راوی کیه.
شخصیت ها به خوبی ترسیم شدن و ساخته شدن هر کدوم شخصیت خاص خودشون رو تا آخر داستان حفظ کردن .
کتاب ادبیات قدرتمندی داره و نسبت به بقیه کتاب هایی که وایرال میشن سنگین تره .فصل ها نسبتا بلند اند و کتاب صفحات زیادی داره که این موضوعات ممکنه خوندن  رو مقداری سخت تر از حد معمول کنه.
خب داستان...داستان این کتاب خوشبختانه کاملا فرضی هست و واقعیتی نداره.برای این میگم خوشبختانه چون که موضوعات مطرح شده در این کتاب و اتفاقاتی که برای نقش اول  افتاده واقعا دارک و سنگین بودن و هیچ کس هر کار ک کرده باشه لیاقت نداره که این اتفاقات براش بیوفته.
داستان غمگینه ،غم سنگینی داره ،اما نه اون نوع غمی که معمولا توی کتاب ها و حتی شاید زندگی باهاش مواجه میشین ،غمش خیلی سنگین تره.غمش توی کل کتاب پخشه.بخوام دقیقتر بگم دو نوع غم داره این کتاب؛یکی غمی که خود شخصیت اول  داره و دومی غمی که برای اطرافیانش فراهم می‌کنه،ک بعضاً دومی سنگین تره.
 شخصیت های زیادی توی این داستان بود ولی شخصیت مورد علاقه من هارولد بود،پدر خوانده جود.جوری که این مرد بعد از این مشکلات زندست غیر قابل وصفه،بعد از مرگ پسرش،بعد از مشاهده وضعیت جود و زجری که می‌کشه و تلاش برای زنده نگه دانش ، بعد از مرگ جود  ،بعد از مرگ اندی و بقیه.چطوری این مرد به همه خصوصا جود امید داد و کمکش کرد و باز هم به زندگی ادامه داد و دست از زندگیش نزد.هارولد دیدگاه نشون من داد که تا حالا  درست درکش نکرده بودم ،دیدگاه والدین ،دیدگاه یک پدر.
و اما جود ،شخصیت اصلی کتاب.شخصی که به علت حرص و شهوت و خودخواهی بقیه اینقدر ازش استفاده شد ک دیگه نابود شد و از دست رفت.کسی که به بدبخت بودن عادت کرده بود،کسی به درماندگی آموخته شده آغشته بود.جود تا حدی بعضی جاها شبیه من بود (عذر خواهی های فراوان ،ندیدن استعداد خودش و....)و اینو بهم یاد داد که انسان ها خودشان خوبی و استعداد های خودشون رو اونجوری که باید نمی بینند و بیشتر اوقات از اون چیزی که فکر میکنن بهترن
این کتاب اینقدر خوب نوشته بود و داستان قوی داشت که اگه هنوز ۴۰۰ص دیگه با اضافه ۸۰۰ص  هم بود احتمالا میخوندمش و هنوز خیلی جا داشت برای ادامه دادنش.
این کتاب یه جوری به ما داره میگه ک ما افراد زیادی رو اون بیرون میبینیم ولی هیچی از گذشتشون نمی‌دونیم حتی اگه از نزدیک ترین های شون باشیم.
در کل این کتاب ،نوشتار خوب،داستان قوی و ریچ ،ایده مریض داشت.تا حدی هم بعضی از گروه های خاص رو بد نشون میداد .و خواندنش ممکنه سخت و اذیت کننده باشه ،هم‌از نظر داستان و هم از نظر سنگین بودن نوشتار...

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

موعود
        کتابی خوب 
شخصیت هایی ک بشدت از دست خودشون و دنیا خستن ولی جا نمی زنن  ، هر کدوم به نحوی راهشون رو پیدا میکنن و به امید می‌رسن و دوباره امید رو توی خودشون پیدا میکنن و زندگی رو بهتر از سر میگیرن 
کتاب خوش نوشت و روون ،قلمی دلپذیر،ادبیات سر راست و مستقیم
تنها ایرادی که به این کتاب میشه گرفت اینه که از زندگی مردم جنوب رو اونطوری که همه فکر میکنند نشون میده و طوری متفاوت نشون میده ،طوری که برا اکثریت جدیده و ممکنه تا حدی فیک باشه ،ممکنه هم نباشه و بابت همین جاهایی ممکنه صبر کنی و با خودت بگی آیا واقعا این داستان در جنوب اتفاق افتاده؟
بعضی از جاهاش هم  تا حدی زیادی مثبت گرایانه و رویایی بود،
ولی در عوض فشار ارثی ،جبر ارثی که می‌تونه شرایطی مثل درماندگی آموخته شده رو ایجاد کنه خیلی خوب نشون داد
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

Never let me go
        This story was good in so many way....the world that author  created was spectacular,so precise and complete.the story hold sadness in it's bones ,an old an mature sadness,the kind that always lives in you.
It indirectly show that when you lose your loved ones, besides the sadness and grief you have some hope too , you have some sort of  commitment to them ll,like you have to live your best to make the happy and proud.
Some thing in the story is unanswered to me....why didn't they just let go of everything and live somewhere else or hide?why?why they were so ok with donating their parts?why?
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو
        برای مطالعه آروم و ... خوب بود ،زیاد سخت نبود ،خوب بود ،عالی هم نبود.شخصیت ها رو دوست داشتم توی توصیف هاشون خیلی جالب شخصیت و وایبشون مشخص بود.توی موسسه ها هم خیلی خوب اونطرف ماجرا مشخص بود و روابط دو نفره و هرکدوم چ بینشی ازین ارتباط داره رو با فرمت خوب و جالبی نشون داده بود.تهش خیلی سریع بود .
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

The Seven Husbands of Evelyn Hugo
        One of the most well written books of all time,it was written perfectly.it describe the vibe precisely.
The only thing that I didn't liked was Evelyn personality(work ethic),I mean she dose lots of thing  but mostly wrong, from the beginning,it might be because the fact that she hadn't a mother growing up and his father was a complete asshole so she didnt have a good rule model...at the end she wasnt a good person.but sth was really good about her, how confident she was and  how she make sure she get wat she wants.
the book idea was solid 8,but the writing was 10.it was perfect.the story was kinda sad but the kind of sadness that ages so you can't completely call it sadness.

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1