ده شب پریشانی

ده شب پریشانی

ده شب پریشانی

ناتسومه سوسه کی و 2 نفر دیگر
2.2
6 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

12

خواهم خواند

6

همان دم صدایی به گوشم رسید: «اینجا، اینجا، درست پای آن درخت سدر» صدای او در باران کاملا واضح به گوش می رسید. ناخودآگاه ایستادم. پیش از آنکه بفهمم به جنگل رسیده بودم. چیزی سیاه تقریبا دو متر جلوتر از ما قرار داشت. همانطور که او گفته بود شبیه درخت سدر بود. «پدر، یادت هست؟ درست در زیر آن درخت سدر آن کار را کردی.»بدون اینکه بخواهم جواب دادم: «بله، آنجا بود.»« سال پنجم بونکا سال اژدها بود، مگر نه؟» فکر کردم درست می گوید.«پس درست صد سال از شبی که مرا اینجا کشتی می گذرد!»

یادداشت‌های مرتبط به ده شب پریشانی