معرفی کتاب Five Feet Apart اثر ریچل لیپینکات

Five Feet Apart

Five Feet Apart

4.4
278 نفر |
98 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

29

خوانده‌ام

695

خواهم خواند

216

شابک
9781534437333
تعداد صفحات
245
تاریخ انتشار
1396/10/11

توضیحات

        آیا می توانید کسی را دوست داشته باشید که هرگز نمی توانید او را لمس کنید؟ استلا گرانت و ویل نیومن مبتلا به بیماری فیبروز ریه هستند. آنها در بیمارستان با یکدیگر ملاقات می کنند. دکترها به استلا هشدار می دهند که ویل بیماری نادری دارد که به زودی بر اثر آن خواهد مرد و به او توصیه می کنند تا جایی که می تواند از ویل فاصله بگیرد، زیرا اگر استلا همان بیماری را بگیرد خواهد مرد. تنها راه زنده ماندن جدایی آن دو از هم است.
      

یادداشت‌ها

 محتشم

محتشم

1401/2/12

          عشق بزرگ ترین نیرو بخش زندگی است «پیکاسو»
به جهان فیبروز کیستیکی ها رفتم ، بیماری که قبلا اسمش رو هم نشنیده بودم. فهمیدم در عالم پر هیاهویی که داریم آدمایی زندگی میکنن که دنبال یه نفس بیشتر کشیدنن … آدمایی که با حس های کوچیک اما ناب از زندگی لذت میبرن و امیدشون رو از دست نمیدن 
به خودم اومدم و گفتم به عنوان یه نقطه ی کوچیک توی این دنیای وسیع کجام ؟ چقدر برای چیزای ناچیز ناامید شدم و حرص خوردم ؟ چه فرصت ها که برای لذت بردن از زندگی دست دادم!
اگر که دوست دارین لحظاتی نفس گیر رو همراه با اشک ها و لبخند ها تجربه کنین و تجلی یک عشق زیبا رو شاهد باشین حتما بخونینش :)
هر چند اگه مثل من آدم احساسی هستین خب واقعا توصیش نمیکنم ! چون خیلی جاها با احساساتتون  بازی میشه :)
به نظر من نه تنها یک بار بلکه ارزش بارها خوندن رو داشت
۳ بار خوندمش و هر بار با تلخی ها گریه و با خوشی هاش از ته دل لبخند زدم.
 «می دونی … آدما میگن اگه یه چیزی رو دوست داری باید رها کردنش هم یاد بگیری. فکر می کردم حرفشون مزخرف به تمام معناست … تا وقتی که دم مرگ دیدمت »

پ.ن : فیلمش هم ساخته شده و زیباست ولی حتمااا حتمااا اول کتابو بخونین بعد فیلمش رو ببینین
        

25

sarina

sarina

1403/7/20

        خیلی کتاب قشنگی بود و من واقعا دوستش داشتم 
عاشقانه اش خیلی قشنگ بود شاید غمگین  تموم شد و به هم نرسیدن ولی بازم به نظرم ارزش خوندن رو داره و خیلی کتاب زیباییه 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

          چطور می توانی عاشق شوی وقتی ممکن است فردا بمیری؟
چطورمیتوانی عاشق کسی شوی و بغلش نکنی؟
چطور میتوانی با ٣٠ درصد ریه هایت زندگی کنی؟
زندگی با فیبروزکستیک واقعا سخت و غیر قابل تحمله. حالا نه اینکه فیبروزکستیک داشته باشم ولی داستان حسشو بهم منتقل کرد. نفهمیدم آدم هایی مثل بیل و استلا چرا زندگی میکنن به قول بیل:ما مردنی هستیم استلا. و واقعا همینطور بود. ممکن بود شب بخوابن و صبح بیدار نشن. ولی با این اوصاف داشتن زندگی می کردن. عاشق می شدن دوست پیدا می کردن و این خیلی روحیه دهنده بود که:اون ممکنه هر لحظه بمیره پس داره الان هرچقدر میتونه از زندگیش لذت می بره از هر ثانیه ش و سعی میکنه مفید باشه پس تو که چهار ستون بدنت سالمه هم میتونی.
این کتاب از اون کتاب هایی بود که داشتم سرش گریه می کردم و وقتی خوندمش که سال 1403 فقط چند سانتی متر اونور تر بود. واقعا بهتون پیشنهاد میکنمش
هااینم بگم که کاری که بیل آخر داستان برای استلا میکنه بهترین و شایسته ترین کاریه که یه عاشق میتونه برای عشقش انجام بده.
تنها اشکال داستان وجود شخصیت هم جنس گرا بود(چرا آخه؟؟ ) 
        

0

          آمیزه‌ای از عشق، فاصله، جدایی، آرزو، خیال، بیماری ، سختی و ایثار
راز عشاق حقیقی همین است، ایثار برای معشوق...
جایی که وصال به معشوق ، عاشق را به فنا میکشاند، منتها الیه عاشقی.....
رمان خیلی خوبی بود، تنها سوالی که موقع خوندنش از خودم میپرسیدم این بود که اگه من جای هرکدوم از دو طرف قرار میگرفتم، واکنشم چی بود؟ گذشتن از زندگی خودم برای سلامتی معشوقم؟ یا صبر برای دیدن نابودی معشوقم؟ شاید گذشت برای من آسون تره، ولی ذره ذره آب شدن معشوقم رو دیدن فک نکنم قابل تحمل باشه برام.
نکته دوس داشتنی این رمان حالت واقعی بودنش بود، مثل خیلی کتابای دیگه عشق اسطوره ای و زندگی های لاکچری و از اینجور تخیلات نداشت، واقعی بود، ملموس بود، تو جهان خودمون ماجرا ها رقم میخورد، خلاصه؛ عشق از بطن درد برخاسته بود، اونم درست تو بطن یک جامعه معمولی.
من کم رمان میخونم، چون عملا چیزی از رمان ها نمیشه یادگرفت، ترجیحم کتابای علمی فلسفی روانشناسیه ، ولی این رمان از معدود رمان هاییه که میتونم بفهممش، ازش چیزی یادبگیرم که شاید در آینده بدردم بخوره، فقط کافیه مفهوم عشق و ایثار رو بسط بدم، به عشق فرزند، همسر، خانواده، طبیعت و ... شاید کمبود دنیای ما همین ایثار عاشقانس که اینقدر چهرش زشت و اذیت کننده شده
یه جای دیگش بحث رسیدن به پنج قدم فاصله بود، ریسک کردن سر زندگی برای نزدیک تر شدن به معشوق ، شاید لازمه‌ی هر وجود عاشقی همین باشه، ریسک کردن عاقلانه‌ی عاشقانه ، اینجاست که عقل و عشق کنارهم قرار میگیرن، نه روبروی هم
چه کسی خبر داره از ته قصه؟ شاید ویل هم ریه سالم پیدا بشه براش، شاید میشه جلد دومی نوشت برای صفر شدن ابدی پنج قدم ها....

این کتاب رو میتونین از نرم افزار فراکتاب دریافت کنید:
http://www.faraketab.ir/b/107103?u=614930
        

6