یادداشتهای سارا سجادی (48) سارا سجادی 1403/10/22 خصم امانوئل کارر 3.8 17 برام عجیبتر از مردی که سالها دروغ گفت که پزشکه و در آخر مادر و پدرش، زنش و دو بچهاش رو کشت، وجود آدمای مذهبیه که به عنوان ملاقاتکنندهی زندان با امثال این آدم تو زندان ارتباط میگیرن و سعی میکنن مسیر این جانیهای خودشیفتهای که خیلی پشیمونم نیستن رو روحانی و خدایی تفسیر کنن و یه چهرهی قربانیشدهی ناز و ساده ازشون نشون بدن. 0 1 سارا سجادی 1403/10/22 رد گم آلخو کارپانتیه 4.4 3 این کتاب برای من مثل یک سفر اکتشافی غیرمنتظره و طولانی بود. هیچ پیشزمینهای درموردش نداشتم. اوایل هر خط رو چند بار میخوندم و نمیفهمیدم داستان چیه ولی یهو سر خوردم و رسیدم به یه طبیعت و تمدن بکر. گیج شدم و بارها کلمهها و ارجاعاتی که برام جدید و نامانوس بود رو گوگل کردم تا بتونم بفهمم و بهتر تجسم کنم. یه جاهایی هم خسته میشدم و یا جذابیت ادامه دادن برام بیشتر از فهمیدن منظور کلمهها بود و نصفه و نیمه خودمو میرسوندم به صفحهی بعد. نثر و توصیفات پیچیده و تصاویر جدیدی که پشت سر هم ترسیم میشد برای من از خود داستان جذابتر بود. راوی، که به نظرم خودبزرگبین و زیادهخواه و بیاخلاق بود، مرد سردرگم و خستهایه که زندگیش رو مثل سیزیف میدونه. برحسب تصادف و شاید به امید فرار، راهی سفر میشه و فضا و آدمهای متفاوتی که فارغ از تمام دغدغههای زندگی روزمرهی خودش و اطرافیانش بودند رو میبینه و میفهمه دیگه تعلقاتش براش ارزشی نداره و هیچ چیز از زندگی مدرن و قدیمیش رو نمیخواد، حتی معشوقهاش. تصمیم میگیره که خودش رو از همهشون قطع کنه و بچسبه به زندگی ابتدایی و اولیه. چهار ستاره برای سفر و توصیف و نثر و تصویرهای بدیع کتابه. به من این احساس رو داد که دارم یه اثر هنری رو میخونم. داستان هم خوب بود ولی من طرفدار غرغر زندگی مدرن و بیارزش نشون دادن پیشرفتها نیستم. به نظرم هدف کتابم این نبود که تو سر بشر امروزی بزنه، مشکل راوی بود که جوگیر، دراما کویین و ادایی بود. ایدهی نمادین بودن زنهایی که راوی باهاشون بود میتونست خوب باشه ولی نپخته و توهینآمیز دراومده بود. حدسی که برای ادامهی داستان میزنم اینه که راوی چند سال تو اون طبیعت و به قول خودش قرنهای گذشته زندگی میکنه، بعد خسته میشه و برمیگرده و تا آخر عمرش غر زندگی مدرن و تفکرات و اداهای روشنفکری بقیه رو میزنه و با این و اون میخوابه. 0 0 سارا سجادی 1403/10/22 خاکستر گرم شاندور مارائی 3.6 5 یک ژنرال ۷۵ ساله، ۴۱ سال از عمرش رو صرف فکر کردن و داستان ساختن از خیانت دوست صمیمی و زنش کرده و در یک مونولوگ بسیار بسیار طولانی تمام این ۴۱ سال رو به دوستش میگه و ازش سوال میپرسه. مخاطب سوالهاش دوستشه ولی ما اصلاً جوابی از این آدم نمیشنویم، ژنرال این سوالا رو خودش برای خودش مطرح کرده و از راه فرمول فکر زیاد + داستان بافتن (که به همین خاطر به نظرم پارانویید و دراماکویینه) به یه جوابی رسیده که بتونه درموردش یه عالمه حرف بزنه. یه جاهایی هم چیزهای خوب و جالبی میگه ولی انقدر حرف میزنه که من فکر کردم وسط صحبتاش دوستش مرده که صدایی ازش درنمیاد. کل داستان جالبه و نثرشم گیراست، قسمتهایی داره که ارزش داره چند بار خونده شه. شاید اگر از زبون یه آدم خودشیفتهی پارانویید نبود بیشتر به دلم مینشست. داستان نینی خیلی جالب بود و کاش بیشتر درموردش گفته میشد و نقشش پررنگتر بود. در کل بزرگترین مشکلش به نظرم تک صدا بودنشه. ما فقط صحبتای ژنرال رو میشنویم، نه کانراد حرفی میزنه نه کریستینا. 0 0 سارا سجادی 1403/10/22 ژاک قضا و قدری و اربابش دنی دیدرو 4.2 26 هوشمندانه، متفاوت و بسیار بسیار سرگرمکننده. خوشحالم "آن بالا نوشته بودند" که این کتاب رو میخونم. 0 0 سارا سجادی 1403/10/22 We were liars E. Lockhart 2.8 3 پنجاه درصد کتاب با وجود شخصیتپردازی ضعیف + باگ و چیزایی که قابل توجیه نیست + الکی شاعرانه کردن متن قابل تحمله، چهل و هشت درصد بعدی فقط داره آسمون ریسمون میبافه که مثلا هیجان و کشش ایجاد کنه تا دو درصد آخر ناگهان همه چیز رو برملا کنه و به خیال خودش به خواننده شوک وارد کنه. شاید به دیگران شوک وارد شد، به من احساس کرینج و مورمور دست داد. شخصیتها انقدر نپخته و کلیشهای و ضعیفن که مرتب اسم و حرفاشون هست ولی انگار نبودن هم فرقی نمیکرد. متوجه نشدم هدف نویسنده چی بوده. داستانش نه جالب بود نه احساسی نه عمیق نه هیچی. یعنی هیچ صفتی جز "آبکی" روی این داستان نمیشه گذاشت. اتفاقا اوایلش پتانسیل داشت که جالب بشه ولی نشد. یک سری سوالهایی هم مطرح میشه که به هیچ کدوم جواب داده نمیشه چون خاطرات تکراری و غرهای دختر وایت سوپر پولدار سوپر پریولجد و دوستاش مهمتره. خلاصه کتاب بد و رو اعصابی بود، خیلی بد. دو تا ستاره برای اینه که کتابهای بدتر از این خوندم. 0 0 سارا سجادی 1403/10/22 فداکاری مظنون X کیگو هیگاشینو 4.1 42 تا اواخر کتاب به نظرم در حد چهار ستاره بود ولی بعد از فهمیدن انگیزه و دلیل فداکاری و کامل شدن پازل خیلی بیشتر لذت بردم و شد پنج تا. 0 1 سارا سجادی 1403/10/22 پایان رابطه گراهام گرین 3.9 13 تناقضات اعتقادی شخصیتها برام خیلی قابل درک بود. خودم بارها چنین چیزی رو تجربه کردم و بین لزوم ایمان و ترس از جدی گرفتن خرافات چرخیدم. خوندن درمورد ترس از پایان عشق، حسادت، نیاز به دعا و حرف زدن با چیزی که نمیدونی بهش اعتقاد داری یا نداری و ازش عصبانی هستی احساساتیم میکرد و واقعاً لذت بردم. شروع کتاب رو دوست داشتم و فکر میکنم همیشه یادم بمونه: "هیچ داستانی آغاز یا پایان ندارد: ما به دلخواه لحظهای از یک زندگی را انتخاب میکنیم و از آنجا به گذشته یا آینده نگاه میکنیم." جملههای زیادی داشت که برمیگشتم و دوباره میخوندم. یه سری به خاطر زیباییشون و یه سری به خاطر روون نبودن ترجمه. بعد از تموم کردن کتاب متوجه شدم فیلمش هم هست. خیلی جالبه چون خودم هم سارا رو آدمی شبیه به جولین مور تصور میکردم. 0 0 سارا سجادی 1403/10/22 مغازه خودکشی ژان تولی 3.4 541 کاش به فروش و ابداع لوازم خودکشی ادامه میدادن و نور امید و زندگی بهشون نمیتابید چون اینجوری بامزه و جالبتر میشد. 0 0 سارا سجادی 1403/10/22 حرف و سکوت، یا درازگویی یک دیوانه در یک داستان کوتاه محمود کیانوش 3.8 4 کلافه شدم و فکر کنم هدف نویسنده هم همین بود. 0 0 سارا سجادی 1403/10/22 زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس 3.7 71 هر جا اسم زن اومد کنارش بد و بیراه و توهین سنگین هم اومد که اوکی، میگیم اون موقع اینجوری بودن و عقل و شعور نداشتن. ولی آخه دیگه چرا زوربا و راوی رفتن با یکی از کسایی که میخواستن اون زن بیچاره رو بکشن دوست شدن و قربون صدقهی هم رفتن؟ راوی هم که این همه در هوا و هوس زنه جمله و استعاره و بودا و اینا ردیف کرد، بعد که کارشو کرد و زن بدبخت هم اونجوری شد خیلی سریع قضیه رو برای خودش حل کرد و هیچی نگفت؛ باز خوبه زوربا چند روز ناراحت بود. 0 2 سارا سجادی 1403/10/22 عطر خوش مرگ گی یرمو آریاگاخوردان 3.0 27 همه چیزش خیلی خوب بود به جز پایانش. 0 0 سارا سجادی 1403/10/22 ادموند گانگلیون و پسر ژوئل اگلوف 3.7 8 عاشق فضای بی سر و تهی که خلق کرده بود، جملات کوتاه و غیرمنتظره و طنز نسبتا هولناکش شدم. 0 0 سارا سجادی 1403/10/22 رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید (داستان هایی از نویسندگان معاصر روس) آبتین گلکار 3.2 12 داستان "زن آدمکش" از دینا روبینا خیلی خوب بود، بقیه داستانها رو تقریباً دوست نداشتم. 0 0 سارا سجادی 1403/10/22 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.8 26 روایت صادقانه و ساده نشون دادن و تصویر کردن فاجعهها من رو یاد "شاگرد قصاب" انداخت. مخصوصا طنزهای بیجا و ظریفش، اشارههایش به خدا و آخرت، اینکه هرچه کنی سرت میآید و علاقه و احترامش به کشیشها و اعتراف کردنها خیلی جالب بود. پاسکوآل برای هر رفتاری که با آموزههای دینی و میلش برای محبوب بودن در تناقض بودخودش را سرزنش میکرد و ریشهیابی میکرد و میگفت توقعی بیشتر از این نمیشه ازم داشت و سرنوشت این راه رو برای من برگزیده. علیرغم همهی خطاها و بدشانسیها، سعی داشت از گذشته فرار کند و آدم خوبی باشد و از نو زندگی کند. خشم و نفرتی که در وجودش طی سالها ریشه دوانده بود و اختیارش رو در دست میگرفت، بزرگتر از اون میدونست که توانی برای مقابله باهاش داشته باشه و این نیروی قوی مانع رفتارهای شایسته و دلخواهش میشد. همین باعث همذات پنداری با او و کمرنگ کردن قبح کارهایش میشد. تا آخرین لحظههای زندگیش، با وجود درماندگی و پذیرش گناهانش، باز هم دوست داشت همانی باشد که آرزویش را داشت و خودش را برای خواننده توجیه میکرد. از خوندنش خیلی لذت بردم. 0 1 سارا سجادی 1403/10/22 پنین ولادیمیر ناباکوف 3.2 1 اول فکر کردم قراره درمورد فضای آکادمیک نسبتا حوصله سربر مهاجرهای روس تو آمریکا بخونم و پنین فقط یک عضو گیج و ساده از این آدمهاست. جلوتر دیدم پنین یکی از جالبترین شخصیتهاییه که تا حالا تو یه کتاب دیدم. شخصیتیه که اگر تو دنیای واقعی ببینم میگم چقدر قابل ترحم و بیچارهست، چقدر خوبه که من این شکلی نیستم و این شکلی نخواهم شد، ولی بعد متوجه میشم با همین رفتارهای یه کم نامتعارف و غیرمنتظره، سوتیها، سادگی و جدی گرفته نشدن، بازم میتونه یه جوری گلیم خودشو از آب بکشه بیرون و احتمالا برآیند زندگیش به خاطر قوانین سادهی اخلاقی و وجدان ناز و معصومش از من و خیلیهای دیگه بهتره. کتاب پر از توصیفات هوشمندانهست. طنز داستان به یه ملال ظریف گره خورده - شایدم ملال داستان به یه طنز ظریف گره خورده، فکر کنم بستگی داره به اینکه به نظرتون داستان بیشتر خندهدار بوده یا حوصلهسربر- و از این ترکیب خیلی خوشم اومد. 0 1 سارا سجادی 1403/10/22 سالتو مهدی افروزمنش 3.4 36 احساس کردم اوایل دهه هشتاده و یه فیلم با بازی شریفینیا در نقش مرد پولدار و خلافکار و امین حیایی در نقش پسر فقیر و باهوش دارم میبینم. خیلی کلیشه. 0 1 سارا سجادی 1403/10/22 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 واقعاٌ حین خوندنش بهم خوش گذشت. از اون کتابایی بود که سعی میکردم کم کم بخونم که دیر تموم شه. پایانش هم عالی بود. ناراحت شدم ولی به نظرم بهتر از این نمیشد. فکر کنم بذارمش دم دستم که هر وقت خیلی ناراحت بودم برم یه ذره ازش بخونم. نقش زنها تو کتاب خیلی کم بود و هر جا هم اسمی ازشون میومد یا مستقیم به خاطر سانفرانسیسکو بود یا غیر مستقیم به سانفرانسیسکو میرسید. اگه زیاد بهش فکر کنم یه ستاره میتونم کم کنم ولی نمیکنم چون خیلی دوستش داشتم و نمیخوام گیر بدم. 0 0 سارا سجادی 1403/10/22 دوئل و چند داستان دیگر آنتون چخوف 4.0 1 هر داستان علاوه بر اینکه عناصرش خیلی خوب و کافی توصیف شده بود، طنز خاص خودش رو داشت و من واقعا لذت بردم. داستانهایی که بیشتر دوست داشتم همسرش، سختگیر، فرشته، روستاییان و معلم روسی بود. اول کتاب مترجم گفته "صد" رو "سد" نوشته چون تو فارسی به غلط ثبت شده و "ص" که عربیه نمیتونه در کلمات فارسی ناب وارد بشه. حقیقت اینه که میتونه. تا الان تونسته وارد بشه و احتمالا تا خیلی سال آینده هم به حیاتش تو کلمات فارسی ادامه خواهد داد. نمیگم ترجمه بد بود، ولی یه جاهایی واقعا ایراد داشت و میگفتم کاش به جای "سد" نوشتن به خود ترجمه که برای خواننده خیلی مهمتره اهمیت داده میشد. 0 0 سارا سجادی 1403/10/22 مردی هست که عادت دارد با چتر بکوبد توی سرم فرناندو سورنتینو 3.3 13 من خیلی اهل داستان کوتاه نیستم ولی این مجموعه رو واقعاً دوست داشتم، انقدر که ممکنه هر چند وقت یه بار بعضی از داستانهاش رو دوباره بخونم، مثل داستانهای کتاب "دیوارگذر". داستان "یک جور زندگی" فوقالعاده بود. 0 0 سارا سجادی 1403/10/22 جنگ و صلح (جلد اول و دوم) جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.5 7 اتفاقها، زندگیها، جنگها، بالا و پایین شدنها و آدمها و فکرهایی که تو این کتاب بود برام انقدر جالب و جدید بود که فکر نمیکنم حالا حالاها یادم بره. تعداد شخصیتها زیاد بود ولی آزاردهنده نبود. شخصیتهای مهم جوری معرفی میشن که به خاطر سپردنشون سخت نیست و من مشکلی با تعداد و اسمهاشون نداشتم. از بین شخصیتها، خانوادهی بالکونسکی برام خیلی دوستداشتنی و جالب بود، طوری که دو بار باعث شدن گریه کنم. آندرهی و نیکلای بالکونسکی، دولوخف و دنیسف موردعلاقهام بودند. دلم برای مادام بورین و سونیا هم زیاد میسوخت. پییر تا قبل از تحولاتی که براش پیش اومد روی اعصابم بود، البته بعد از اون هم خیلی دوستش نداشتم. پسر ساده و بیتجربهای بود که به خاطر موقعیت و اطرافیانش بلد نبود جدی و عمیق فکر کنه و تصمیمات بهتری بگیره. نمیدونست چی میخواد و چه جوری باید بهش برسه. با دیدن اولین گزینه تلاشی برای بررسی و فکر بیشتر نمیکرد. درمورد ازدواجش، پیوستنش به فراماسونها و حتی دوئلش همینطور رفتار کرد. اوایل کتاب قسمتهای مرتبط به جنگ برام جذاب نبود و درک و تصورشون سخت بود ولی جلوتر، مخصوصا تو جلد سوم، جذاب و نفسگیر شد. راستش خوندن آخرای کتاب برام راحت نبود و خسته کننده بود. چند بار شد که برگشتم عقب و دوباره خوندم ولی باز هم نمیفهمیدم و انگار رشتهی کلام و هرچیزی که تا اون موقع فهمیده بودم از دستم در میرفت. آخر سر تصمیم گرفتم کمتر سخت بگیرم و سعی کنم به همون یه ذرهای که متوجه میشم قانع باشم. خوندن جنگ و صلح برای من دو ماه طول کشید، یعنی تقریبا هر جلد رو توی دو هفته خوندم. احساسی که دارم برام شبیه تموم شدن سریال موردعلاقهامه. 0 0