معرفی کتاب عطر خوش مرگ اثر گی یرمو آریاگاخوردان مترجم محمدرضا فرزاد

عطر خوش مرگ

عطر خوش مرگ

3.1
57 نفر |
25 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

80

خواهم خواند

41

شابک
9786220106739
تعداد صفحات
172
تاریخ انتشار
1399/11/1

توضیحات

        "عطر خوش مرگ" رمانی ست است با ریتم تند، خواندنی و مسحور کننده. "آریاگا" حومه شهر مکزیک را که در ظاهر شبیه به بسیاری از شهرهای دیگر است با استادی به شکلی خیره کننده توصیف می کند و مخاطب را با خود به دشت های سوزان حوالی مکزیک می برد. کشف جسد دختر، جرقه ی مجموعه ای از حوادث را در روستا رقم می زند که با دیگر رازها و احساسات اهالی روستا تلفیق می شود. توطئه ای پر کشمکش که مبتنی بر پویایی جوامع محدود و کوچک سنتی و کوته فکرانه است. "آریاگا" به نحو احسن نشان می دهد که چگونه تفکرات بسته و سرخوردگی افراد ممکن است آن چنان بر دیگران تأثیر بگذارد که مسیر وقایع کل جامعه دچار تغییر شود.

      

لیست‌های مرتبط به عطر خوش مرگ

نمایش همه

پست‌های مرتبط به عطر خوش مرگ

یادداشت‌ها

Haniyeh

Haniyeh

1403/4/19

          قتل دختر نوجوانی به نام "آدلا" در یک روستای کوچک باعث می‌شه همه‌ی روستا کارشون رو تعطیل کنن و داستان این قتل رو دنبال کنن. حین بررسی صحنه جرم که همه‌ی اهالی روستا حضور دارن، پسر فروشنده‌ی روستا به نام "رامون" به غلط، دوست‌پسر آدلا معرفی می‌شه و رامون هم این قضیه رو می‌پذیره اما بعد اوضاع پیچیده می‌شه، چون همه می‌گن که رامون باید قاتل رو پیدا کنه و با کشتنش، انتقام مرگ آدلا رو بگیره.

این کتاب می‌تونست خیلی بهتر باشه ولی متاسفانه جناب نویسنده علاقه‌ای به شخصیت‌پردازی نداشتن. مثلا درباره‌ی رامون تا آخر نمی‌فهمیم چی باعث شد چنین تصمیم احمقانه‌ای بگیره و تا آخر هم پاش بمونه.

❗از اینجا اسپویل کردم و اگر حساس هستید نخونید:
_ رامون همینجوری الکی قبول می‌کنه دوست‌پسر آدلا باشه. از اونجایی که چیزی از رامون نمی‌دونیم فقط همینجوری نظاره‌گر حماقت‌هاش هستیم تا وقتی که داستان تموم بشه. اگر مثلا یه آسیبی یا کمبودی یا علاقه‌ی پنهانی یا کلا یه چیزی بهمون نشون داده می‌شد می‌گفتیم دلیل رفتار رامون این بوده.
_ "خوستینو" و "کارملو" هم پلیس‌های فاسد روستا هستن که بودن یا نبودنشون فرقی نداره. اونا تلاشی برای پیدا کردن قاتل نمی‌کنن و حتی به داستان‌های پیش‌آمده دامن می‌زنن و سخت‌ترش می‌کنن. اما ما درباره اونا هم چیز زیادی نمی‌فهمیم.
_ گابریلا هم که اصلا وجودش حس نمی‌شه، سر جمع فکر کنم پنج تا دیالوگ هم نداشت درحالی‌که باعث بدبختی کولیه، از فکرش درباره‌ی کولی یا پدرو هم چیزی نمی‌گه. اینکه از زندگی الانش ناراضیه رو نمی‌گه یا اینکه کولی رو دوست داره یا مثلا اون رو راه رهاییش می‌دونه یا هرچیزی شبیه به این هم تو فکرش نیست. کلا یه کویر خالیه.
_ یه مشکل دیگه هم این بود که عشق این کتاب بیشتر عشق تخت‌خوابی بود. یعنی نویسنده معتقد بود همین که از روابط این‌چنینی شخصیت‌ها صحبت کنه باعث می‌شه عشقشون برای ما کاملا نمایان بشه و نیازی به نوشتن ابعاد دیگر عاشق‌بودن نیست. 

نتیجه‌ی این شخصیت‌پردازی بد و عشق‌های غیرقابل درک این شد که من با هیچ‌کدوم از شخصیت‌ها ارتباط نگرفتم.

_ پایان کتاب هم که چیز عجیبی بود. خود خوستینو به رامون کمک می‌کنه کولی رو بکشه، بعد وقتی این اتفاق می‌افته به رامون می‌گه فرار کن! بهش فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که جناب نویسنده می‌خواست یه پایان دراماتیک داشته باشه پس مجبور بود یه‌جوری اول رامون رو بفرسته بره که بعد بتونه دوباره به شهر برگرده و پایان جذابی رقم بخوره.

❕بدون اسپویل:
شخصیت‌پردازی، روابط و پایان داستان از نظر من به دلایلی که بالا گفتم خوب نبودن. بنابراین کتاب پیشنهادی نیست. 
        

8

joiboy

joiboy

1403/4/7

واقعا کتاب
          واقعا کتاب عالی بود...
قلم نویسنده خیلی خوب بود . گیرایی و تعلیق خیلی خوبی داشت و به سادگی نمیتونستید کتابو زمین بزارید. ایده‌ش خیلی جالب بود و پردازشش خیلی بهتر...
رومنس و بخش های عاشقانه کتاب برای من تا الان بهترین بودند و از هر رومنسی که دیدم و خوندم خیلی بهتر بوده...
بسیار بالغانه و پخته... عاشقانه کتاب حرف داشت برای گفتن و واقعا عاشقانه ای بالغانه بود . عاشقانه خیلی خاصی داشت و مثل کتاب های دیگه فقط دنبال این نبود که دو نفر به هم برسن. مثلا پسری که بعد مرگ یه دختر عاشقش میشه...
شخصیت پردازی خیلی عالیه داشت. اسماشون خیلی عجیب غریب بود و یادم نمی موند ولی اخلاق و عمل های شخصیت ها بیاد موندنیشون میکرد . مثلا اگر از فلانی میگفت پیش خودم میگفتم اها این همونه که مثلا اخلاقش این بود اینکارو کرده بود و ظاهرشم اینطوری بود...
روندش خیلی سریع بود و واقعا عاشق همه چیش شدم . کتاب کوتاهی بود و برای یه کتاب صدو پنجاه صفحه ای واقعا کتاب منحصر به فرد و خاصی بود...
از شروع تا پایانش خیلی جالب بود و تا نخونید متوجه نمیشی چه قدر این کتاب جالبه...
🛑( البته اینم بگم کاملا یه کتاب بزرگساله)🛑
به شدت با رامون و احساسش به آدلا ارتباط گرفتم. و همین طور احساس کولی با گابریلا... خیلی زود با کتاب ارتباط برقرار کردم به خاطر شخصیت پردازی عالیش...
حال و هوای و فضای گرم مکزیک ( اگر اشتباه نکنم) رو خیلی خوب توصیف کرده بود و واقعا همزمان با کتاب انگار دارم توی گرما و افتاب مکزیک میپزم...
برای بار دوم برای یه کتاب کوتاه خیلی خوب بود و واقعا ارزش وقتمو داشت . ممنون از بهخوان بابت انتخاب این کتاب خوب برای چالششون...😅
        

23

        یکی که نه سر پیاز بود نه ته پیاز رو کردن دوست پسر دختره بعد یکی دیگه که اونم نه سر پیاز بود نه ته پیاز رو کردن قاتل دختره
آخرشم یکیشون رو مجبور کردن اون یکی رو بکشه😂
قاتل اصلیم که من نفهمیدم اصلا چیشد🤷‍♀️
نمیدونم من بد گوش دادم یا چی؟

نویسنده واقعا مغز مریضی داشته😶
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

        کتاب یک رفتار اجتماعی روان شناختی رو در قالب یک داستان قتل به تصویر کشیده و مطمئنا هدف پیدا کردن قاتل نیست.
داستان به حاشیه اضافه نپرداخته و تموم شخصیت ها به پیشبرد داستان کمک میکنن و به اندازه کافی دربارشون توضیح داده شده و به خاطر نوع داستان نیازی نبود که توضیحات اضافه بده یا داستان حاشیه ای تعریف کنه که داستان رو روون تر کرده.
یه قتل اتفاق میفته و رامون که به صحنه میرسه با مقتول احساس همدردی و نزدیکی میکنه و مردم شایعه میکنن که رامون دوست پسر مقتول بوده و چون اتفاقا مقتول هم یه دوست پسر داشته اما به خونواده و دوستش که هم رازش بوده ازش اسمی نبرده حتی خونواده دختر هم درباره رامون همین فکر رو میکنن. 
از طرفی یه نفر از اهالی روستا به دروغ و فقط به خاطر اینکه مردم بهش توجه کنن میگه که دیده که کولی و دختر رو شب گذشته با هم دیده.
مردم روستا میگن که رامون باید انتقام مرگ دختر رو از کولی بگیره و بدون تفکر اسیر شایعات و تلقین های مردم روستا میشه و انتقام میگیره و بعد هم مردم روستا میگن که برای اینکه گیر پلیس نیفته باید از روستا فرار کنه.
گماشته دولت تو روستا هم از روی بعضی شواهد پی میبره که کولی قاتل نیست ولی چون نمیخواد درگیر ماجراها بشه حرفی نمیزنه.
رامون تو مسیری قرار میگیره که انگار هیچ اراده ای از خودش نداره و فقط به حرف مردم گوش میکنه و انگار غلام حلقه به گوش اوناشده و به تسخیر اونا دراومده.

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

        در مقایسه با آثار جنایی دیگر مثل اگاتی کریستی کمی کندی داشت روند داستان. ولی احساسات و نیت انسان هارو خوب نشون داده بود. چیزی که برام جالب بود تواین داستان عاشق یک دختر مرده شدن بود و اینکه پسر جوان  نسبت بهش احساس مسوولیت میکرد و میخواست انتقامشو بگیره هرچند با شایعه ی مردم قبول کرد که دوستش بوده. اسمها در ادبیات اسپانیا کمی سخته  و دنبال کردنشون در کل داستان مشکل به نظر میرسه ولی با نشانه گذاری برای هر اسم حل میشه. مشارکت مردم در پیدا کردن بهترین روش قتل هم خودش جای بحث داره و مورد آخر هم کشتن مردی که هیچ ربطی به ماجرا نداشته و گماشته  و معشوقه اش هم اینو میدونستند و دم نزدند جای افسوس داره. اینجایت که انگیزه های شخصی جلوی گفتن حقیقت رو میگیره و جون یک انسان بااین اهمال کاری و منفعت طلبی گرفته میشه. جای بسی تامل داشت. (نویسنده متبحری داشت در لفافه و بدون گفتن حرفی مستقیم که خواننده دل زده بشه منظورهارو قشنگ رسوند.)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

          رمان "عطر خوش مرگ" با تِم جنایی معرفی می‌شود. 
نویسندهٔ کتاب گی‌یرمو آریاگا خوردان است که فیلمنامه‌های خوبی چون "۲۱ گرم" و "بابل" را در کارنامهٔ خود دارد. 
رمان با توصیفات زنده و مرتبطی که می‌دهد فضا و فرهنگ مکزیک را خیلی خوب به تصویر می‌کشد؛ به‌طوری‌که خواننده رمان را مثل فیلمی توی ذهنش می‌بیند. 
تعلیق و کششی که داستان در پیدا کردن قاتل ایجاد کرده نیز خواننده را تا انتها همراه خود می‌کشد. داستان با ریتم خوبی پیش می‌رود و دیالوگ‌ها لحن دارند. ترجمهٔ روان و خوش‌خوان محمدرضا فرزاد هم لذت خواندن کتاب را دوچندان کرده است.
🔻 ادامهٔ یادداشت ممکن است داستان را لو دهد:
اگرچه داستان پیرامون قتل زنی می‌چرخد اما درون‌مایه و خط داستان بیش از آن که در انتها به قاتل برسد، به شایعه‌پراکنی، سوء‌ظن و مرگ شخص بی‌گناه مرتبط می‌شود. 
دوست داشتم شخصیت گابریلا نقش بیشتری در رقم زدن پایان داستان ایفا می‌کرد. همچنین جا داشت به دوراهی سختی که شخصیت در آن قرار گرفته بود بیشتر پرداخته می‌شد.
        

2