معرفی کتاب سالتو اثر مهدی افروزمنش

سالتو

سالتو

3.4
87 نفر |
36 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

13

خوانده‌ام

170

خواهم خواند

70

شابک
9786002296078
تعداد صفحات
256
تاریخ انتشار
1398/8/29

توضیحات

        
دومین رمانِ مهدی افروزمنش فضایی مهیج و پُرداستان دارد. او که نخستین رمانش یعنی تاول، جایزه ی بهترین رمانِ سالِ جایزه ی هفت اقلیم را از آنِ خود کرد، در دومین رمانش به قهرمانی پرداخته که از اعماق شهر و از حوالی میدانِ مشهورِ فلاح تهران برآمده است. قهرمانِ او کُشتی گیری فرز و تکنیکی ا ست که رمانِ سالتو براساسِ جهانِ او شکل می گیرد، کُشتی گیری جسور که ناگهان بخت به او رو می کند و یک عشقِ کُشتیِ ثروتمند تصمیم می گیرد از او حمایت کند. او مردی است مرموز و مشکوک که برای این مبارز قصه هایی دارد و این نقطه ای ا ست که از آن به بعد فضای رمان حال و هوایی جنایی ـ معمایی پیدا می کند... افروزمنش با سال ها تجربه ی روزنامه نگاریِ بخش اجتماعی، توجه خاصی به انسانِ برآمده از تکه های تیره ی شهر دارد. او در این رمان آدم های گوناگون این شهر را مقابلِ این قهرمانِ فرز و ازهمه جا بی خبر قرار می دهد و ناچارش می  کند درباره ی چیزهایی تصمیم بگیرد که بین مرگ و زندگی در نوسان اند. سالتو با روحی قصه گو و رئالیستی تلاش می کند برای مخاطب غافلگیری  بزرگی رقم بزند. پسری برآمده از جنوبِ شهر که حالا می خواهد سلطان باشد... 

      

لیست‌های مرتبط به سالتو

اعترافات یک قاتل: روایت شده در یک شبمیس لونلی هارتزبیمار خاموش

خوانده شده های 1401

65 کتاب

در این لیست کتابهایی که در سال 1401 خوانده ام را قرار می دهم. یکی از بزرگترین چالش‌های همیشگی من این است که هرسال، سرعت و دقتم را در مطالعه بالا ببرم. نوشتن لیست کتاب کمک می‌کند تا شما برای سال آینده، چشم انداز روشن‌تری را داشته باشید و چه بسا چالش های متفاوت‌تری را برای خود برنامه‌ریزی کنید. یکی از الزامات جامعه مدرن، انعطاف‌پذیری در همه‌ی امور است. تفاوتی نمی‌کند که شما در مسیر خوانش خود منعطف باشید یا در سبک زندگی و افکار خود. انعطاف‌پذیری و پذیرش افکار گوناگون، باعث می‌شود تا به جامعه و افراد، احساس همدلی بیشتری داشته باشید. از گذشته، تعصب از ویژگی‌های اخلاقی مورد نکوهش بزرگان و عالمان بوده. چه بسا این سرسختی باعث آسیب‌های فراوان نیز شود چون راه‌های مختلف را برای خود تبدیل به بن‌بست می‌کنیم. این جمله را از من به یاد داشته باشید که "هیچگاه از تغییر نترسید‌. نظم موجود در جهان بزرگ‌تر از تصور ما است."

50

یادداشت‌ها

          داستان درمورد سیاوش، پسری که به کشتی علاقمند است ولی به دلیل فقر باید کاری را انجام دهد که چندان اخلاقی بنظر نمی‌رسد تا اینکه یک‌روز اتفاقی می‌افتد که مسیر زندگی‌اش را به کل تغییر می‌دهد.
کتاب شروع خوشایندی داشت؛ اما متاسفانه نویسنده نتوانست این جریان را ادامه‌دار کند. خیلی از شخصیت‌های کتاب فقط ورودشان به داستان مشخص بود و هیچ نتیجه‌ای در پی نداشتند. شرح شخصیت‌ها معیوب بود و نویسنده از تمام مسائل خیلی راحت عبور می‌کرد و اجازه‌ی وارد شدن به جزئیات را به خود نمی‌داد.
پایان کتاب برای من مبهم بود و متوجه نشدم چرا نویسنده عجله داشت کتاب را زودتر تمام کند.
با اینهمه ایده‌ی داستان مورد پسند من بود! کتاب حاوی متنی شیوا و نافذ همراه با لحنی بی‌ریا بود. بخش‌های مربوط به کشتی من را به وجد می‌آورد و به رگ‌هایم استرس و اضطراب تزریق می‌کرد و از آنجایی که سالتو رمانی واقع‌گرایانه بود و نویسنده تلاش بسیاری برای نمایش مشکلات جامعه و حاشیه‌نشینی کرده بود پس امتیاز این مرحله را نیز خواهد گرفت.
نادر برای من جذاب‌ترین شخصیت داستان بود اما از آنجایی که گفتن دلیلش باعث افشاسازی کتاب می‌شود پس از گفتنش صرف‌نظر می‌کنم.
برای افرادی که گمان می‌کنند کتاب سالتو و سریال یاغی کاملا شبیه هستند؛ باید بگویم من در ابتدا سریال یاغی را تماشا کردم و چون برای من جذاب بود سپس تصمیم به خواندن کتاب گرفتم اما داستان به آن‌صورتی نبود که تصورش را می‌کردم و کاملا متفاوت از چیزی بود که دیدم.
در کل از آنجایی که من معتقدم کتابِ بد وجود ندارد پس سالتو رمانی متوسط بود که شاید ارزش یک بار خواندن را داشته باشد.
        

44

          قصه آدمهای بخشهای تیره شهر
واقع‌گرایی ملموس و عریان
سالتو، دومین رمان مهدی افروز منش را نشر چشمه از سری کتابهای قفسه آبی(ژانری، قصه گو، جریان محور) منتشر کرده است. دادستان از دستشویی نمور و گندگرفته ی یک سالن کشتی زهوار دررفته آغاز میشود. شخصیت اصلی داستان که قصه خودش را روایت میکند، پسری کم سن و سال و ساکن یکی از حلبی آبادها و مخروبه‌های جنوب غرب تهران است. دست فروش میدان هفت تیر، به واسطه تمرین با پدرکشتی گیر سابقی که امروز معتاد شده، بدون مربی وارد سالن میشود و وزن کشی میکند. کشتی میگیرد و پس از دو پیروزی به دلیل پاره و بزرگ بودن کفش پدرش از دور بعدی مسابقه منع میشود. دستشویی نمور سالن سکوی پرتابش میشود. جایی که یک عشق کشتی ثروتمند دستش را میگیرد.
تم داستان تکراری است. پسری که به واسطه کشف استعدادش در ورزش، از هیچ به همه جا میرسد.  به فیلم نامه‌های هالیوودی یا حتی فیلم های سینمای هند میماند. کلمات قصار و توصیه‌های اخلاقی غیر مستقیم موجود در داستان هم شبیه همان فیلم هاست. اما نقطه قوت داستان توانایی نویسنده در قصه گویی است. قصه ای ملموس با جزئیات جذاب که در هر کجای این شهری که ما می شناسیم قابل اتفاق است.  راوی دانای کل، به جز یک مورد، از فضای رئالیستی قصه خارج نمیشود. روایت روابط بین آدمهایی که معمولا در حاشیه‌ی شهر و جدا از باقی مردم هستند به گونه‌ای واقعی و باور پذیر است که  انگار نویسنده سالها میان آنها زندگی کرده یا جزئی از آنها بوده است که این امر احتمالا به پیشینه‌ی روزنامه‌نگاری اجتماعی وی میگردد. استفاده از رفتار شناسی جانوران وحشرات و روابطشان و مقایسه مستقیم و غیر مستقیم آن با کاراکترهای قصه که در جای جای داستان از آن استفاده شده، از دیگر نکات مثبت و تقریبا منحصر به فرد این رمان است.
در پاراگرافی از این رمان میخوانیم: (( با پدرم رفتم خانه‌ی رضا تل فروش. تا از او پول قرض کند. هشت سالم بود یا کمتر نمیدانم. امااحتمالا پدرم فکر میکرد قرار نیست من چیزی از این اتفاق یادم بماند. خانه‌ی رضا بزرگترین خرابه‌ای جزیره بود. شیره کشخانه معروفی که تا نوجوانی من هم دایر بود. چند نفری گوشه کنار نشئه بودند. رضا می‌گفت ندارم. می‌گفت چوب خطت پر شده. پدرم که با الانش قابل مقایسه نبود و سرحال تر بود، می‌گفت سیاوش هوس جگر کرده. رضا تل فروش دوباره می‌گفت ندارد. تا بالاخره پدرم چیزی به او داد که بعدها حدس زدم موادش بوده، که عوضش پولی بگیرد و برویم جگر بخوریم)).
        

0

          داستان سیامک نوجوان 17 ساله‌ای که در مناطق فقیرنشین تهران زندگی می‌کرد و عاشق کشتی بود. آنقدری که بدون مربی و آموزش خاصی، مهارت‌هایی هم کسب کرده بود و در باشگاهای کوچک در مسابقات محلی شرکت می‌کرد. در حین یکی از همین مسابقات "نادر" کشتی کار ناکام قدیمی، سیامک را می‌بیند و زیر پر و بالش را می‌گیرد و می‌شود آغاز ماجرای شگفت انگیز سیامک. ماجراها خیلی به حقیقت نزدیک است و همین باعث جذاب بودن کتاب شده است. توصیفاتی که از دید پسرکی 17 ساله است و همه چیز را با نگاه پاک خودش می‌بیند. نوجوانی که کم کم از آدم معمولی به آدمی همه فن حریف تبدیل می‌شود. فن‌‌های کشتی جوری توصیف می‌شود که اگر به آنها آشنا نباشی می‌توانی تصورشان کنی. با این حال من متوجه نشدم چرا اسم کتاب سالتو بود. چون هم زمانی که این فن زده شد اتفاق خاصی نیافتاد، هم اینکه تقریبا کشتی‌گیری در حاشیه بود. پایان داستان دور از تصور مخاطب است، جوری که اصلا تصور نمی‌کنی کار سیامک به اینجا کشیده شود.
        

2

        قسمتی از متن کتاب:
«دیدن سالتو در کشتی آزاد مثل دیدن نهنگ سفید است در اقیانوس، یک فن کمیابِ اصیل که کمتر کسی حتا تمرینش می‌کند. سالتو اسطوره‌ی فراموش‌شده‌ی کشتی است، نماد قدرت و سرعت و از آن‌ها مهم‌تر نماد بزرگی. تابه‌حال سالتو نخورده‌ام اما شک ندارم درد ویران‌کننده‌ای دارد، نه از آن دست دردهایی که عصب‌ها به مغز منتقل می‌کنند. دردِ شکست دارد. از تو، درد خرد شدن غرور یک ورزشکار مغرور. سالتو راه یک‌طرفه‌ای به شکست است.»
سالتوی افروزمنش ساده و، در قسمت‌هایی، کلیشه‌ای‌ست. اما نویسنده توانسته در عین سادگی داستانی را خلق کند تا با او همراه شوید.
همه چیز خیلی سریع شروع می‌شود؛ هیچ مقدمه‌چینی و فوت وقتی در کار نیست. با توجه به فضای داستان، از جای تامل برانگیزی هم شروع می‌شود:
یک دستشویی متعفن که در آن ما همراه شخصیت اصلی و راوی داستان وارد ماجرا می‌شویم. راوی‌ای که در آینده‌ی داستان ایستاده و البته که ما حتی پس از بستن کتاب هم نمی‌فهمیم این آینده کِی و کجاست!
قهرمان داستان سیاوش نام دارد. نوجوانی سربرآورده از حلبی‌آبادهای اطراف تهران که نامش را گذاشته‌اند جزیره. مادرش افسردگی دارد و پدرش معتاد و آوره است. سیاوش به همراه تعداد زیادی از هم سن و سال‌هایش برای فردی به نام داوود لجن کار می‌کنند. سیاوش یک استعداد ذاتی دارد؛ کشتی‌گیر بی‌نظیری‌ست. آن هم بدون داشتن مربی و گذراندن آموزش حرفه‌ای. همین استعداد است که او را با نادر آشنا می‌کند. (هرچند که ما هرگز نمی‌فهمیم نادر دقیقاً چطور وارد زندگی سیاوش شد و این هم توی ذوق می‌زند.) نادر یک ثروتمند عاشق کشتی‌ست که در جوانی به رویاهایش در کشتی نرسیده و حالا خودش را در سیاوش می‌بیند. خودِ شکست خورده‌اش. پس به همراه دوستش، سیامک، زیر بال و پر سیاوش را می‌گیرند. اما این همه‌ی ماجرا نیست!
نادر، همسرش رویا و سیامک اعضای یک باند بزرگ مواد مخدراند و سیاوش برای آن‌ها یک مهره‌ی جدید و ارزشمند محسوب می‌شود؛ حداقل برای نادر که اینطور است. سیاوش تا پیش از این برای داوود مواد می‌فروخت و توسری می‌خورد، اما حالا انگار ارتقای رتبه گرفته و قرار است زندگی جدیدی را شروع کند.
از نکات بسیار خوب کتاب (حداقل برای من) سِیر تغییر سیاوش از یک نوجوان پایین شهری سرکش اما معصوم و با احساس، به یک شخصیت بی‌رحم و افسارگسیخته است. این تغییر به حدی هوشمندانه و ظریف است که در صفحات آخر از خودم می‌پرسیدم سیاوش کِی این همه تغییر کرد؟ سیاوش از یک قهرمان به ضدقهرمان بدل می‌شود، اما نفرت مخاطب را برانگیخته نمی‌کند و این یعنی هوشمندی نویسنده‌.
نکته‌ی بعدی شخصیت کشتی در کتاب است. بله، شخصیت کشتی‌. کشتی به اندازه‌ی خیلی از شخصیت‌ها در داستان نقش دارد. در جایی از کتاب (اگر اشتباه نکنم از زبان سیاوش) می‌خوانیم که:
«این است کُشتی؛ غم‌انگیزتر از تراژدی. لذت‌بخش‌تر از عشق‌های افسانه‌ای. بی‌فایده‌تر از جنگ و سودمند‌تر از عسل. همه فکر می‌کنند این کارها برای یک مدال است، طلا یا نقره، که به دیوار بکوبی‌اش و در تاریخ ثبتت کند. اما نه. بزرگ‌ترین مدال‌ها را می‌خواهی فقط به این خاطر که به کشتی ثابت کنی تا تَهَش رفته‌ای. و او بیشتر و بیشتر می‌خواهد، رکوردها را می‌خواهد. طلاهای بیشتر. سکوهای بالاتر. و بعدش مربی‌گری باز هم شکستن رکوردها و اسطوره شدن. اما این هم آخرش نیست.»
در کتاب تصویری از کشتی برای مخاطب خلق می‌شود که اگر مخاطب کشتی را فقط از رسانه‌های جمعی و تمثیل‌های حماسی تلویزیون دیده باشد، شوکه خواهد شد. تصویری مملو از بی‌رحمی، نامردی، خشونت، جنگ، عشق و جنون. یک تصویرِ حقیقی.
نویسنده با استفاده از شخصیت‌های فرعی نسبتاً زیاد (داوود لجن، رضا ببعی، پپیلی، ناهید ریزه، رضا چی‌توز و...) سعی در ارائه یک تصویر کامل و واقعی از مناطق مورد نظر خودش داشته که به نظرم تا حدود زیادی موفق بوده است. هر چند که در مواقعی شخصیت‌ها ادبیات خودشان را از دست می‌دادند، اما نکته‌ی مثبت دیگر ادبیات اختصاصی هر شخصیت بود. هرچند که ایرادهای وارده را هم در ادامه بررسی خواهم کرد.
نقاط عطف و اوج‌گیری‌های داستان هم جذاب و شوکه‌کننده است؛ جنایات نادر، هویت واقعی او، مرگ مادر سیاوش،  برملا شدن عشق میان رویا و سیامک...
در مجموع خواندن رمان سالتو با قلم ساده و روان مهدی افروزمنش، برای من تجربه جالبی بود.
اما ایرادات کار.
بدون شک بزرگ‌ترین و کشنده‌ترین ایراد داستان پایان‌بندی داستان است... یا بهتر بگویم... پایان نداشتن داستان! بدون شک کمتر مخاطبی از صفحات پایانی این کتاب لذت برده باشد. این را با خواندن نظرات و دیدن نمرات کتاب هم می‌توان فهمید. انگار نویسنده به یک‌باره یادش آمده که باید داستان را هرچه زودتر جمع‌ کند. استادی می‌گفت صفحات اولیه‌ی کتاب شما مشخص می‌کند که کتاب شما چه تعداد خواننده خواهد داشت و صفحات آخر کتاب شما مشخص می‌کند که کتاب بعدی‌تان چه تعداد خواننده دارد.
به نظرم پایان‌بندی ضعیف سالتو، امتیاز طلایی خط پایان را از مخاطب دریافت نمی‌کند. این پایان در ذهن مخاطب آنقدر سریع است که انگار نویسنده حتی فراموش کرده به این سوالات جواب بدهد:
۱. چه بر سر مریم (که از یک جایی به بعد انگار یک شخصیت اضافه بود) آمد؟ در صفحات ابتدایی سیاوش و مریم پول‌های‌شان را مخفی می‌کردند تا روزی از جزیره فرار کنند. اما مریم در نیمه‌های رمان عملاً جا ماند!
۲. آینده‌ی سیاوش چه بود؟ او از جایی در آینده داستان را روایت می‌کرد. اما کجا؟ چه وقت؟
۳. از همه مهم‌تر، عاقبت مواد توی کمد باشگاه چه شد؟
ضعف‌هایی در شخصیت پردازی وجود داشت. مثلاً ما در بخشی از داستان، در عالم مستی از زبان رویا خطاب به سیامک می‌شنویم که بی‌غیرت است، چون میخواهد کسی که دوستش دارد را (رویا را) به آغوش یک نفر دیگر (نادر) برگرداند. ما هرگز نمی‌فهمیم ماجرای این علاقه و خیانت چیست.
نکته‌ی منفی و بارز بعدی (از نظر من) تلاش نافرجام نویسنده برای وارد کردن مسائل سیاسی در دل داستان است.
۱. در جزیره آشپزی داریم که خود و پدرش هر دو آشپز دربار بوده‌اند و بعد از انقلاب کسی سرشان را کلاه گذاشته و بیچاره‌شان کرده است. کسی که مدام در تلویزیون سخنرانی می‌کند!
۲. پدر رویا از وابستگان دربار پهلوی بوده و به اشرف در حفظ آبروی خاندان سلطنتی کمک کرده.
۳. نادر به رویاهایش در کشتی دست پیدا نکرده و دلیل این اتفاق انقلاب و تحولات سیاسی‌ای بوده که او را چند سالی از کشتی دور کرده است.
۴. پدر سیاوش تنها در خاک‌سپاری مادر سیاوش از سایه خارج می‌شود. آن هم تنها برای این که به ما توضیح دهد یک فعال سیاسی بوده است. این را از کتاب جنگ شکر (اشاره به اثر سارتر) که برای سیاوش به یادگار می‌گذارد به خوبی می‌توان دریافت.
در آخر معتقدم سالتو کتاب خوبی بود، اما می‌توانست عالی باشد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

25

سارا

سارا

1402/3/9

          سالتو اولین اثری ست که از اقای افروز منش خوندم و آنقدر شیفته ی قلم ایشون شدم که تصمیم دارم بقیه اثارشون رو هم بخونم. داستان درباره پسری به نام سیاوشه که میخواد کشتی بگیره و اشنا شدن با سیا ونادر برگ برنده اشه وسیاوش میخواد هر طور که شده خودش و مادرش رو از زندگی نکبت و فلاکت بارش نجات بده.

بخش قابل توجهی از داستان درباره ی زندگی سیاوش در جزیره است نویسنده خیلی خوب تونسته حس بیچارگی و درد و غم رو به خواننده القا کند.

موضوع یکم کلیشه ای بود اما قلم زیبای ایشون و پردازش به حاشیه ها، فضاسازی ، گریز های ماهرانه‌ای که به گذشته میزد و حتی بُعد سیاسی آن،بسیار جذاب بود و خواننده را جذب میکرد من دوست نداشتم که کتاب به این زودی تموم بشه و دوست داشتم بیشتر بخونم وسرگذشت بعدازاین سیاوش و مریم و حتی پدرسیاوش بیشتر بدونم

من این کتاب رو با صدای زیبای اقای عقیلی پور گوش کردم و خوندم و میتونم بگم فوق العاده بود و پیشنهاد میکنم که حتما نسخه ی صوتیش رو گوش کنید و لذت ببرید.

کتاب حجم متوسطی دارد و به‌دور از اطناب و زیاده‌گویی است من این کتاب رو به کسانی که از حجم های زیاد فراری اند و دوست دارند کتابی بخونند که نتونن زمین بذارنش توصیه میکنم.
        

26