یادداشتهای علی ریاضی (26) علی ریاضی 1404/1/29 کتاب زندگی های من الکساندر همن 3.9 5 در کتاب زندگیهای من، هِمُن (نویسندهی کتاب) خاطرات مختلفی از زندگیش - چه تا جوانیش که در بوسنی بوده و چه بعدش که به امریکا مهاجرت کرده - رو روایت میکنه. اون چیزی که در مورد این خاطرات جالبه، تنوع و بیپرده بودنشونه. احتمالا چیزهای زیادی در این کتاب میخونید که نهتنها تجربه نکردید، بلکه حتی ایدهای هم در موردش ندارید؛ ابعاد مختلفی از حسوحالات فردی، ارتباطات عاطفی، روابط اجتماعی و ... در شرایط اختناق و آزادی، جنگ و صلح و درون و دور از وطن. البته این چیزهایی که ایدهای ازشون ندارید با چیزهایی کاملا آشنا براتون درهمتنیدهن و باعث جذابیت بیشتر و ملموستر شدنشون شده. ولی نمیدونم چه چیزیش کم بود که انتظارم رو برآورده نکرد و اون طور که میخواستم نتونستم باهاش ارتباط بگیرم. من بهخاطر علاقهم به منطقهی بالکان و همین طور کتابهای خودزندگینامه، این کتاب رو انتخاب کردم و میتونم بگم درکل واقعا ارزش خوندن رو داشت. خاطره - یا شاید بهتر باشه بگم جستار - تکاندهندهی انتهای کتاب، اگر برجستهترین بخشش نباشه، یکی از بخشهای ممتاز کتابه. من این جستار رو قبلا از پادکست یکپنجره - پادکست فوقالعادهای که پخشش متوقف شد - شنیده بودم و خوندن دوبارهش از جذابیتش - و همین طور تلخیش - کم نکرد. در یکی از بخشهای کتاب، همن از یه غذای سنتی بهنام بُرْش - یا بُرْشْت - میگه که بهونهای برای دور هم جمع شدن فامیل بوده و وسیلهای برای پررنگ نگه داشتن ارتباطات خونوادگی. وقتی از بوسنی به امریکا مهاجرت میکنه، برای رهایی از غربت و چشیدن دوبارهی طعم اون غذا، تلاش میکنه جاهایی رو پیدا کنه که برش سرو میشه؛ ولی برشهایی که میخوره اصلا به دلش نمیشینن و تصمیم میگیره که خودش دستبهکار بشه: «... ولی آنچه من در این سرزمین وفورِ غمانگیز درست میکردم، حتی به آنچه که به یاد میآورم نزدیک هم نبود. همیشه دستکم یک مادهی اولیه کم بود؛ بدون احتساب آن مادهی سری. از آن مهمتر اینکه هیچ چیزی بهاندازهی برش خوردن در تنهایی، ترحمبرانگیز نیست. درست کردن برش برای خودم باعث شد متافیزیک غذا خوردن خانوادگی را دریابم. غذا باید روی شعلهی کم اما مستمر عشق تهیه شده و در آئین غیرخوراکی باهمبودگی صرف شود. مادهی حیاتی یک برش بینقص، یک خانوادهی بزرگ گرسنه است.» این قسمت از کتاب از این جهت برام جذاب بود که مسئلهی غذا خوردن مخصوصا در فرهنگهای شرقی مثل فرهنگ ایرانی، خیلی عمیقتر و مهمتر از صرفا سیر شدن و لذت بردن از مزهست؛ تفکر و گفتگو در موردش هم جالب و خوشمزه. 0 1 علی ریاضی 1404/1/14 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 336 خیلیها اعتقاد دارن که اگه کسی میخواد آثار داستایوسکی رو بخونه، بهترین رمان برای شروع، شبهای روشنه. من نمیتونم نظر قاطعی در این زمینه بدم چون رمانهای دیگهی داستایوسکی رو نخوندم ولی با توجه به اون چیزی که در ادامه میگم، احتمالا همین نظر، درست باشه. اولا تعداد شخصیتهای داستان، خیلی کمه. این مسئله مخصوصا در رمانهای روسی اون سبک نامگذاری و صدا کردن افراد، خیلی به ساده و روون شدن رمان و گیج نشدن خواننده کمک میکنه. ثانیا حجم کتاب بهقدریه که امکان این که همهش رو یهباره و بدون زمین گذاشتن کتاب بخونی وجود داره. اما با وجود این دو ویژگی، شخصیتپردازیها بسیار دقیق و پرجزئیات انجام گرفته و ارتباط بین شخصیتها که پیچیدگیهای زیادی داره، خیلی دقیق توصیف شده. بههمین دلیل با خوندن این رمان کوتاه، میشه با نوع تفکر و سبک نوشتن داستایوسکی تا حد خوبی آشنا شد. این رو هم بگم که احساس میکنم خیلی از آدمها میتونن بخشی از شخصیتشون یا تجربهی زیستهشون رو در این رمان ببینن و این میتونه رمان رو براشون خیلی دوستداشتنیتر هم بکنه. البته شاید بگید که این ویژگی خیلی از رمانهای خوب دیگه هم هست که واقعا همین طور هم هست ولی خب تو این رمان، این ویژگی بهطور خاص به چشمم اومد. 0 0 علی ریاضی 1404/1/14 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 158 احتمالا اگه آثاری مثل شبهای روشن رو جزء رمانهای خوب برای ورود به آثار داستایوسکی بدونیم، قمارباز رو میتونیم در ردهی بعدی رمانهاش قرار بدیم. قمارباز سعی داره نشون بده که چقدر آرزوهایی که بهنظر دور میان میتونن در یک چشمبههمزدن نزدیک بشن و دوباره فاصله بگیرن؛ چطور امیدها قوت میگیرن و چقدر سریع به ناامیدی تبدیل میشن. بهغیر از شخصیتپردازی قوی و روابط پیچیده که میشه گفت از ویژگیهای همهی کارهای داستایوسکیه، هیجانانگیز بودن یکی دیگه از ویژگیهای قماربازه. هیجان مخصوصا در صحنههای قمارخونه - حتی اگه از بازیهاش سر درنیاری - جوری میخکوبت میکنه که به سختی میتونی کتاب رو زمین بذاری. بیعلت نیست که خیلیها - از جمله خود داستایوسکی در زمانی - به قمار معتاد میشن. ضمنا ترجمهی سروش حبیبی، خیلی روونه و پانویسهای مترجم هم، اطلاعاتی رو در اختیار میذاره که احتمالا ندونیم و به فهمیدن و ارتباط گرفتن با داستان، خیلی کمک میکنه. در آخر هم از اون جایی که دونستن حواشی جالب پیرامون خلق یه اثر هنری، میتونه خود اون اثر رو برای مخاطب، خیلی جذابتر کنه، این توضیح رو اضافه کنم که داستایوسکی در دورهای بهشدت درگیر قمار شده بود و باختهایی که داد، شرایط مالی سختی رو براش بهوجود آورد. این شرایط سخت، مجبورش کرد که قراردادی رو ببنده که طی اون باید کتاب رو در - احتمالا - حدود یک سال، تموم میکرد وگرنه عواقب سختی براش داشت. اما داستایوسکی بهعلت اهمالکاری که اون هم احتمالا ناشی از اعتیادش به قمار بود، تا ماه آخر شروع به نوشتن نکرد و این رمان رو کلا در ۲۶ روز نوشت و بهموقع تحویل داد. شاید بشه گفت این رمان، تلاشی بود که داستایوسکی برای درمان اعتیادش به قمار کرد. تلاشی که در کوتاهمدت جواب نداد؛ چون حتی بعد از نوشتن این رمان همچنان تا سالها درگیر قمار بود. 0 1 علی ریاضی 1404/1/12 سقراط اکسپرس اریک واینر 4.1 11 واینر (نوینسدهی کتاب) ۱۴ تا فیلسوف رو انتخاب کرده، با قطار به محل زندگی شون سفر کرده در محل زندگیشون قدم زده، با طبیعت و مردم تعامل کرده و حین شرح نقاط برجستهی تجربهش در این سفرها، از زندگی و کلیات عقاید اون فیلسوفها هم نوشته. البته همهی این ۱۴ نفر، مثل گاندی یا مارکوس اورلیوس، خیلی بهعنوان فیلسوف شناخته نمیشن ولی میشه دلیل انتخابشون رو این دونست که نگاه ویژهای به زندگی داشتهن. این که واینر بین دو علاقهش یعنی فلسفه و سفر با قطار، تونسته ارتباطی پیدا کنه و کتابی رو براساس اون ارتباط بنویسه که خوندنی باشه، برای من خیلی جالبه. چیز دیگهای که از این کتاب برای من جالبه، اون بخشهایین که از خودش و تجربهی زیستهش میگه و بهخوبی تونسته اونها رو لابهلای مباحث فلسفی جا کنه. همون طور که میشه حدس زد این کتاب، یه کتاب فلسفی عمیق نیست و میشه اون رو در دستهی کتابهای «فلسفه برای همه» قرارداد. در واقع قطار فلسفه سفرنامهایه که در کنار خط روایت اول شخصش، حاوی ایدههای فلسفی از افرادی در زمانها و مکانهای متفاوته؛ از ژاپن تا آمریکا و از ۲۰۰۰ پیش تا دوران معاصر. ممکنه بعضی از بخشهای کتاب، ذهن شما رو درگیر کنن و بایستید و روشون بیشتر تامل کنید؛ بخشهاییش هم هستن که میپسندید داستانوار بخونیدشون و گذر کنید. شاید مثل من به انتخاب فلاسفهش نقد داشته باشید و بهنظرتون میشد انتخاب بهتری داشت؛ یا شاید همون طور که من با همهی نظراتش موافق نبودم، شما هم برخی از نظراتش رو درست ندونید؛ یا شاید دوست میداشتید بعضی از بخشهای کتاب رو کمتر کش بده یا برعکس، به برخی از مطالب، بیشتر پروبال بده، همون طور که من هم نقدهایی در این زمینه دارم. شاید مثل من به انتخاب فلاسفهش نقد داشته باشید و بهنظرتون میشد انتخاب بهتری داشت؛ یا شاید همون طور که من با همهی نظراتش موافق نبودم، شما هم برخی از نظراتش رو درست ندونید؛ یا شاید دوست میداشتید بعضی از بخشهای کتاب رو کمتر کش بده یا برعکس، به برخی از مطالب، بیشتر پروبال بده، همون طور که من هم نقدهایی در این زمینه دارم. ولی با همهی این تفاصیل احتمالا شما هم مثل من کتاب رو دوست خواهید داشت؛ چون کتاب خوندنی و مفیدی از آب درومده. 0 1 علی ریاضی 1404/1/2 از دو که حرف می زنم از چه حرف می زنم هاروکی موراکامی 3.8 57 موراکامی رو بیشتر با رمانهاش میشناسن ولی چند کتاب ناداستان هم داره که معروفترینشون «از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم»ـه. موراکامی که یه دوندهی ماراتنه، در این کتاب از رابطهش با دویدن میگه. کتاب رو میشه مجموعهای از نوشتههای موراکامی در مورد دویدن دونست که در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ نوشته شدهن و بین جستار روایی و خودزندگینامه به دومی نزدیکترن. این کتاب رو بهطور اتفاقی پیدا کردم و از اونجا که دویدن همیشه برای خود من جذاب بوده، وقتی فهمیدم که موراکامی یه دوندهی ماراتنه، دیگه نتونستم کتاب رو رها کنم. نثر کتاب هم خیلی روونه و موراکامی کاملا بیآلایش از زندگیش و احساساتش در مورد چیزهای مختلف مخصوصا دویدن میگه که این، کتاب رو برای من جذابتر هم کرد. البته این رو هم بگم که تقریبا همهی این کتاب رو در حرکت (توی قطار، اتوبوس یا مترو) خوندم و همین باعث شد ارتباط عمیقتری با موضوعش برقرار کنم. 0 45 علی ریاضی 1403/12/14 مردان در آفتاب غسان کنفانی 4.1 11 داستان مردم فلسطین، قصهی پرغصهی مردم آوارهایه که غصه و آوارگیشون، هیچ جا رهاشون نمیکنه. چه وقتی که تو سرزمین خودشون، آوارهن و چه وقتی که دور از وطنشونن و دلتنگ. و مرگ که با زندگیشون عجین شده، طوری بهسراغشون میاد که انگار هیچ وقت وجود نداشتهن. مردان در آفتاب، برشی از داستان فلسطینیهاست که کنفانی (نویسندهی کتاب) خیلی ساده ولی عمیق بیان میکنه؛ طوری که انگار شخصیتهای داستان رو زندگی کرده یا سالها باشون نشسته و برخواسته؛ و اتفاقا عمدا جوری شخصیتها و داستانهاشون رو متنوع ترسیم کرده که بشه به همهی فلسطینیها تعمیم داد. داستان، بهترین نوع روایت و شیواترین نثر رو نداره - که شاید بخشیش بهخاطر ترجمه باشه - ولی احساسات رو بهخوبی منتقل میکنه و در سرتاسر داستان، امید کمرمق رو با بیم، دلهره و استیصال پررنگ، همراه میکنه؛ مثل وقتی که در اوج داستان، مخاطب رو میبره زیر آفتاب سوزان یه بیابون بیآبوعلف و وقتی که گرما رو با تمام وجود حس کرد، عرق سردی مینشونه رو تنش. مردان در آفتاب در زمان خودش، تاثیر قابلتوجهی بر ادبیات عرب و فضای سیاسی منطقه مخصوصا تقابل اعراب و اسرائیل داشت. 0 2 علی ریاضی 1403/12/13 اندازه گیری آنچه مهم است جان دوئر 4.5 1 اوکیآر (OKR) (اهداف و نتایج کلیدی) یه شیوهی هدفگذاری و روشیه برای افزایش سرعت پیشرفت سازمان که با این که در گوگل ابداع نشده ولی بیشتر با گوگل یه یاد آورده میشه. گوگلی که بهطورگسترده از این روش استفاده میکنه و هم به توسعهی این روش و به افزایش استفاده ازش هم کمک زیادی کرده. در واقع این خود دوئر (نویسندهی کتاب) بود که این روش رو در اینتل یاد گرفت و به گوگل برد و بعدش هم در شرکتهای دیگه در سراسر جهان پیادهش کرد. الان خیلی از شرکتهای بزرگ بهغیر از گوگل و اینتل، شرکتهایی مثل آمازون، متا، سامسونگ، نتفلیکس و ... از این روش استفاده میکنن. دوئر از اصول این روش میگه و سعی میکنه با ذکر مثالهایی اون رو جا بندازه. این مثالها که توسط خود افرادی که اجراش کردن بیان میشه، بخش جذاب کتابه. در واقع افرادی مثل بیل گیتس، لری پیج، ساندار پیچای و ... در نوشته شدن این کتاب سهیم بودهن. البته همیشه گفتهم که به دلایل مشخص، باید انتظارمون از کتابهای حوزهی کسبوکار رو تا حد معقولی پایین بیاریم؛ ولی درکل میشه گفت این کتاب، کتاب خوب و سازندهایه؛ ولی باید توجه کنید که روش اوکیآر، روشیه که اصول سادهای داره ولی سختی اصلیش، پیادهسازیشه. 0 3 علی ریاضی 1403/10/27 دومین بهار: داستان های دهه 80 و 90 میلادی آلیستر مک لاود 3.6 3 قبل از این که نظرم رو دربارهی کتاب «دومین بهار» بگم، لازمه به دو تا مطلب اشاره کنم. اولا مجموعهداستان «جزیره» یکی از مهمترین آثار آلیستر مکلاود، نویسندهی کانادییه که نشر بیدگل، داستانهای این کتاب رو براساس تاریخ انتشار به دو بخش تقسیم و با نامهای جزیره و دومین بهار چاپ کرده. ثانیا پیش از خوندن کتاب دومین بهار اگه نگیم لازمه، خوبه که در مورد گِیلها بدونیم؛ گِیلها از اقوام ایرلندی اسکاتلندی هستن که گروههایی از اونها از قرن هجدهم به کانادا مهاجرت کردن و در بخشهای مختلف کانادا مخصوصا جزیرهی کِیپ برِتونساکن شدن. مکلاود از نوادگان همین اقوامه و در آثارش بهصورت بسیار پررنگ به فرهنگ و زبان گِیلی میپردازه و بسیاری از داستانهاش درون و اطراف جزیرهی کِیپ برِتون که بیشتر عمرش رو در اون زندگی کرد، اتفاق میافتن؛ بهنظر میرسه که مکلاود، ماموریت خودش میدونه که این فرهنگ رو از طریق داستانهاش نشر بده و حفظ کنه؛ در این مسیر هم بهقدری میکوشه که ممکنه این سوال پیش بیاد که آیا داستانگویی برای مکلاود مهمتره یا این ماموریتی که برای خودش تعریف کرده. چند عنصر در داستانهای کتاب دومین بهار، حضور پررنگی دارن که در صدرشون، گذر زمان قرار داره؛ داستانهای کتاب پُرن از یادآوری خاطرات و مرور سریع سالهای زندگی. در این گذر زمان، شاهد اتفاقاتی که میتونستن نیفتن و حسرتهایی که بهدنبالشون اومده هستیم؛ یا مهاجرتها و دور شدنهای ناگزیر آدمها و گسستن پیوندهای خانوادگی و عاطفی رو میبینیم. با این مشخصاتی که از داستانهای کتاب ارائه دادم، باید دومین بهار رو کتاب غمناکی دونست؛ ولی غم داستانها، غم ملایمیه که درحقیقت، بخش ناگزیری از زندگیه که حتی میتونه آرامش لطیفی در پی داشته باشه. این ویژگیها در کنار روایت جذاب و جزئیات دلنشین، کتاب رو بسیار خوندنی کرده. 0 17 علی ریاضی 1403/10/21 تونل ارنستو ساباتو 3.8 41 تونل، رمان کوتاهی در مورد روابط انسانی، دشواری انتقال مفاهیم بین آدمها و درک احساسات همدیگهست و نشون میده این مسئله میتونه چقدر مهم باشه و به کجاها بکشه. این رمان در مورد حسوحالاتیه که در قالب واژهها قابل بیان نیستن و شاید هنر راهی برای انتقالشون باشه؛ البته نه انتقال به همه. نحوهی تفکر منطقی شخصیت اول و راوی داستان، خیلی منطقیه – و چون تصور خودم از خودم هم همین طوره، بهطور ویژهای برام جذاب بود و تونستم با شخصیت اول داستان، خیلی همذاتپنداری کنم – ولی ساباتو نشون میده که نشخوار و وسواس فکری، میتونه آش این تفکر منطقی رو اونقدر شور کنه که آدم به جنون برسه. گرچه خوندن کتاب – با وجود بخشهای طنزآمیزش - میتونه کاملا آزاردهنده باشه ولی بسیار جذاب و میخکوبکنندهست؛ ساباتو در همون سطور اول، آخر داستان رو لو میده ولی بهشخصه طوری در طول رمان، مجذوب روند و جزئیاتش شدم که تقریبا فراموش کردم که آخرش قراره چه اتفاقی بیفته. 0 33 علی ریاضی 1403/10/7 پدرو پارامو خوان رولفو 3.7 24 پدرو پارامو گرچه نثر روانی داره ولی خوندنش اصلا ساده نیست؛ مثل اغلب رمانهایی که در سبک رئالیسم جادویی نوشته میشن؛ مثلا موقع خوندن رمان صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز - که شاید بشه اون رو شاخصترین رمان این سبک دونست – حتما با سختی تمایز دادن بوئندیاها یا آئورلیانوها یا ... درگیر خواهید بود. البته دشواری خوندن پدرو پارامو، علت دیگهای داره. در پدرو پارامو زمانها، مکانها، راویها، خطوط داستانی و ... با هم مخلوط شدهن. حتی مرزبندی مشخصی بین خیال و واقعیت هم وجود نداره. خواننده نهتنها باید خود داستان رو تخیل کنه، بلکه باید به تخیلات شخصیتهای داستان هم فکر کنه. حقیقتش خود من با بعضی از این پرشها - نه همهشون - نتونستم ارتباط برقرار کنم. با این وجود، پدرو پارامو جزء یکی از شاخصترین رمانهای این سبکه و احتمالا با توجه به حجم اندکش و ابهامات زیادش، خوندن دوبارهش، نقاط تاریکی رو برای خواننده روشن میکنه. پدرو پارامو بهطور شاخص بهچند مقوله میپردازه که مهمترینشون مرگ و مردگانه؛ که از اون لحاظ اهمیت پیدا میکنه و به این دلیل کتاب رو جذابتر میکنه که فرهنگ مکزیکی نگاه ویژهای به این مقوله داره. 0 31 علی ریاضی 1403/9/26 زندگی خصوصی درختان الخاندرو سامبرا 3.1 5 این دومین کتابیه که از سامبرا میخونم. کتاب اول، «راههای برگشتن به خانه» بود. این دو رمان کوتاه، چند تا ویژگی مشترک دارن که احتمال میدم در آثار دیگهی سامبرا هم بشه مشاهدهشون کرد. در هر دو داستان، - روی پیچیده بودن روابط انسانی، تاکید شده و سعی شده خیلی ملموس این پیچیدگی نشون داده بشه؛ چه روابط بین دو نفر، چه روابط کسی با اعضای خانوادهش و چه رابطههای دیگه بین آدمهای مختلف. واضحه که پیچیدگی روابط انسانی رو بدون شخصیتپردازی دقیق و ظریف نمیشه بهخوبی نشون داد. - شخصیتها حتی با این که از یه فرهنگ کاملا متفاوت با فرهنگ ما هستن، خودشون و ماجراهاشون خیلی باورپذیرن و بهخوبی میتونید خودتون رو جای شخصیتهای داستان قرار بدید. البته به شخصیتها فقط در زمان حال داستان، پرداخته نمیشه. - نقش کودکی و خاطراتش، خیلی پررنگه و مرتب بهش رجوع شده. برای همین هم داستان، رنگوبوی نوستالژیک داره. در طول داستان در کنار نوستالژی، احساسات دیگهای هم مخاطب رو دربرمیگیرن. - غم، اضطراب و ترس از فقدان که تقریبا سرتاسر داستان امتداد پیدا کرده ولی در عین حال، لطافت داره و آرومه. البته سامبرا خوب تونسته رنگوبوی چیزهای مختلف رو به داستانش بده بدون این که زیادهروی کرده باشه. - صحنههایی از دوران تاریک حکمرانی پینوشه و خفقان موجود در فضای سیاسی اون دوران، توصیف شده که تم خاصی به داستان داده؛ از طرفی هم بیش از اندازه بهش پرداخته نشده که اصل داستان تحت شعاعش قرار بگیره و یه داستان کاملا تاریخی و سیاسی تلقی بشه. درکل شاید بشه گفت هر دو این کتابها ترکیب متفاوتی از انواع این ویژگیهان و خوندن هر کدومشون، نهتنها مخاطب رو از خوندن کتاب دیگه بینیاز نمیکنه، بلکه حتی باعث میشه که ابعاد بیشتری رو دریافت کنه. این رو هم باید بگم که بعد از تموم شدن کتاب، اولا بهخاطر حجم اندکش و این که به خیلی از چیزها اشاره نکرده و گذاشته که مخاطب خوش به اونها فکر کنه و ثانیا حجم بالای تخیلات و توهمات شخص اصلی داستان، ممکنه مدتی ذهنتون درگیرش باشه؛ بهطوری که حتی زمان خوندن کتاب، این طور درگیرش نشده باشه. 0 18 علی ریاضی 1403/8/11 مروارید جان اشتاین بک 3.9 16 یک؛ قبل از این کتاب، از اشتاینبک فقط رمان کوتاه «موشها و آدمها» رو خونده بودم. با این که سالهای زیادی از خوندن اون کتاب گذشته و من هم - که به داشتن حافظهی خوب معروف نیستم - فقط کلیاتی ازش در خاطرم مونده ولی وقتی در ذهنم مرورش میکنم، بعضی از حسهایی که با خوندن کتاب داشتم رو دوباره حس میکنم؛ حسهای مختلفی که مهمترینشون، تلخیه. اشتاینبک، خیلی خوب از امیال آدمها مینویسه. امیالی که تلخی در پی دارند. تلخیای که آدمها رو رها نمیکنه. دو؛ خود داستان برگرفته از یکی از داستانهای فولکلور مکزیکه و مخصوصا با توجه به حجم کمش، پیچیدگیهای زیادی نداره؛ اشتاینبک در شاخوبرگ دادن به این داستان از تمی استفاده کرده و در اون استعارههایی رو گنجونده که داستان رو باورپذیرتر و جذابتر کرده. درحقیقت مروارید، حکایت پندآموزیه که به شکل رمانک گیرایی دراومده. سه؛ پیچیدگی اندک و حجم کم کتاب در کنار ریتم تند روایت داستان، باعث میشه که وقتی شروع به خوندنش کردی، خیلی سخت بتونی تا قبل از تموم شدن، زمینش بذاری. 3 25 علی ریاضی 1403/7/19 یاد نئون به خیر دیوید فاستر والاس 4.3 2 بهطورکلی نوشتن در مورد یه مجموعه داستان، ساده نیست؛ چون سخته که یه ویژگی مشترک شاخص تو همهی داستانهاش پیدا کنی. ممکنه بعضی داستانها رو دوست داشته باشی یا از نظرت خاص باشن و بعضی دیگه این طور نباشن. ولی تجربهی کلی من از خوندن این مجموعهداستان کوتاه، مثل این بود که پشت موتورسیکلت کسی نشسته بودم و راننده داشت با سرعت تو کوچهپسکوچهها حرکت میکرد و هی فرعیها رو میرفت داخل و باز سر از مسیر اصلی در میآورد و به دقیقه نرسیده دوباره یه فرعی دیگه رو وارد میشد. این حسی بود که وقتی هی وسط روایت داستان اصلی، مسیر منحرف میشد به جزئیات یه ماجرای فرعی و بهسرعت دوباره برمیگشت به داستان اصلی، داشتم. البته این ورود حجم زیاد اطلاعاتِ کاملا متفاوت در زمان کوتاه، ابدا ناخوشایند نبود؛ برعکس، لذت متفاوتی داشت و فوقالعاده سرگرمکننده بود. ضمنا کتاب اصلی با عنوان «OBLIVION (فراموششدگی)»، هشت تا داستان داره که در کتاب «یاد نئون بهخیر» فقط چهار تاش اومده. کتاب هم مطلقا هیچ پیشگفتاری، مقدمهای، دربارهی نویسندهای، چیزی نداره که درش توضیح داده باشه چرا چهار تا داستان دیگه حذف شدن و از این نظر خیلی عجیبه. اینو هم بگم که اگه به من بگن یه نویسندهی توانا که خودکشی کرده، یه داستان کوتاهی داره که شخصیت اولش کسیه که خودکشی میکنه و داستان داره از زبان اون روایت میشه، این برای من دلیل کافیایه که اون داستان رو بخونم. 0 16 علی ریاضی 1403/7/13 چیزهای کوچکی مثل اینها کلر کیگان 3.6 26 از نظر من، چیزهای کوچکی مثل اینها، رمان – یا شاید بهتر باشه بگم رمانک - خیلی شستهرفتهایه. کیگان، آرومآروم خواننده رو وارد داستان میکنه و تازه اواخر کتاب، متوجه منظورش از کنار هم قرار دادن ماجراهای مختلفی که تعریف کرده میشیم. در خرج کردن کلمات و پروبال دادن به اتفاقات، خیلی بهینه عمل کرده و در انتخاب جایی که باید از تعریف یک ماجرا دست کشید و باقیش رو مبهم گذاشت، عملکرد درخشانی داشته. اسم کتاب خیلی بامسماست. چیزهای کوچکی مثل اینها بهواقع روایتیه از زندگی که از کنار هم قرار گرفتن همین چیزهایی کوچک، تشکیل شده که شادیها و غمهای بزرگ رو ایجاد میکنن. و البته روایت آدمهاست و نقششون در ایجاد این چیزهای کوچک که هم زندگی خودشون و هم زندگی دیگران رو تحتتاثیر قرار میده. همهی اینها باعث ایجاد احساسات متضاد در خواننده میشه؛ شادی و غم توامان و آرامش و اضطراب همزمان. چیزهای کوچکی مثل اینها روایتیه از یک واقعیت تلخ تاریخی که تا همین ۳۰ سال پیش در ایرلند در جریان بوده؛ و همین به اثرگذاری کتاب اضافه کرده؛ چون خواننده رو به فکر وامیداره که هر اتفاقی که یه زمانی در جایی برای کسی میافته ممکنه مشابهش در زمانها و مکانهای دیگه و برای افراد دیگه هم رخ بده. حالوهوای روزهای نزدیک سال نو میلادی که داستان اصلی درش اتفاق میافته، من رو یاد رمان سرود کریستمس چارلز دیکنز میاندازه. جالبه که در کتاب هم به این رمان اشاره میشه. پ.ن.: عکس روی جلد نسخهی نشر بیدگل از کتاب، نه مربوط به ایرلنده - جایی که داستان درش رخ میده - و نه زمان ثبتش با تاریخ وقوع ماجراهای داستان - دههی ۱۹۸۰ میلادی - تطابق داره ولی بهنظرم حسی که از دیدنش به بیننده دست میده، به حالوهوایی که داستان توصیف میکنه - چه از نظر آبوهوایی و چه از نظر فضای حاکم بر جامعه - خیلی شبیهه. 0 33 علی ریاضی 1403/7/5 مرشد و مارگاریتا میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف 4.1 95 نویسندههای مشهور روس به سبک رئالشون معروفن. ولی بولگاکف کاملا برعکسه. دو کتاب معروفش، یعنی همین مرشد و مارگاریتا و قلب سگی هر دو کاملا سورئالن. زندگی واقعی یه چارچوبی داره که داستانهای رئال، در همون چارچوب قرار میگیرن و در همون چارچوب هم قضاوت میشن؛ ولی داستانهای سورئال چارچوبهای دیگهای دارن - یا باید داشته باشن - که خیلی وقتها نمیبینیمشون و درکشون نمیکنیم. برای تحلیل همچو داستانهایی اول باید این چارچوب رو در ذهنمون شکل بدیم. در مورد مرشد و مارگاریتا شکل دادن این چارچوب، کار سادهای نیست. ممکنه خیلی جاهای کتاب، آدم با خودش بگه که چرا خط داستانی به این سمت رفت؟! یا چرا فلان شخصیت اون کار رو کرد؟! و حقیقت اینه که بعیده جواب همهی این سوالها رو - البته اگه اصلا جوابهای خوبی براشون وجود داشته باشه - با یه بار خوندن معمولی بشه به دست آورد. حتی ممکنه نیاز باشه که نقدها و شرحهایی که در موردش نوشته شده رو خوند تا بیشتر ازش سردر آورد. مخصوصا که از شخصیتهای اعتقادی و مفاهیم مذهبی هم بهشدت درش استفاده شده. البته باید این رو هم گفت که این سورئال بودنه، خیلی اصیله و شبیه بقیه نیست؛ یا لااقل بهنظر من این طور اومد. شاید بهخاطر همینه که داستان با همهی ابهامات و با تمام درگیریهای ذهنیای که برای آدم ایجاد میکنه، خوشخوان و جذابه. شاید هم بخشی از جذابیتش بهخاطر نوع روایتشه که بین مسکو دههی ۱۹۳۰ و بیتالمقدس دوران عیسی مسیح، در رفتوآمده. یا شاید نسخهی جایگزینی که از بهصلیب کشیده شدن عیسی مسیح - که با نام دیگهای ازش یاد میکنه - به جذابیتش اضافه کرده. اگه بخوام یه جمعبندی بکنم باید بگم که مرشد و مارگاریتا، جذابیتهای منحصربهفردی داره ولی مناسب هر کسی نیست و همه نمیتونن باهاش ارتباط بگیرن. 0 17 علی ریاضی 1403/6/31 سوروسات در سوراخ موش خوان پابلو ویلالوبوس 3.4 9 مدتها بود که از اول تا آخر یه کتاب رو بدون توقف نخونده بودم. سوروسات در سوراخ موش، جذاب، روون و کمحجمه. اسم کتاب – و همین طور طراحی جلدش - جذابه ولی اگه قبلش ندونید کتاب در مورد چیه، احتمالا سورپرایز میشید؛ همون طور که من شدم. البته مشخصه که اصلا از این بابت ناراضی نیستم. کتاب از دید پسربچۀ هفتسالۀ رئیس یکی از کارتلهای مواد مخدر مکزیک روایت میشه. قاعدتا این پسربچه نمیتونه درک درستی از اتفاقات خشن و ناخوشایند اطرافش داشته باشه. ویالوبوس (نویسنده) از این فرصت استفاده کرده و خلاء بین واقعیت و تصور پسربچه از این اتفاقات - در دنیای ذهنی کودکانهی خودش - رو با چاشنی طنز پر کرده؛ با این طنز تلخ، کتاب خوندنیتر و تاملبرانگیزتر شده. اگه پس از تموم کردن کتاب، نگران آیندهی پسربچه بودید، احتمالا تجربهی مشابه و نزدیکی از خوندن کتاب داشتهیم. 1 25 علی ریاضی 1403/5/15 تفکر سیستمی دانلااچ. مدوز 3.5 1 تفکر سیستمی - اگه بخوام خیلی ساده تعریفش کنم - یعنی این که آدم بدونه تغییر در هر چیزی، ممکنه چیزهای زیادی - که شاید اون چیزها بهنظر خیلی بیربط بیان - رو تغییر بده. این کتاب که یکی از معروفترین کتابهای مرجع در مورد تفکر سیستمیه، سعی میکنه خیلی ساده و با مثالهای مختلف، این مفهوم رو جا بندازه و به مخاطب، انواع سیستمها رو بشناسونه و با نحوهی عملکرد اجزاء و حلقههای درون سیستم، آشناشون کنه. بهنظر من، کتاب در این ماموریتش موفق بوده. با این حال، میتونست مقداری خلاصهتر باشه و مثالهایی که استفاده کرده هم کمی قدیمی شده. این رو هم بگم که کلا آشنایی با تفکر سیستمی و کسب مهارت در اون، علاوه بر این که برای کسانی که سمتهای مدیریت کلان دارن لازمه، برای بقیهی آدمها - حتی آدمهای کاملا معمولی - هم میتونه مفید باشه. این که بدونیم کارهایی که میکنیم ممکنه تاثیراتی داشته باشه که ممکنه کنترلی روشون نداشته باشیم یا این که در مواجهه با تغییرات، باید چطور باید عمل کنیم که کمترین تبعات پیشبینینشده و ناخوشایند رو داشته باشه، چیزیه که میتونه از سیاستگذاریها کلان گرفته تا کسبوکارهای خرد و حتی روابط فردی، مفید و کاربردی باشه. 0 2 علی ریاضی 1403/5/14 روزهای دشوار زندگی من جیمز تربر 3.5 1 دو تا چیز در مورد محتوای کتاب برام جالب بود، یک، صافوسادگی و بیشیلهپیله بودن نویسنده و نثر کتابش و دو عجیبوغریب و بامزه بودن بودن داستانهای کتاب؛ که خب این دوتا نکته، خوندن کتاب رو ساده و لذتبخش میکنه. داستانهای کتاب مربوط به بیشتر از ۱۰۰ سال پیشه و ذهن آدم رو درگیر میکنه که بعضی چیزها چقدر تغییر کردهن و بعضی چیزها چقدر تغییر نکردهن. فناوریها پیشرفت کردن و حضورشون تو زندگیمون پررنگ شده ولی خیلی از احساسات و روابط انسانی، تغییر چندانی نکردهن. ترجمهی کتاب، واقعا خوبه و هیچ جاییش بهت احساس این که داری یه متن ترجمهشده رو میخونی نمیده. البته حرف در مورد این که موقع ترجمه چه رویکردهایی رو میشه داشت و کدوم بهتره زیاده که الان نمیخوام بهشون بپردازم. 0 0 علی ریاضی 1403/4/26 فتح خون سید مرتضی آوینی 4.7 75 متن کتاب از دو لحن مجزاشده تشکیل شده. ماجراهایی از قبل سفر امام حسین (ع) تا آخر کار روایت میشه و این روایتگری رو گفتارهایی - که با عنوان راوی در کتاب مشخص شدهن - بخشبخش میکنن که بیشتر عرفانی و شاعرانهن. لحن راوی، همون لحنیه که از آوینی در مجموعهی معروف روایت فتحش سراغ داریم: «... و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامها؛ نه، کربلا حرم حق است و ...» شاید نشه این کتاب رو در هیچ زمینهای جزء بهترین کتابهای مربوط به امام حسین (ع) و واقعهی عاشورا دونست ولی کتاب تامل برانگیزیه و با توجه به حجم اندکش و نوع روایتش، میتونه برای مخاطبهای متفاوتی، جذاب و مفید باشه. 0 6 علی ریاضی 1403/3/25 طبل آیاکاشی کیوساکو یومنو 2.6 1 فضای رمان کوتاه طبل آیاکاشی، یه فضای مرموز، توام با وحشت ملایمه. حسوحال داستان رو شاید در بعضی از آثار ژاپنی دیگه هم دیده باشید؛ مثلا بهنظرم این فضای رازآلود و رعبآور، شباهتهایی با حسوحال فیلم سریر خون کوروساوا داره. البته این فضا و حسوحال رو کمرنگ دیدم و اگه پررنگتر میبود، بیشتر میپسندیدم. داستان کتاب، سرعت خوب و پیچوتابهای جذابی داره و درکل سرگرمکنندهست؛ ولی نثرش اون قدرا که انتظار دارم روون نیست. شاید مهمترین علتش این بوده باشه که این کتاب هم مثل اکثر رمانهای ژاپنی دیگه، از انگلیسی به فارسی ترجمه شده. دکتر سیدآیت حسینی یه مقاله در همین رابطه داره. داستان در اواخر دوران میجی و اوایل دوران تایشو حدود دههی ۱۹۱۰ میلادی اتفاق میفته؛ دورانی که نویسنده در همون دوره زندگی میکرده. برای کسایی که نمیدونن، امپراطور میجی پدر ژاپن مدرنه و در دوران ۴۵ سالهی حکومتش با اقداماتی که انجام داد - که به اصلاحات میجی معروفن - ژاپن سنتی رو بهسرعت به ژاپن مدرن تبدیل کرد. خوندن داستانها و مقالات مربوط به اون دوره که گذار از سرعت به مدرنیته رو شرح میدن برای من خیلی جذاب و آموزنده بوده. اتفاقا انتهای کتاب هم یه جستار کوتاه از نویسنده با عنوان «توکیو هولناک» در همین رابطه اومده. 0 16