یادداشت علی ریاضی

علی ریاضی

علی ریاضی

1404/6/10 - 20:08

        جان برجر یه منتقد هنری مشهوره که بیشتر اونو با کتاب‌های نقد هنریش و مستند «شیوه‌های دیدن» می‌شناسن؛ ولی من هیچ کدوم از اونا رو نه دیده‌م و نه خونده‌م. با این حال، هر بار که کتابی ازش رو خونده‌م – از جمله همین کتابِ «از آ به خ» – بیشتر تشویق شده‌م که آثار دیگه‌ش رو هم بخونم. کتاب‌های برجر سرشار از احساسن و پر از زندگی. مثلاً موقع خوندن «از آ به خ» فکر می‌کردم دارم یه داستان واقعی رو می‌خونم و آخرش تازه فهمیدم که یه رمانه. «از آ به خ» روایت مقاومته؛ مقاومتی که روی دیگه‌ش عشقه. بی‌دلیل هم نیست که برجر توی صفحۀ اول کتاب، غسان کنفانی رو یاد کرده. پیشنهاد می‌کنم کتاب رو آهسته بخونید و جرعه‌جرعه بنوشید؛ این طوری هم بهتر و عمیق‌تر می‌فهمیدش و هم ازش لذت بیشتری می‌برید.

به‌روزرسانی:
تو گالری گوشیم که داشتم می‌گشتم، دیدم چندتا جمله از کتاب «از آ به خ» رو قبلا برای خودم هایلایت کرده‌م. گفتم اون‌ها رو هم اینجا به اشتراک بذارم:

همون طور که گفته بودم، کتاب در مورد مقاومته و این مقاومت رو می‌شه در تک‌تک نامه‌ها دید. تو یکی از نامه‌ها، نویسنده - زنی که انگار کم‌کم داره پا به سن می‌ذاره - ماجرای باری رو تعریف می‌کنه که نیروهای حکومتی یا اشغالگر یا ... (در این مورد تو نامه‌ها، شفاف توضیح داده نمی‌شه) به خونه‌هاشون حمله می‌کنن:
«ما را به سه قسمت تقسیم کردند: مردها، زن‌ها و پیرها. دسته‌ی خطرناک‌ها و کم‌خطرها. می‌توانم با افتخار بگویم که هنوز جزء دسته‌ی خطرناک‌ترها بودم.»

این مقاومته با عشق، عجین شده. تو یکی دیگه از نامه‌ها می‌گه:
«یک بار چیزی را شنیدم که برایم حتی از خطبه‌ی ازدواج هم تاثیرگذارتر بود. نمی‌دانم مال کجاست. شاید به‌خاطر رودخانه‌ای که به آن اشاره شده، شعر مال [اینجا جوهر پخش شده و کلمات ناخوانا هستند]. 
شعر می‌گوید: اگر بالای رودخانه رفتی، برایم گل بچین؛ اگر قبل از من مُردی، کنار قبر منتظرم بمان.
بال‌وپر من (کاناتیم) این چیزی است که امشب می‌خواهم به تو بگویم. اگر به بالای رودخانه رفتی ...»

علاوه‌براین‌ها نامه‌ها پر از جمله‌های ساده‌ای هستن که لبخند رو لب آدم میارن. مثلا یه جا وقتی داره در مورد آشناییش با یه آدم جدید حرف می‌زنه، می‌نویسه:
«اهل ساداست. پدرش ماهی‌گیر بوده. به‌قول خودش برای همین چشمانش سبزند.»

جاهایی از نامه‌ها هم هستن که آدم رو به فکر فرو می‌برن:
«زن‌ها هر چه پیرتر می‌شوند، فراموش‌کاری‌شان از جوانی‌شان کمتر می‌شود؛ برعکس مردها؛ چون مردها هر چه پا به سن می‌گذارند، فراموشی‌شان بیشتر می‌شود. من الان از مادرم فراموش‌کارترم و این طبیعی است.»
      
12

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.