معرفی کتاب پدرو پارامو اثر خوان رولفو مترجم کاوه میرعباسی

پدرو پارامو

پدرو پارامو

خوان رولفو و 3 نفر دیگر
3.7
76 نفر |
26 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

120

خواهم خواند

67

ناشر
ماهی
شابک
9789642092741
تعداد صفحات
198
تاریخ انتشار
1399/11/5

توضیحات

        آن آبادی را از روی خاطره های مادرم مجسم کرد بودم،از روی دلتنگی اش لا به لای آن آه های پر حسرت.تا زنده بود برای کومالا آه می کشید،در حسرت بازگشت به آنجا.اما هرگز نتوانست به آن جا برگردد.حالا من به جایش می آیم. چشم هایی را با خود می آورم که او با آنها به کومالا نگریسته بود.چشم هایش را به من امانت داد تا به جای او تماشا کنم. به عقیده ی بسیاری،پدرو پاراموهترین رمان مکزیکی سده ی بیستم است و برخی نیز آن را از بهترین رمان های قرن بیستم میدانند.وقایع داستان در دوزخی اساطیری و زمینی می گذرد،با مردگانی که به سبب خطاهای گذشته شان پیوسته در تلاطمند. پدروپارامو،که با رئالیسم جادویی قرابت های انکار ناپذیریی دارد،کلاف در هم بافته ای است از تنهایی،جبرگرایی و اسطوره.
      

لیست‌های مرتبط به پدرو پارامو

نمایش همه

یادداشت‌ها

gharneshin

gharneshin

2 روز پیش

          (( این دنیا از همه طرف ما رو تحت فشار می‌ذاره. خاکمون رو این‌جا و اون‌جا مشت مشت به باد می‌ده و وجودمون رو تکه‌تکه می‌کنه، انگار می‌خواد با خونمون زمین رو بشوره. مگه ما چه گناهی کرده‌ایم؟ ))
خواندن پدرو پارامو مثل قدم زدن در شهر مردگان است. شهری تاریک، غم‌زده با خانه‌هایی متروک. تنها صدا و نجوای مردگان است که در آن به گوش می‌رسد؛ و خاطرات به شکلی در آن شهر جاری‌ست که انگار دوباره تکرار می‌شوند. خوان رولفو به شکل متفاوتی مرگ، خاطرات، رنج و شرم را نشان می‌دهد. او با طنزی که در تمام داستان‌هایش به کار می‌گیرد اعتقادات و خرافات را نقد می‌کند و با در هم‌ تنیدن خیال با واقعیت، دنیایی مرموز و عجیب خلق می‌کند. در این داستان زمان، مکان، شخصیت‌ها و راوی دائم تغییر می‌کند و خواننده باید هر تکه از داستان را مثل پازل کنار هم بگذارد تا شاید به نتیجه‌ای برسد. 
پررنگ ترین موضوعاتی که در این کتاب به چشم من آمد، مرگ و خاطرات بود. خاطرات در این شهر به صورت صدا‌ و نجوا جاری بودند و سال‌های گذشته را تکرار می‌کردند انگار که زنده‌اند. 
پدرو پارامو کتابی نیست که با یک بار خواندن بتوان کاملا درکش کرد و من امیدوارم بار بعدی یادداشتی کامل‌تر و بهتر بنویسم. 
        

4

سودآد

سودآد

2 روز پیش

با آن قدِ
          با آن قدِ کوتاهش کنج کتابخانه‌ام نشسته بود. گفتم: یک کتاب با داستان کوتاه برمی‌دارم تا ذهنم کمی استراحت کند. شروع داستان خوب بود، خیلی معمولی؛ مثل یک داستان عادی.
دردسر از کومالا شروع شد.

دیگر رشته‌ی روایت از دستم در رفت. یک کاغذ کنارم گذاشته بودم تا اسامی را با ویژگی‌هایشان بنویسم، شاید از این گیجی دربیایم. نویسنده مثل یک هنرمند معمولی روایتش را نوشته، بعد پاراگراف‌ها را ریخته توی یک قوطی، درش را بسته و شروع کرده به هم زدن. و همان روایتِ درهم را داده دست ناشر و گفته: «ببر چاپش کن، ضرر نمی‌کنی!»
و ضرر هم نکرد. عجب پیچش روایتی، عجب سیال ذهنی!
چه‌خوب گیجم کردی، آقای خوآن رولفو!

من مکزیکی‌ها را با قاچاقچی‌های مواد و آدم، آن‌طور که در فیلم‌های هالیوود نشان می‌دادند، می‌شناختم. چه معرکه‌هایی داشته‌اند و من خبر نداشتم!
به‌قول مستور« کلمات خیلی باارزش‌اند، مخصوصاً اگر بیفتند دست کسی که قدرشان را بداند».
شما، آقای رولفو، قدر کلمات را می‌دانید.
 صفحات کم، کلمات کم، اما همه حاملان داستان‌اند.
داستان، داستانِ اهالی کومالاست؛ با گناهانِ نابخشوده‌شان، با معصومیت از دست‌رفته‌شان.
بعد از خواندن این کتاب،
«ما نیز به مرگ مبتلا شده‌ایم؛
و چه‌بسا همین ابتلا به ما زندگی ببخشد•»


• خورخه بولپی
-----------------------------------------------
پ.ن: کتاب را شب بخوانید. برای اینکه صدای قطرات باران و ضجه‌ی احوال پریشان را بشنوید، نیاز به تاریکی و سکوت شب دارید.

پ.ن: نویسنده گاهی گریزی به تاریخ مکزیک می‌زند؛ انتقادی هم از عوامانه و جو‌زده بودن انقلابی‌ها دارد. نگاهِ دینی مسیحیان به شرایط در سراسر داستان، به سخره گرفته شده.افسوس که من نه تاریخ مکزیک خوانده ام نه از مسیحیت چیزی میدانم

پ.ن: اگر احساس گیجی کردید، این یادداشت کمکتان می‌کند رابطه‌ی بین شخصیت‌ها را بهتر بشناسید. فقط شاید کمی داستان برایتان لو برود.
به‌نظرم جذابیت داستان به این است که خودتان ارتباط‌ها را کشف کنید البته با یک بار خواندن  حفظ نمیشوید اسامی سخت است:

ادوبیخس دیادا: دوست دولوروس (ماریادولوری یا دولوریتاس)

دولوروس: مادر خوآن پرثیادو (راوی داستان، پسر پدرو پارامو)

آبوندیو: گاری‌چی، تیمارگر اسب، همسر رفوخیو، ناشنوا

پدرو پارامو (دون پدرو): کاسیکه (کدخدای) روستا، پدر میگل پارامو و خوآن پرثیادو، پسر دون لوکاس پارامو، عاشق سوسانیتا

آنا یا آنیتا: برادرزاده‌ی پدر روحانی رتریا

رتریا: پدر روحانی، عموی آنا ریتا

خاله خرتِرود: خواهر دولوریتاس، خاله‌ی خوآن

ال کوله‌رادو: اسبِ میگل

فلاگو سرانو: پادوی لوکاس و پدرو پارامو

دامیانا:دایه‌ی میگل

دورتئا: هم‌صحبت خوآن، اعتراف‌گر گناه پیش رتریا، مادر یک نوزاد

سوسیانا/سوسانا (سوسانیتا): آخرین همسر پدرو پارامو، عاشق فلورنتونو

سن‌خوآن بارتولمه: پدر سوسیانا

خوستیانا: خدمتکار سوسیانا

پ ن:غلط املایی اسامی ها را نادیده بگیرید از روی یادداشت هایی که نصف شب تو تاریکی نوشته ام  استفاده کردم

پ ن:یه نقشه ذهنی کامل از شخصیتا کشیدم حیف نشد اینا بارگذاری کنم

        

28

          پدرو پارامو شاهکاری از ادبیات آمریکای لاتین است که با فضای وهم‌آلود و روایت خاصش، مرز میان واقعیت و خیال را در هم می‌شکند. رولفو در این رمان کوتاه اما عمیق، داستان پسری به نام خوان پرسیادو را روایت می‌کند که به وصیت مادرش، راهی روستای کومالا می‌شود تا پدرش، پدرو پارامو را پیدا کند. اما چیزی که انتظارش را ندارد، روبرو شدن با شهری است که ساکنانش بیشتر به ارواح شباهت دارند تا انسان‌های زنده.

روایت داستان از نگاه‌های متفاوت و درهم‌تنیده ارائه می‌شود و همین ساختار شکسته، فضایی خواب‌گونه و گاه ترسناک به آن می‌بخشد. پدرو پارامو پر است از صداهایی که از دل خاک می‌آیند، خاطراتی که زنده‌اند، و گذشته‌ای که بر زمان حال سایه انداخته.

این کتاب نه‌فقط درباره یک جستجوی شخصی، بلکه بازتابی از فساد، قدرت، عشق و رنج در جامعه‌ای پوسیده است. رولفو با زبان شاعرانه و موجز خود، جهانی خلق کرده که هم کابوس است، هم افسانه، و هم نقدی عمیق بر انسان و تاریخ. اگر به ادبیات جادویی، عمیق و استعاری علاقه دارید، پدرو پارامو یکی از ضروری‌ترین خواندنی‌های شماست.
        

8

سارا 🦋

سارا 🦋

1403/1/14

          شروع داستان از زبان پسری به نام "خوآن پرثیادو" هست که در جست و جوی پدری که هرگز ندیده به روستای "کومالا" مسافرت کرده: جایی که به طرز عجیبی خالی از سکنه و ساکت به نظر می‌رسه و در عین حال هیچ لحظه‌ای نیست که خوآن سر و صدا و نجوای آدم‌ها رو نشنوه.
طولی نمی‌کشه که خوآن پی ببره ساکنان این روستا مردم عادی نیستند. بلکه مردگانی آواره و بلاتکلیفن که نه به عذاب جهنم محکوم می‌شن و نه به بهشت راهی دارن؛ این‌ها تو برزخ بلاتکلیف موندن و رنج می‌کشن. چرا که هر کدوم از اون‌ها بار گناهی به دوش داره که نمی‌ذاره روحش بعد از مرگ به آرامش برسه‌.

توی این کتاب مرز واضحی بین شخصیت‌ (راوی) و اتفاق‌ها وجود نداره و به خاطر پرش‌های زمانی متعدد تو دسته کتاب‌های سخت‌خوان قرار می‌گیره. از طرفی احتمالا در سبک رئالیسم جادویی  یا سورئال قرار بگیره؟! (زیاد از معیارای این طبقه‌بندی‌ها سر در نمی‌آرم فقط بدونید با ترکیبی از واقعیت و استعاره و تخیل مواجه هستیم) سبکی که من خیلی طرف‌دارش نیستم ولی این یکی ارزش خوندن داشت!

اگه با این تفاسیر به خوندن پدرو پارامو علاقه‌مند شدین توصیه می‌کنم یه برگه کنار دستتون بذارید و اسامی و نقششون رو یادداشت کنید. چون در نهایت باید تمام اطلاعات شلخته‌ای که از کتاب به دست آوردید کنار هم بیارید تا به معنی داستان و منظور نویسنده برسید. بهتره در حد امکان بدون وقفه و با دقت خونده بشه. امیدوارم براتون مفید بوده باشه.
        

31

          از سخت‌خوان‌ترین کتاب‌هایی که تا الان سمت‌شون رفتم؛ اما بی‌شک فهمیدن و خوندنش از خشم و هیاهو سخت‌تر نبود. بخش اول خشم و هیاهو رو دو بار خوندم و هربار برای خوندن بخش دوم شکست خوردم. اما پدرو پارامو این‌طوری نبود و ‌تقریباً سریع تمومش کردم. 
‌
توی این کتاب مدام از راوی اول شخص می‌پریم به سوم شخص و تمرکز داستان مدام از روی یک شخصیت به روی شخصیت دیگه‌ای می‌ره. تعداد شخصیت‌ها زیاده و صحنه‌ها کوتاه و چند پاراگرافی هستن (یا حتی خیلی کوتاه‌تر). به سختی باید متوجه داستان اصلی شد.
‌
 اما سختی خوندنش شیرین بود و همین که تموم شد، تمایل زیادی داشتم که یه‌بار دیگه از اول بخونمش. اگه برای دفعه‌ی اول می‌خواید بخونیدش، پیشنهاد می‌کنم دفترچه یادداشت بردارید و اسم شخصیت‌ها رو توش بنویسید (و هر چیز دیگه‌ای که به احتمال زیاد بعداً یادتون می‌ره). 
‌
بازم تأکید می‌کنم که خوندنش سخت بود، خیلی سخت. سرگیجه‌آور بود. ولی اگه قبلاً مثل من خشم و هیاهو رو کامل یا ناقص خوندید و براتون جالب بوده، این کتاب از نظر شیوه‌ی روایت تا حدودی بهش شباهت داره اما سبک‌تر و قابل فهم‌تره. رئالیسم جادویی هم که هست و ممکنه یه جاهایی شک کنید که کی مُرده‌ست و کی زنده.
        

4

          المان‌های ناب، پرداخت لایه‌لایه و نهایتا خلق یک شاهکار.
این کتاب سیزده(۱۳) سال پیش از صدسال تنهایی منتشر شده!
اجازه بدید قبل از هر حرفی، اعتراف کنم که خواندن این رمان برای من به سادگی خواندن رمان‌های مارکز، موراکامی، بولگاکف و آلنده نبود و حتی از رمان فوئنتس نیز سخت‌تر بود، چون سراسر رمان لایه‌لایه بود و برای فهم و درک داستان باید به ناشر اعتماد می‌کردیم که ترتیب وقایع را به ترتیب در کتاب گنجانده باشد، چون هر آن داستان تغییر می‌کرد و نویسنده به توانمندی و تسلط بالا می‌خواست وقایع و رخدادهای آن دوران مکزیک را از تجربه‌ی زندگی یک ارباب روایت کند. ترتیب‌های کتاب به قدری متزلزل و غیرقابل اعتماد بود که در دو/سه نقطه از کتاب با خودم گفتم شاید سرگذشت این کتاب مانند سرگذشتِ محاکمه‌ی کافکا با شیاطینِ داستایسکی باشد.

گفتار اندر ستایش دوست
ورود به داستان کتاب که کاملا بی‌معنی‌ست، اما پس از پایان کتاب به سراغ ریویوهایی که سایر دوستانم پیش‌تر از من کتاب را خوانده‌اند مراجعه کردم و یکی از بهترین‌ ریویوهایی که خواندم از دوستی به نام «علی کریمی‌نژاد» بود. علی برای درک و نوشتن در مورد این کتاب زحمات زیادی کشیده و ریویویی قابل تحسین برای این کتاب نگارش کرده و من اصلا اخلاقی ندانستم حتی با ذکر منبع نوشته‌اش را کپی پیست کنم، برای همین پیشنهاد می‌کنم پس از مطالعه‌ی کتاب، چه داستان را درک نکرده باشید و چه نیاز به درک دقیق‌تری از سلسله‌ی رخدادها و وقایع داشتید، از طریق لینک زیر به ریویوی ایشان سر بزنید و مطالعه نمایید.
https://www.goodreads.com/review/show...

توصیه نامه
این کتاب، بدون تردید کتابی باارزش و قابل تحسین در سبک رئالیسم جادویی‌ست، اما پیشنهاد می‌کنم دوستانی که همانند من به این سبک تعلق خاطر دارند پیشنهاد می‌کنم: پیش از خواندن این رمان، به سراغ چند نویسنده از فرهنگ‌های مختلف که به این سبک می‌نویسند بروند تا با یک‌سری از ترتیب‌ها، جابجایی‌ها، سوییج‌های زمانی و از همه مهمتر المان‌های این سبک آشنایی پیدا کنند. در غیر این‌صورت با رمانی روبرو خواهید شد که برایتان تبدیل به هیولا شده و یا باید بدون درکش روزنامه‌وار خوانده و با بی‌تمایلی آن‌را به اتمام رسانید و یا این که نیمه‌کاره رهایش کنید.

گفتار اندر نقد مترجم
شخصا هیچ‌وقت به سراغ اشخاصی که پیش‌تر در امتحان مردود شده‌اند نمی‌روم. جهت مطالعه‌ی صدسال تنهایی به سراغ کاوه میرعباسی رفته بودم و ایشان حالم را از هر نوع ترجمه‌ای به هم زد. برای همین به جهت مطالعه‌ی این کتاب دو گزینه‌ی فارسی در دسترس بود... ایشان که عرض کردم آزموده را آزمودن خطاست و احمد گلشیری. در نتیجه مطالعه را با ترجمه‌ی جناب گلشیری آغاز کردم و پس از ۳۱ صفحه متوجه شدم داستان کمی گنگ و نامفهموم است. به سراغ وب‌سایت پی‌دی‌اف درایو رفتم و فایل‌ ای‌پاب کتاب با ترجمه‌ی خانم مارگارت سایرز به زبان انگلیسی را دانلود کردم و ضمن مطالعه‌ی ‌آن، با متن گلشیری نیز دو متن را گاهی تطبیق می‌دادم و چیزی که متوجه شدم جناب گلشیری تلاش والایی به خرج داد تا خواننده پس از خواندن این کتاب از خود بپرسد: آیا نویسنده‌ی این کتاب جناب جمالزاده است؟!

نقل‌قول نامه
"هر بار آدم آه می‌کشد، کمی از جانش از تنش بیرون می‌رود."

"تنها چیزی که به زندگی معنی می‌دهد این امیدواری‌ست که وقتی آدم می‌میرد به جای بهتری می‌رود و وقتی آن در را به روی آدم می‌بندند و تنها دری که باز می‌ماند در جهنم است، آن‌وقت می‌بینید که بهتر بود به دنیا نمی‌آمد. به نظر من بهشت درست همین جاست که من هستم."

"چرا دنیا از همه طرف به ما فشار می‌آورد و خردمان می‌کند و زمین را ازخون‌مان آبیاری می‌کند؟ مگر چه کرده‌ایم؟"

کارنامه
بدون هرگونه لطف و ارفاقی پنج ستاره برای این کتاب منظور می‌کنم و به خواندنش را به شرط رعایت عرایضم در بخش «توصیه‌نامه» به تمام دوستان عاشق سبک رئالیسم جادویی پیشنهاد می‌کنم.

دانلود نامه
فایل ای‌پاب کتاب با ترجمه‌ی خانم مارگارت سایرز پدن به زبان انگلیسی و فایل پی‌دی‌اف کتاب با ترجمه‌ی آقای احمد گلشیری به زبان فارسی را در کانال تلگرام آپلود نموده‌ام، در صورت نیاز می‌توانید آنان را از لینک‌های زیر دانلود نمایید:

فایل ای‌پاب کتاب با ترجمه‌ی خانم مارگارت سایرز پدن به زبان انگلیسی
https://t.me/reviewsbysoheil/460

فایل پی‌دی‌اف کتاب با ترجمه‌ی آقای احمد گلشیری به زبان فارسی
https://t.me/reviewsbysoheil/461

یکم آذرماه یک‌هزار و چهارصد و یک
        

3