یادداشتهای undefined (21) 1404/5/7 دوست باهوش من النا فرانته 4.2 12 النا کرگو: شخصیت اصلی رافائلا چرولو: لیلا: دوست النا: من خیلی دوستش دارم رینو: هم اسم برادر و هم اسم پسر لیلا دن آکیله: کسی که همه ازش میترسیدند آقای پلوزو: نجار دشمن قسم خورده دن آکیله بچههاش: کارملا و پاسکوئله استفانو: پسر دن آکیله پینوچیا: دختر دن آکیله ملینا کاپاچوره، بچههاش: آنتونیو و آدا دوناتو ساراتوره همسر: لیدیا بچه بزرگتر: نینو نونچا چرولو: مادر لیلا فرناندو چرولو: پدر لیلا انزو اسکانو: پسر میوه فروش آلفونسو کراچی: پسر سوم دن آکیله سیلویو سولارا: صاحب بار پسراش: میکله و مارچلو پپه و جیانی و الیسا: خواهر و برادرهای الینا جینو: پسر دارو فروش پروفسور گالیانی: معلم دوران دبیرستان النا آقای فرارو: کتابدار و معلم خانم اولیویرو: معلم دبستان النا و لیلا نلا اینکاردو: دخترخاله خانم اولیویرو فکر میکنم هدف من از خوندن کتاب طی سالیان این بوده که بگردم و بگردم و هرازچندگاهی به کتابی بربخورم که کل زندگی عاطفی من رو تحت تاثیر قرار بده. این مجموعه رو با جلد اول شروع کردم و قبل از خوندن کتاب سریالش رو دیدم و به همین خاطر مطمئنم که برای من از هر لحاظی پنج ستارهست. اصلا نمیدونم چطوره که از هر فیلم یا کتابی با وایب ایتالیا خیلی خوشم میاد و باعث میشه احساس نزدیکی زیادی بکنم با داستان. شخصیت موردعلاقهی من در این کتاب برای همیشه لیلاست. لیلا اون شخصیت قوی و متفاوتیه که زندگی خانوادگی و شرایط محیطی هیچوقت نگذاشت اونجوری که باید شکوفا بشه. بی صبرانه منتظرم جلد دوم به دستم برسه تا بتونم این مجموعه رو ادامه بدم. 0 9 1404/5/1 آنی شرلی در اونلی جلد 2 لوسی مود مونتگمری 4.6 75 اسم شخصیتها: آقای هریسون: همسایه جدید سمت راستی جان هنری: کارگر آقای هریسون گینگر: طوطی بی ادب آقای هریسون که به آنی شرلی گفت موقرمز گیس بریده:)) پاول اروینگ: شاگرد موردعلاقه آنی آنتونی پای: شاگردی که آنی رو خیلی اذیت میکنه. دوقلوها: دیوی و دورا کیت دوشیزه لوندر: خانومی که آنی و دایانا اتفاقی به خونش برمیخورند. شارلوتای چهارم: خدمتکار دوشیزه لوندر استفن اروینگ: پدر پاول و نامزد قبلی خانم لوندر اتفاقات مهم این جلد: -تشکیل انجمن اصلاحات روستا توسط آنی و همدورهای هاش. -اولین تجربهی آنی در معلمی و آموزش -به سرپرستی گرفتن دوقلوها یعنی دیوی و دورا توسط ماریلا ـ بازگشت همسر آقای هریسون: همه متوجه میشند که آقای هریسون قبلا همسر داشته که سر طوطی بی ادبش ترکش کرده ـمردن همسر خانم لیند: ماریلا تصمیم میگیره برای اینکه خانم لیند از اونلی نره اون رو به خونه خودش دعوت کنه و باهم زندگی کنند. ـ آشنایی آنی با خانم لوئیس لوندر و خانهی پژواکها ـ دیدار مجدد دوشیزه لوندر با نامزد قبلیش و ازدواج این دو ـ رفتن خانم و آقای آلن از اونلی ـ تصمیم آنی برای رفتن به دانشگاه ـ بارقههایی از علاقه بین آنی و گیلبرت ـ آشنایی دایانا با فرد رایت و تصمیم برای ازدواج ـ فاجعهی رنگ آمیزی اشتباه کلیسا ـ پیش بینی درست عمو ایب در مورد طوفان و از بین رفتن تمام گلها و درختها ـ دیدار آنی با خالهی پریسیلا که یک نویسنده بسیار معروف بوده و آنی تمام کتاباش رو خونده بود. من جلد اول آنی شرلی رو خیلی بیشتر دوست داشتم، انگار سرزندگی و شوق بیشتری داشت که فکر میکنم هرچی جلوتر بریم این ویژگی کمرنگ میشه درست مثل زندگی واقعی. این جلد برای من یه حالت گذار داشت و باز هم از شنیدن صوتیش با صدای مریم پاک ذات خیلی لذت بردم. 0 7 1404/4/5 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.1 93 بعد از مدتی طولانی، داستان و روند یک کتاب برای من خیلی پرکشش و دنبال کننده بود. تمام عناصر و توصیفات محیطی کتاب برام تازگی داشت و کاملا یک اتوپیای خلاق رو ما میتونیم در این کتاب ببینیم. دوست دارم مثل بقیه نظرات من هم به آخر کتاب و نحوه تموم شدنش اشاره کنم که کاملا حالت خیانت در اعتماد خواننده و مخاطب رو داشت. تمام طول داستان ما شخصیتی از شخصیت اول کتاب در ذهنمون ساخته بودیم و درونش به دنبال یک قهرمان میگشتیم که بتونه این دنیارو تغییر بده و تأثیرگذار باشه اما در نهایت اعتمادمون شکسته شد و حس ناامیدی غالبی رو خود من تجربه کردم و فکر میکنم این از مهارت و نبوغ نویسندهی کتاب بود. یک نکتهای که نباید فراموش بشه اینه که آدمیزاد تا زمانی که غم و رنج داره و احساس ضعیف بودن میکنه تبدیل میشه به موجودی همدل و مهربون، اما امان از زمانی که از اون غم خلاص بشه و دوباره احساس آسیبناپذیری کنه... 0 16 1404/3/11 ماتیلدا رولد دال 4.4 138 خانم و آقای worm wood: پدر و مادر ماتیلدا و مایکل خانم فلپس: کتابدار کتابخانه روستا فرد: دوست و همسایه ماتیلدا خانم ترانچبول: مدیر وحشتناک مدرسهی ماتیلدا خانم هانی: معلم ماتیلدا لوندر: دوست ماتیلدا در مدرسه هورتانسیا: دختر ده سالهای که چیپس میخورد و در مورد خانم ترانچبول، ماتیلدا و لوندر رو میترسوند. تقریبا از زبون خیلی از آدمها شنیده بودم که توی کودکی و نوجوونیشون این کتاب رو خوندند و عاشقش شدند و من چون تو اون سن آشناییای با این داستان پیدا نکردم تصمیم گرفتم الان بخونمش و واقعا از خلق شخصیت جالب ماتیلدا لذت بردم مخصوصا اول کتاب که ماتیلدا تنهایی به کتابخونه میره و همهی کتابهای کودک رو میخونه و بعد میره سراغ کتاب بزرگسالان و عاشق آثار چارلز دیکنز میشه. به نظر من اگه کودک یا نوجوونی اطرافتون هست، هدیه دادن این کتاب بهش میتونه براش واقعا تجربهی متفاوتی باشه. 0 15 1404/2/31 عقل و احساس جین آستین 3.4 60 نام شخصیتها و مکانهای کتاب: خانوادهی دشوود-» محل زندگی: ساسکس نام خونشون: نورلندپارک هنری دشوود: پدر خانواده که زود فوت کرد--» سه دختر و یک پسر داشت. دخترها به ترتیب سن: الینور، ماریان، مارگرت. پسر: جان دشوود.--» همسر و یک پسر دارد به نامهای فانی و هری. ادوارد فررس: برادر فانی که انگار روابط غیرمستقیمی بین اون و الینور هست. (بعد از مرگ هنری دشوود، همسرش و دخترانش مجبور به ترک نورلندپارک میشند چون خونه به پسر به ارث میرسه). خونهی جدیدی که توسط فامیل دورشون، سرجان میدلتن پیشنهاد شد: برتنپارک خانم جنینگز: مادر لیدی میدلتن کلنل برندن: دوست صمیمی خانواده میدلتن. ویلوبی: مردی که در تپهها به ماریان کمک کرد و عاشق همدیگه شدند. محل زندگی ویلوبی: الهام دوشیزه الیزا ویلیامز: دختر خوانده کلنل برندن--» دختر نامشروع همسر برادرش که زمانی خودش دوستش داشت. خانم و آقای پالمر: خواهر و شوهر خواهر لیدی میدلتن دوشیزه گری: نامزد جدید ویلوبی الیسنها: سرپرستهای دوشیزه گری لوسی و نانسی استیل: اقوام خانم جنینگز لوسی: نامزد چهار سالهی ادوارد این داستان برای من شروع بسیار خوب و پایان ناامیدکنندهای داشت؛ به شکلی که احساس اتلاف وقت بهم دست داد و ناراحت بودم انگار که نویسنده یکهو فریبم داده. همونطور که از اسم کتاب پیداست، در این کتاب درباره دو خواهر میخونیم که خواهر بزرگتر یعنی الینور رفتار منطقی و عاقلانهای داره و خواهر کوچکتر یعنی ماریان به مراتب احساساتی تر رفتار میکنه. این دو خواهر هر کدوم داستان رابطهی عاشقانهی خودشون رو دارند و هردو با یک غم مشترک مواجه میشند اما نوع برخوردشون متفاوته. از نظر من در انتهای داستان همه چیز به شکل غیرمنطقی و به اصطلاح آبکیای پیش رفت و تمام روند و ساختار داستان به ناگهان دور از واقعیت و دچار اغراق شد. باید بگم که احتمالا چون این اولین اثر نویسنده هست منطقی باشه که قلم کمی ناپخته و عجول باشه و نمیشه با یک اثر نویسنده رو قضاوت کرد و حتما باید سایر آثارش رو هم خوند و بعد به دنبال مقایسه بود. 0 79 1404/2/2 آنی شرلی در گرین گیبلز جلد 1 لوسی مود مونتگمری 4.6 236 آنی شرلی ماریلا و متیو کاتبرت ریچل لیند جری (کارگر) دایانا بری روبی گیلیس پریسی اندرسون آقای فیلیپس گیلبرت بلایت ژوزفین بری خواهر دایانا: مینی می خانم آلن: همسر کشیش میولر استیسی: معلم جدید مدرسه کری اسلون، ژوسی پای، جی اندروز: بچههای مدرسه دوستهای آنی در کوئین: پریسیلا و استلا جان بلایت: پدر گیلبرت؛ توی جوونی با ماریلا یه عشق بدون سرانجام داشتند. اسم مکانها: خونهی ماریلا و متیو کاتبرت: گرین گیبلز دهکدهای که توش همگی زندگی میکردند: اونلی جزیرهی محل سکونتشون: جزیرهی پرنس ادوارد بیچ وود: محل زندگی ژوزفین بری اورچرد اسلوپ: محل زندگی دایانا آنی شرلی رو من یکبار وقتی دبستان بودم شروع به خوندن کردم و بار دیگه الان که احساس کردم نیاز به بازخوانی و روحیهی آنی شرلی دارم. من معتقدم اگه توی بخشی از زندگیتون هستید که سرخورده یا ناامیدید و احساس میکنید نیاز به انگیزه و امید دارید خوندن این مجموعه مخصوصا جلد اولش میتونه خیلی کمک کننده باشه. هر قسمت داستان انگار به آدم یادآوری میکنه که از جاش بلند بشه و طبیعت رو ببینه زیباییهارو ببینه و هرچیزی که در بهار جریان داره. به همین خاطر بهترین زمان برای خوندن این کتاب بهاره و خود من تصمیم گرفتم دوباره ۸ جلد آنیشرلی و بقیهی آثار مونتگمری رو بخونم چون این نویسنده به نویسندهی طبیعت معروفه اونقدر که جزئیات و توصیفاتی که از طبیعت میگه زیبا و با ظرافته. لطفاً اول کتابهای این مجموعه رو بخونید و بعد سریالش رو ببینید چون دوتا داستان کاملا متفاوت و جدا از همدیگه هستند و واقعا سریال تحریف اثر به حساب میاد. یکی از شخصیتهای داستان که دوستش داشتم واقعا عمه ژوزفین بود که نقش مهم و خوبی رو تو زندگی آنی شرلی داره بعد همین پیرزن بنده خدارو تو سریال لزبین نشون میده که با عشقش زندگی میکرده و طرف مرده 😐😑 یا مثلا متیو کاتبرت داخل کتاب تو کل زندگیش از همهی زنها و دخترها به دور بوده و ازشون میترسیده و فرار میکرده بعد نشون میده تو سریال که متیو درواقع تو جوونیش از یه دختری خوشش اومده که از قضا الان رییس مزون لباسه و متیو میره ازش برای آنی لباس آستین پفی میخره!!! میدونم این جزئیات به ظاهر بی اهمیتند ولی واقعا از دستکاری شخصیتهای یک داستان و تغییر اصالتشون متنفرم. 2 31 1404/2/1 بی بی پیک لودمیلا اولیتسکایا 3.3 18 مور (ماریا): مادر ۹۰ ساله خاله ها: اولینا، بئاتا چارنتسکی (پدر مور) مارک (شوهر) آنا فیودورونا: دختر ۶۰ ساله دختر آنا: کاتیا ۴۰ ساله نوهها: لناچکا، ۱۷ ساله. ، گریشا جملهی موردعلاقم از کتاب: (آنقدر همیشه وقت صرف دیگران کرده بود که حالا سردرگم مانده بود که این سعادت را پیشکش کردهاند یا این زمان متعلق به دیگران است و او آن را دزدیده است). یه ترکیب جالب :موهای گنجشکی رنگش این کتاب رو روزی که کمی بی حوصله بودم خوندم. رفته بودم شهرکتاب دماوند از بین قفسهها دنبال یه کتاب کم حجم گشتم تا بتونم تمومش کنم زود و بعد نشستم روی مبلهای نرم قرمز رنگ اونجا و تا زمان تموم کردن این کتاب پا نشدم. این کتاب برای من تا حدی دردناک بود، اینکه چطور میتونیم چشم باز کنیم و ببینیم سالها از عمرمون گذشته و تمام عمر تحت الشعاع سلطهی یک نفر از اعضای خانوادمون بودیم و نتونستیم از خودمون هیچ حق انتخابی نشون بدیم. مور توی این داستان واقعا برای من تبدیل به یک شخصیت خیلی منفور شد و مدلی که داستان به پایان رسید به شما اجازه میده که حتی شدت تنفرتون بیشتر بشه. پایان کتاب قلب من رو به درد آورد؛ اینکه انگار در نهایت ذهن یک آدم تحت سلطه به اون زورگویی عادت میکنه و حتی در شرایطی که به اون ظلم و خشم خودش آگاهه باز خارج از چارچوب عمل نمیکنه. این داستان کلا ۶۰ صفحه بود و برید بخونید و نظرتون رو باهام به اشتراک بذارید. باید بگم تصویرگری جلد کتاب رو هم خیلی دوست داشتم و کاش میشد که به عنوان کارت پستال داشتمش:)) 2 35 1404/1/19 وقتی نیچه گریست اروین دی. یالوم 4.2 175 اول دوست دارم از این به بعد اسم شخصیتهای اصلی داستان رو یکجا بنویسم که از یاد نبرم: یوزف بروئر فردریش نیچه زیگموند فروید لو سالومه پل ری ماتیلده ماکس خانم بکر برتا پاپنهایم اوا برگر فیشمان الیزابت نیچه اول از همه دوست دارم با این شروع کنم که نگاه ما و نوع آمادگی ما موقع رفتن به سمت یک کتاب اهمیت زیادی داره. اینکه از قبل تحقیق کنیم و بدونیم که هر کتابی نیاز به چه دیدگاه و ذهنیتی داره. ویدیوی دیروز مهسا رو که در مورد این بود که آیا ادبیات صرفا برای لذت بردن هست یا نه رو دقیقا بعد از تموم کردن این کتاب دیدم و فهمیدم مسیری که من طی خوندنش طی کردم دقیقا رسیدن به این نقطه بود که هرچیزی که میخونیم لزوما و حتما قرار نیست لذت صرف باشه. اساسا یالوم یک داستان نویس نیست، بلکه سعی میکنه مفاهیم فلسفی و روان درمانی رو با زبان قصه به عموم مردم انتقال بده. این نگاه خیلی مهمه که به این کتاب نگاه داستانی نداشته باشیم و انتظار دیدن مهارتهای روایتگری رو نداشته باشیم. در مورد خود محتوای کتاب باید بگم که در نهایت با رضایت زیاد و غم ناشی از تموم شدن این کتاب رو به انتها رسوندم. در سه فصل آخر داستان واقعا به اوج خودش رسید و مفاهیم فلسفی قالب در نظریههای نیچه رو بیان کرد. من از این خیلی لذت بردم که برخلاف تصورم، نیچه یک فیلسوف "آری به زندگی" بوده. فیلسوفی که مستقیم به صورت عملی به جنبههای زندگی میپرداخته و صرفا مفاهیم انتزاعی رو پرورش نمیداده. این رو میدونم که در اوایل حرفهی خودش دنبالهروی فلسفهی شوپنهاور بوده که افسردهتر و بدعنقتر از این فیلسوف نمیشناسم و دقیقا برعکس نیچه یک فیلسوف "نه به زندگی" بوده و بعدها نیچه کم کم از فلسفهی شوپنهاور فاصله میگیره و رویکرد ذهنی خودش رو میسازه. میتونم در مورد دویست هایلایتی که از این کتاب داشتم صحبت کنم اما شاید بعداً هرازگاهی بهشون برگردم و در موردشون حرف بزنم. قسمت ناراحت کننده برای من اینه که بروئر و نیچه هیچگاه در زندگی باهم آشنا نشدند و رنجهای نیچه هم هیچوقت التیام پیدا نکردند و گفتگوی بین این دو نفر در طول داستان به زیبایی به بلوغ میرسه و رشد میکنه و جلو میره و درنهایت داستان با انجام خواب مغناطیسی توسط بروئر برای خودش روبرو میشیم که باعث شد بتونه زندگیای رو که هیچوقت نداشته تجربه کنه و احساس و فکر خودش رو در اون بسنجه. گاهی اوقات فکر میکنم چقدر خوب میشد که چنین امکانی برای همهی ما بود. در نهایت طبق مطالعات من بهتره که یالوم رو از نیچه گریست شروع نکنیم. بلکه برای آشنایی بهتر با روند فلسفی و ذهنی یالوم ابتدا باید مسئله اسپینوزا و بعد درمان شوپنهاور رو خوند و بعد از اون وقتی نیچه گریست رو، تا به دیدگاه بهتری رسید. خوشحالم که این کتاب رو خوندم، کتابی که فکر نمیکردم بخونم و تمومش کنم اما تاثیر زیادی روی بینش و روند مطالعهم داشت. احتمالا امسال دوتا کتابی که گفتم از یالوم رو بخونم و بعد ببینم به دیدگاهی که میخواستم از این نویسنده برسم رسیدم یا نه و آیا کافیه یا لازمه سایر کتابهاش رو هم بخونم. فعلا ذهنم خستست، خوندن کتابی با بنمایه فلسفی شبیه ورزشی میمونه که آدم رو خسته میکنه. شاید دوماه دیگه باز برگردم بهش. 4 51 1404/1/17 چیزهای کوچکی مثل اینها کلر کیگان 3.7 37 یک کتاب با حال و هوای خیلی زمستونی رو در یک روز بهاری شروع کردم و همون شب به پایان رسوندم. مدتها میشد که کتابی باعث نشده بود یکسره بشینم پاش و خط داستان رو تا زمانی که نتیجه معلوم بشه دنبال کنم. از همین ابتدا هم باید بگم وقتی به صفحهی پایانی رسیدم کمی سرخورده شدم؛ صفحه آخر شبیه به این بود که دیگه نویسنده یکجایی از نوشتن خسته شده و تصمیم گرفته که سریع برای داستان نتیجهگیری کنه و منظور رو به خواننده برسونه که البته رسونده اما من فکر میکنم کلر کیگن، نویسندهی کتاب مهارت بسیار بالایی در توصیف محیط و زندگی شخصیتهاش داره و حتی میتونست این کتاب رو به یک کتاب خوب پونصد صفحهای تبدیل کنه که پایان کاملتر و رضایتبخشتری داشته باشه. به هرحال من اینهارو میگم چون هیچوقت طرفدار پایان باز نبودهام. یک قسمتی از کتاب همون اوایل هست که آیلین و بچهها درحال پختن کیک کریسمس هستند و جزئیات نحوهی پختن اون کیک وقتی بیان میشد من واقعا لذت میبردم. با دیدن فیلم این کتاب اطلاعات بیشتری نصیبتون نمیشه چون حفظ امانتداری کردند و مو به مو از روی کتاب فیلم ساخته شده، بیل فرلانگ ذغال فروش شهر کوچکی در ایرلند، روزی وقتی بار ذغال صومعهی شبان نیکو رو میبره متوجه میشه که در رختشویخانههای مگدالن که در همون صومعه هستند، از دخترهایی که به اصطلاح دچار فساد شدند و خانوادههاشون اونجا رهاشون کردند کار سخت و زیادی میکشند و بچههای حرامزادهی این مادرهارو ازشون جدا میکنند و به خانوادهی دیگهای میدند، اغلب این دخترها کم سن هستند و در یک صحنه یکیشون از بیل میخواد که اونو به نزدیک رودخونه ببره تا بتونه خودکشی کنه. بیل که خودش فرزند نامشروع بوده و خودش و مادرش تحت حمایت خانم ویلسون بودند، دچار این دوراهی میشه که چشمش رو به روی این حقیقت ببنده و سعی کنه زندگی خوب و شغلی که یا سختی بدست آورده رو حفظ کنه یا با کلیسا و صومعه روبرو بشه و زندگی اون دخترها رو حفظ کنه اما در عوض زندگی خودش تحت تاثیر قرار بگیره. این کتاب به راحتی در یک نشست خونده میشه و پایان فوقالعاده و عجیبی نداره اما فکر میکنم ارزش خوندن داشته باشه. 0 38 1403/12/22 پیونگ یانگ: سفری به کره ی شمالی گی دولیل 3.6 40 نظر خاصی در مورد این کتاب ندارم. تصویرگریهای جالبی داشت ولی حقیقتا هیچگونه اطلاعات خاصی دریافت نکردم از این سفرنامه. شاید هم واقعا دست و بال نویسنده بسته بوده و فقط میتونسته از دیدهها و شنیدههاش اندک چیزی بنویسه. 0 11 1403/12/12 تالار خونین و داستان های دیگر آنجلا کارتر 2.5 1 من دوتا داستان از این کتاب خوندم و مسخرهترین داستانهای ممکن زندگیم رو انگار مطالعه کردم. نویسنده قصد داشته مدل و سبک داستانهای قدیمی مثل دیو و دلبر و ریش آبی و اینهارو عوض کنه و درواقع کاری که کرده اینه:💩 داستانهای بی معنی و آبکی. به همین خاطر این کتاب رو دیگه ادامه نمیدم و همینجا پایانش رو اعلام میکنم. 0 11 1403/12/12 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 463 این کتاب رو برای دومین بار خوندم و بازهم بسیار ازش لذت بردم. تک تک جملات این کتاب و این ترجمه خیلی زیبا و تاثیرگذارند. 3 28 1403/11/24 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 اومدم این کتاب رو شروع کنم دیدم چقدر آشناست و متوجه شدم قبلا با اسم همین حوالی خوندمش:))) این نظری هست که قبلا در موردش نوشتم: این کتاب رو امروز تموم کردم که برای چالش کتابخوانی فروردین طاقچه انتخابش کرده بودم. نمیتونم بگم کتاب بدی بود اما بیشتر از داستان به جستار شباهت داشت و عملا هیچ کشش یا علاقه ای در خواننده برای ادامه دادن کتاب ایجاد نمیکرد و با اینکه ۱۲۰ صفحه بیشتر نبود اما تموم کردن همین تعداد با بی حوصلگی و کندی بود. تنها مورد جذاب توی کل کتاب برای من قسمتی بود که شخصیت ماجرا در مورد لوازم تحریر فروشی موردعلاقش که همیشه به اونجا میره حرف میزنه و این جمله رو میگه که "خریدن کوچکترین چیزها حتی یک مداد انگار به زندگی ام اعتبار میبخشد" و راستش من با این قسمت خیلی احساس نزدیکی کردم ولی به طور کلی توصیه نمیکنم برید سراغش. 0 21 1403/11/23 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 90 این کتاب رو ریحون بهم امانت داد و من در یک توفیق اجباری طی یک روز این کتاب رو تموم کردم و باید بگم دانش و تجربهی درست و قابل قبولی در ادبیات روسیه ندارم اما تا اینجا چخوف هیچوقت من رو از خودش دور و دلسرد نکرده و همیشه داستانهاش رو با جون و دل خوندم. کتاب ساده و سریع پیش رفت اما در انتها واقعا تاثیر عمیقی گذاشت. در چندجا دکتر از خودش سوالی شبیه به این میپرسد: مگر میشود هرروز به مدت سالها چنین چیزی رو تجربه کرد؟ یا میگوید که مگر میشود یک نفر روزها، هفتهها و بلکه سالها به این شکل زندگی کند؟ برای من اوج داستان این نقطه بود. جایی که یک انسان پا در کفش انسان دیگری میگذارد و با کفشهای آن شخص در جهان راه میرود. در این نقطه به فلسفهی مورد قبول چخوف پی میبریم و با قصد او از نوشتن این داستان آشنا میشیم. این کتاب رو حتما پیشنهاد میکنم اگه به دنبال کتابی در یک نشستخوان و بسیار جالب هستید. 5 80 1403/11/21 خانه ارواح ایزابل آلنده 4.1 7 این کتاب مدت زیادی با من بود، چون خیلی آروم و پیوسته خوندمش، شبیه آروم جویدن و بلعیدن غذا. طبق چیزهایی که قبل از شروع کتاب خوندم، این کتاب الهام گرفته از صدسال تنهایی گابریل گارسیا مارکز هست. اما نظر من رو بخواهید صدسال تنهایی کجا و این کتاب کجا، نحوهی بیان حوادث و پرداختن به شخصیتها حتی میزان رئالیسم جادویی این کتاب در برابر صدسال تنهایی حرفی برای گفتن نداشت. اما اگه با عینک مقایسه نبینیم میتونم بگم که کتاب جالب و دارای ارزش خوندنی بود. داستان با خانواده دلواله شروع میشه و با وجود پربچه بودن این خانواده ما فقط قراره داستان دخترهای این خانواده رو به صورت نسل در نسل بخونیم. داستان رزا خوشگله، کلارا، بلانکا و آلبا. در طول کتاب با بخشی از زندگی هرکدوم از اینها همراه میشیم و از زمان کودکی تا مرگ شخصیتهارو میخونیم. اگه کتاب رو به چهار بخش تقسیم کنیم، بخش آخر کتاب کاملا سیاسی میشه و از حالت داستان عادی و تا حدی عجیب یک خانواده خارج میشه. انگار که یهو کتاب جدیدی برداشته باشیم و شروع به خواندن کرده باشیم که خب از این لحاظ من این کتاب رو دوست نداشتم. چون انگار خیلی ناگهانی داستان تغییر رویه داد. یه سری شخصیتهایی بودند که اسم نداشتند و فقط با شغلشون نام برده شدند مثل رییس جمهور و شاعر که احساس میکنم اینکه من متوجه راز این شخصیتها نشدم بخاطر تاریخی بودن این شخصیتها و عدم اطلاع من از تاریخ کشور شیلی هست. برخلاف نظر خیلیها من استبان تروئبا و جوری که شخصیتش در طول داستان تکمیل شد رو دوست داشتم. حتی میتونم بگم شخصیت موردعلاقم در طول کتاب بود چون انگار بیشتر از همه حضور و تأثیر داشت. در کتاب خیلی میخواست تاکید کنه که حضور کلارا در عمارت چقدر مهم بوده و تاثیر داشته اما حقیقت اینه که در اوایل داستان بارها گفته میشه که کلارا در دنیای خودش بود و اصلا توجهی به خونه نداشت و من این تضاد رو برای مقدس کردن یک شخصیت دوست نداشتم. باید بگم کتاب عالی شروع میشه . به میزان زیادی اعجاب انگیز و جالب اما رفته رفته انگار از میزان جادویی بودنش به شدت کاسته میشه و بیشتر ما وارد دنیای واقعی میشیم که احتمال زیاد قصد عمدی نویسنده بوده. در هر صورت پیشنهاد من اینه که این کتاب رو بخونید و لذت ببرید. 13 46 1403/10/5 طناب نامرئی پاتریس کارست 4.3 36 این کتاب همیشه قلب مضظربم رو آروم میکنه و وقتایی که دلتنگ کسی هستم بهم یادآوری میکنه که قلبم با طنابی بهش وصله و دوری یا جدایی چیزی از محبت و علاقهی بین ما کم نمیکنه. 0 25 1403/10/3 آدم خواران ژان تولی 3.9 244 اولین مواجههی من با کتاب آدمخواران در پی علاقه برای خواندن کتاب لاشهی لطیف آمد که دوست خوبی از این چنل پیشنهاد داد که اگر به دنبال ورژن طولانیتر و ناراحت کنندهتری از آدمخواران هستی میتوانی آن کتاب را هم بخوانی. من هم که یک نیروی محرک درونی، همیشه سوقم میدهد به هرکتابی که در دلش رنج و غم و خشم زیادی نهفته است. ژان تولی از معدود نویسندگانیست که کتابهایش را بدون هیچ زحمتی میخوانم و همیشه از ایدههایی که در ذهن این نویسنده جرقه میزند و دست به قلم میشود، لذت میبرم. من احساس میکنم ژان تولی به خوبی قسمت ناراحتکننده و تلخ این جهان را میبیند و بازگو میکند و مانعی نمیبیند که اوقات مخاطبش را تلخ کند، چون به هرحال زندگی همین است! داستان آدمخواران یا Eat him if you like داستان واقعی سرگذشت آلن دومونی، جوان متعلق به قرن نوزدهم فرانسه است که در روستایی در جنوب غربی فرانسه زیست میکرد و از خردهمالکان آنجا بود. طبق روایتها مردی بوده که به همه کمک میکرده و با وجود ثروتمند بودن تصمیم میگیره قرعهی خوب یک انسان فقیر رو نخره و با قرعهای که به نام خودش افتاده به جنگ در مقابل پروسیها برود. گاهی اوقات فکر میکنم اگر آلن پایش به جنگ میرسید و در آنجا میمرد چقدر خوشحالتر بود! حالا شاید از خودتان بپرسید پس اگر در جنگ نکرد و داستان، داستان جنگ نیست پس چگونه مرده؟ که بدین صورت من شمارا به خواندن این کتاب در یک نشست دعوت میکنم. فقط هشدار میدهم که خواندن این کتاب چیزی را در درون آدم به حرکت وامیدارد و بسیار میرنجاند. شاید در بین پاراگرافها نیاز به تنفس داشته باشید تا بروید آبی بخورید یا هوایی استشمام کنید و بعد دوباره ادامه دهید. 8 49 1403/9/10 بندها دومنیکو استارنونه 4.1 135 من تعریف این کتاب رو زیاد شنیده بودم ولی راستش اصلا دوستش نداشتم و برام جالب نبود و به این فکرمیکنم که ژانر موردعلاقه ی من اصلا این نیست و نباید بیام سمت این دست کتاب ها. شاید مشکل لزوما از کتاب نیست. 0 2 1403/9/10 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 بعد از مدتها یک کتاب واقعا من رو به عنوان یه خواننده درگیر کرد و مشتاقم کرد که هرچه سریعتر پیش ببرمش و یجاهایی از داستان به شدت تپش قلب میگرفتم، می ترسیدم و این قوت قلم نویسنده رو توی ژانر رازآلود نشون میده. داستان در مورد دختری به اسم اولیویاست که توی یک یتیمخانه زندگی میکنه و هیچ چیزی نداره بجز یک دفتر خاطرات از مادرش که براش نوشته تا زمانی که از گالانت دور بمونی در امان هستی و اولیویا هیچوقت متوجه این جمله نمیشه که منظورش چیه تا زمانی که نامهای براش میاد و از سمت شخصی هست که خودش رو دایی اولیویا معرفی میکنه و در نامه گفته که به خانه بیا ما مشتاقانه منتظر تو هستیم و اینجا به تو نیاز داریم.... من به این کتاب ۵ ستاره میدم و برام عجیبه که کمتر جایی اسمی ازش شنیدم. این کتاب رو دوست دارم بدم به تک تک دوستام تا بخونندش و باهم در موردش حرف بزنیم. 2 13 1403/8/29 بدن هرگز دروغ نمی گوید: اثرات مستمر تربیت خشن آلیس میلر 3.7 15 حدود ۸۰ صفحه از این کتاب رو خوندم و هنوز نتونستم با این کتاب آنچنان ارتباطی بگیرم. انگار که داره همینطور تکرار مکررات میکنه و حرف جدیدی برای گفتن نداره. نمیدونم ادامه بدم یا رهاش کنم. 2 6