یادداشت نگین بدیهی
1404/1/17
یک کتاب با حال و هوای خیلی زمستونی رو در یک روز بهاری شروع کردم و همون شب به پایان رسوندم. مدتها میشد که کتابی باعث نشده بود یکسره بشینم پاش و خط داستان رو تا زمانی که نتیجه معلوم بشه دنبال کنم. از همین ابتدا هم باید بگم وقتی به صفحهی پایانی رسیدم کمی سرخورده شدم؛ صفحه آخر شبیه به این بود که دیگه نویسنده یکجایی از نوشتن خسته شده و تصمیم گرفته که سریع برای داستان نتیجهگیری کنه و منظور رو به خواننده برسونه که البته رسونده اما من فکر میکنم کلر کیگن، نویسندهی کتاب مهارت بسیار بالایی در توصیف محیط و زندگی شخصیتهاش داره و حتی میتونست این کتاب رو به یک کتاب خوب پونصد صفحهای تبدیل کنه که پایان کاملتر و رضایتبخشتری داشته باشه. به هرحال من اینهارو میگم چون هیچوقت طرفدار پایان باز نبودهام. یک قسمتی از کتاب همون اوایل هست که آیلین و بچهها درحال پختن کیک کریسمس هستند و جزئیات نحوهی پختن اون کیک وقتی بیان میشد من واقعا لذت میبردم. با دیدن فیلم این کتاب اطلاعات بیشتری نصیبتون نمیشه چون حفظ امانتداری کردند و مو به مو از روی کتاب فیلم ساخته شده، بیل فرلانگ ذغال فروش شهر کوچکی در ایرلند، روزی وقتی بار ذغال صومعهی شبان نیکو رو میبره متوجه میشه که در رختشویخانههای مگدالن که در همون صومعه هستند، از دخترهایی که به اصطلاح دچار فساد شدند و خانوادههاشون اونجا رهاشون کردند کار سخت و زیادی میکشند و بچههای حرامزادهی این مادرهارو ازشون جدا میکنند و به خانوادهی دیگهای میدند، اغلب این دخترها کم سن هستند و در یک صحنه یکیشون از بیل میخواد که اونو به نزدیک رودخونه ببره تا بتونه خودکشی کنه. بیل که خودش فرزند نامشروع بوده و خودش و مادرش تحت حمایت خانم ویلسون بودند، دچار این دوراهی میشه که چشمش رو به روی این حقیقت ببنده و سعی کنه زندگی خوب و شغلی که یا سختی بدست آورده رو حفظ کنه یا با کلیسا و صومعه روبرو بشه و زندگی اون دخترها رو حفظ کنه اما در عوض زندگی خودش تحت تاثیر قرار بگیره. این کتاب به راحتی در یک نشست خونده میشه و پایان فوقالعاده و عجیبی نداره اما فکر میکنم ارزش خوندن داشته باشه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.