یادداشت‌های محمدامین رنجبری (30)

        داستان شدیدا گیرا و میخکوب کننده.
از جنس کتاب هایی که باید آن را یک نفس خواند.
پایان کتاب و برخی شیطنت های راوی داستان را اصلا دوست نداشتم، مخصوصا آنکه در پایان شأن راوی در آستان پر جبروت آقا علی بن موسی الرضا بالاتر می رود!
چه موقع؟ آن زمانیکه دو شیطنت زنانه از خود نشان داده و یکی از آنها باعث سر شدن کانون گرم یک خانواده شده است.
شاید نظر صادق کرمیار این بوده که هرکسی در درگاه امن آقاجان می تواند به جایگاهی برسد.
اما به نظر بنده این نوع نگاهش غلط بوده است.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

          جاده بهشت
انگار باید سریع تمام میشد و اگر چنانچه پای خیال را فراتر میگذاشت و بجای ۱۸۰ صفحه ۲۵۰ صفحه به نگارش در می آورد، انتشارات «جمکران» جلوی نشرش را میگرفت.
توقع داشتم بعد از صفحه‌ی ۱۸۴ داستان کما‌فی‌السابق ادامه داشته باشد، چراکه وضعیت ۴ شخصیت که در جاه‌های مختلف به داستان تزریق شده بودند هنوز مشخص نشده بود. اما در کمال ناباوری داستان تمام شد. حتی احتمال دادم که ممکن هستش برخی صفحات چاپ نشده باشند... اما چنین نبود. واقعا تمام شده بود.
گفتند پایان باز! نه اینقدر... آنقدر پایانش باز بود که می‌توانستیم یک داستان دیگر از دلش بیرون بکشیم.
مجید پورولی یک نویسنده‌ی باهوش است. مخاطب خود را بخاطر معلم بودنش میشناسد و می‌داند که برای چه سنی قلم می‌جنباند. پس یک باریکلا بخاطر این ذکاوت باید به او تقدیم کرد.
این کتاب نباید در زمره کتاب های رمان قرار بگیرد. کتاب «جاده بهشت» بیشتر پاسخ به شبهاتی در خصوص امام زمان (عج) بود که نویسنده با خود فکر کرده و یک داستان تخیلیِ عقیم برای جذابیتش به آن افزوده است. فرسنگ ها فاصله‌ است بین امام زمان مجید پورولی و امام زمان مظفر سالاری. هرچند که دیگر این چنین پاسخ‌ها و شبهاتی تاریخ مصرفشان گذشته.
تفکر مدرسه‌ی علوی از بند بند این کتاب می‌بارید. و هر لحظه دندان قروچه‌ای به داستانِ تخیلی چسبیده به خود میرفت، که آهای! هدف تو‌ نیستی، بلکه منم. به همین خاطر بعد از پایان کتاب سریعا رجوع کردم به کتاب «خون دلِ» جواد موگویی! تا تفکرات حاصل از این کتاب را در کنار شیخ و علامه‌اشان دفن کنم.
دلخورم از نویسنده که اینقدر آخته و برهنه عقایدش را فریاد می‌کشید. ای کاش به مانند کتاب های قبلی‌اشان در خفا تفکراتشان را به منصه ظهور میرساندند.
حیف درختی که صرفِ کاغذ این کتابِ تخیلیِ منتصب به امام زمان (عج) شد.
حیف وقتی که خرج این کتاب شد.
همین
        

1

          ارمیا

باید نوشت...
باید دقیقا بعد از پایان هر کتاب با گرد و غبارِ بلند شده و‌نشسته از آن بر کالبد جان نوشت. مخصوصا اگر پایان کتاب با غمِ از دست دادنِ ... بگذریم. (رجوع به جلد سومِ «سه دیدار»)
مسلما در تاریخ ارمیاهایی بوده و خواهند بود. اما این «ارمیا» را رضا امیرخوانی خلق کرده است. و برای آن که نشان دهد خالقش کیست، ردپای ارمیا را در کتاب «بیوتن» و «رهش»َش نیز آورده.
او با هنرمندی تمام مردی را در نقش «ارمیا» به تصویر کشیده که بعد از خوراندن جام زهر به حضرت امام (ره)، جبهه و‌جنگ را به اکراه رها کرده و به شهر و دیار خود باز‌می‌گردد.
و‌ چه بازگشتنی...
او می‌شود بیگانه‌ای در میان آشنایان. به دنبال راهیست که از این زندانِ بدون حصار و محافظ رهایی پیدا کند.
اما چگونه؟
کتاب، برخلاف برخی از نوشته‌های امیرخوانی برخوردار از متنی روان و خوش‌خوان می‌باشد. برای من‌ی که یک لکه‌ی سیاه از رهشِ او در ذهن به یادگار داشتم (مجبور بودم دو تا در میان اصطلاحات و واژگان را حدس بزنم)، این کتاب به تعبیری؛ «راحت الحلقوم» تالیفاتش بود.
تصویرسازی هایش یک «کُن فیکون» تا به واقع تبدیل شدن کم داشت. در دلِ خواننده «حَوِّل حالنا»یی برپا میکند که تا «احسن الحال» شدن نمیتواند کتاب را رها کند.
رضا امیرخوانی نیاز به تعریف و تمجید ندارد. اما حس هرکس بعد از خواندن آثار او دیدنی و تعریف کردنی‌ست.

محمدامین رنجبری
۲۳ تیر ۱۴۰۱




        

0

          تاوان عاشقی

غزه، فلسطین، مصر، ترکیه و ایران.
شاید بگویید نوار مقاومت است که در میانشان ترکیه دهن کجی میکند. خیر! این مسیرِ دو دلداده می‌باشد که در ۱۵۰ صفحه به رشته تحریر درآمده.
مسیحیت، زرتشت، بودایی، آتئیست، سنی و شیعه.
انگار نقاش فلک از جوهره‌ی سلمان فارسی در کالبد جانش ریخته باشد.
هرچیزی تاوانی دارد. تاوان عاشقی هم دیوانگیست. «مثل قماربازی که همه‌ی دار و ندارش را ریخته روی دایره».
احتمالا بگویید از کتاب همان برون تراود که بر جلد اوست.
 بله! درست می‌گویید.
داستان، داستان عشق و عاشقی است، اما نه از جنس داستان هایی که بعدش کنج عزلت، سیگار‌ِ گوشه‌ی لب و آهنگ «کمکم کن نزار اینجا بمونم ...» گوگوش ۱۲ ساله طلب کنیم.
اینجا رنج سفر، درد فراق و سختی دل کندن از خانواده با داستان سرایی اعجاب برانگیزِ محمدعلی جعفری به تصویر کشیده شده است.
کتاب سعی ندارد که به شما بگوید چه مذهبی خوب یا بد است. چراکه برخواسته از یک رویداد واقعی می‌باشد.
پس توقع نداشته باشید که در آخر برای کسب رضایت عمومی بگوید: بله! شخصیت اصلی داستان همیشه دست بسته و با مُهر نماز میخواند تا خدایی ناکرده صدا از کسی در نیاید.
کتاب، مخاطبِ خاصِّ خود را دارد.

محمدامین رنجبری
۱۴ تیر ۱۴۰۱



        

0

          
پلنگ زخمی یا زخم پلنگی!
چه فرقی میکند؟
 کلا اولین ها جذاب هستند. نیاز نیست جاهای دورْ دور سیر کنید، مثلا همین کتاب «پلنگ زخمی»؛ اولین نوشته از تقی شجاعی!
اولین کتاب داستانی مخصوص نوجوان و جوان در خصوص موضوع «استمنا» و به قول کوچه بازاری ها «خود ارضایی» و از نگاه معلم دینی ها؛ «با خود به رضایت کامل رسیدن».
تقی شجاعی در این کتاب از خطوط قرمز خودساخته در ذهن عموم مردم عدول کرده و به بحثی پرداخته که نوجوانان بعد از بابا شدن تازه با ناهنجار بودن و حرام بودن این فعل آشنا می شوند.
شجاعی با قلمی روان و عامه پسند به دور از «اروتیک» کردن فضای نوشته، از ذهن یک دانش آموزِ «پسرِ» کلاس نهمی جهانی رو به نگارش در آورده که در عنفوان جوانی رنگ و بویی دیگر به خود میگیرد.
تا جاییکه از تیررس نگاهِ عرفان پلنگ دختر عمو و دختر خاله هم در امان نیستند. و‌ چون عمل کاشت از طریق نگاه، داشت از طریق پردازش ذهنی شکل گرفته و فرصت به مرحله برداشت نرسیده، امثال عرفان ها دست به دامن آن عمل ناشایست می شوند.
از سمتی دیگر در این کتاب با شیوه های تربیتی و‌ کار فرهنگی نیز روبرو میشویم. این نشان دهنده‌ی آن میباشد که نویسنده از این فضا به دور نبوده است.
در جای دیگری با طرز فکری مقابل «آخوند»ها مواجه میشویم. آنجاییکه پدر عرفان [پلنگ] دشمن سرسخت آخونداست. اما شجاعی نشان میدهد که پدر عرفان ها خسته از آخوندهای آخوندنما هستند.
این کتاب تنها مخصوص پسرهاست. چراکه فضای نوشته حول محور یک پسر بچه تازه به دورانِ بلوغ رسیده میچرخد. پس نمیتوان توقع داشت که دخترها با خواندن این کتاب نتیجه مطلوبی رو کسب کنند. چه بسا شاید که نویسنده در ذهن اصلا چنین مسئله را ندیده باشد، اما لاجرم ماحصل این کتاب همین است.
 با اینکه این اثر اولین نوشته شجاعی می‌باشد، اما با هنرمندی تمام این کتاب را به رشته تحریر در آورده. تا جاییکه میتوان با خیال راحت آن را به نوجوانان معرفی نمود.
        

4

          پنجرهٔ چوبی
این پنجره ختمِ به پنجره فولاد رضا می شود.
برای تسکین دردها، گریه های بی‌امان، اسارت و رهایی از بند ... نمیدانم! باید خواند و دید.
فهیمه پرورش با لطافتی دست به قلم برده ‌اند که هر قلبی را نوازش میکند.
حقا که خانم پرورش این داستان را مانند باغبانی پرورش داده بودند که  فعل انتظار را صرف کرده و در مکتب صبر تلمذ نموده؛ تا  به ثمر رسیدن بذر عشق، گریه و جنگ را در مخاطبشان از پشت همان «پنجره‌ی چوبی» ای که در ذهنشان پرورانده بودند، نظاره کنند.
و چه زیبا جرعه جرعه از عشقِ میان دو‌ نفر، از دو‌جهان متفاوت را به هم میچشاند و در آخر می شود جهانی که فقط از وجود تو جهان است. انگار روحِ سهراب را در این کتاب دمیده باشند؛ تو مرا یاد کنی یا نکنی ... نفسم‌میگیرد در هوایی که نفس های تو‌ نیست. 
کتاب از دل تاریخ عبور کرده و‌ در جنگ تحمیلی اسیر می شود. نویسنده سعی بر آن دارد که اشاره‌ ای هرچند مختصر به جریانات فکری آن زمان داشته باشد.
باید قلمِ فهیمه پرورش را با طلا، آذین گرفت.



        

0

          
الغارات
کتابی که باید در مدارس تدریس شود. این کتاب برگی دیگر از تاریخ تشیع می باشد. و بی بدیل جامعه‌ی اسلامی فعلی (که حاصل دمِ مسیحایی آن بنیانگذار انقلاب بوده است) شبیه ترین جامعه به آن دوران ،«غارات»، است. 
عده‌ای بسیجی و انقلابی بودند و حال از امام خود جلو زده‌اند.
عده ای روزی در رکاب امامشان بودند و حال به دنبال سهم خواهی!
عده ای تیر و ترکش به یادگار دارند و التیام آن را با مکیدن خون مردم محقق میکنند. 
عده‌ای به مشورت آن امیرکبیر انقلاب به روی کار می آیند و همانان ابوموسی اشعری ها می‌شوند.
عده‌ای امام را مجبور به خوردن «جام زهر» به مانند «حکمیت» می‌کنند.
در جامعه‌ی شیعی باید مردم با فکر و منش علوی آشنا و با خدعه‌ی معاویه مآبان آشنا شوند. نمی شود بر سر سفره معاویه نشست و بر پشت علی (ع) اقامه‌ی نماز کرد. اگر چنین شد، ماحصلِ آن می شود ابوموسی اشعری ها! که عمروعاص به معاویه (لعنت الله علیه) گفت:« به سفره رنگین میتوان ابوموسی رو از آن خود کرد.»فوقع ما وقع! و شد آنچه که نباید میشد.«حکمیت» زمانی بر امام تحمیل شد که چند شمشیر بیش برای یک سره کردنِ پسر هنده جگرخوار باقی نمانده بود.
در کتاب الغارات شما دو سال و نیمِ سوای جنگ های جمل، نهروان و صفین رو مشاهده خواهید کرد. (متن کتاب: این در حالی است که تمام این جنگ ها کمتر از نیمی از حکومت پنج ساله حضرت را تشکیل می دهند.)دو سال و نیمی که تا الان در غبار تاریخ مدفون شده بود. و خدا خیر دهاد بچه‌های «بیان معنوی» رو که بر نگارش این اثر کمر همت را بستند.
به قول یکی از دوستان خط به خط این کتاب مقتل و روضه است. روضه غریبی امامی که خودِ مردم فقط ظاهرا او را میخواستند، نه فکر منش او را ... . 
شهیدحاج قاسمِ عزیز در خصوص این دوران میفرمایند: «این کتاب الغارات را که قدیمی‌ترین کتاب شیعه هست بخوانید، حتماً بخوانید، مقتل کامل است. اگر آن را بخوانید، امروز برای این حکومتی که در استمرار حکومت ‎علی بن ابی‌طالب هست، آگاهانه‌تر و بدون تعصبات فردی و حزبی نگاه می‌کنیم، نظر می‌دهیم و دفاع می‌کنیم».
پ ن: بنده سعی بر آن ندارم که بگویم جامعه‌ی شیعی همان جامعه حضرت علی (ع) است. و امامان انقلاب معصوم و در جایگاه آقا امیرالمومنین علی (ع) می باشند. اما این را اذعان دارم که دشمنان این انقلاب (چه در فکر و چه در عمل) همان معاویه صفتانِ تاریخ هستند.
محمدامین رنجبری
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
        

2

          
روزی که در نمایشگاه کتاب بین آن همه کتاب با این کتاب مواجه شدم، گل از گلم شکفت!  چراکه پیش تر با قلم مهدی قزلی از طریق کتاب «پنجره های تشنه» آشنا شده بودم. از سمتی شنیده بودم که کتابی هم در خصوص سفر رهبری به کردستان نوشته اند. ذوق زده دو جلد از این کتاب را برداشتم؛ یکی برای خودم و دیگری هم برای هدیه دادن.
این کتاب با همان نگاه دقیقِ نقادانه با چاشنی طنز مهدی قزلی نوشته شده است. از سفر رهبری در اردیبهشت سال ۸۸ به کردستان. 
قزلی سعی کرده است همپای مسافر اردیبهشت پیش برود و قدم به قدم اتفاقات و‌حواشی سفر را به تصویر بکشد. 
بارها هنگام خواندن این کتاب به حال مردم کردستان غبطه خوردم. فکرش را کنید... به کوه رفته اید برای کوهنوردی که یک دفعه رهبر مملکتتان را می‌بینی. یا یک دفعه درب آپارتمانتان را باز می کنید و می بینید که رهبر جامعه‌ی مسلمین این دفعه نه در قاب رسانه‌ی ملی بلکه در قاب درب منزلتان دارد از پله‌ها پایین می رود.
خدا به قلم آقای قزلی برکت ببخشد که ما را نیز همپای خود هوایی کرد.
امین رنجبری
۸ فروردین ۱۴۰۳

        

0