معرفی کتاب آب نبات پسته ای اثر مهرداد صدقی

آب نبات پسته ای

آب نبات پسته ای

مهرداد صدقی و 1 نفر دیگر
4.3
320 نفر |
85 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

49

خوانده‌ام

814

خواهم خواند

207

شابک
9786005225785
تعداد صفحات
352
تاریخ انتشار
1403/5/15

توضیحات

        
آرایشگر چنان موهایم را ماشین می­کرد که انگار در دید او لذتی که در کچل کردن دیگران هست، در انتقام گرفتن نیست. کارش که تمام شد به این نتیجه رسیدم که متاسفانه جمجمه بچه حلال زاده به دایی­اش می­رود. احساس کردم این آه دایی است که مرا گرفته! به «دامبو» شدن او خندیدم؛ اما حالا خودم شبیه «جیمبو» شده بودم. احتمالا موقع عروسی ملیحه، قوم و خویش­های طرف داماد با دیدن من و دایی فکر می­کنند با دار و دسته «نخستین­ها» وصلت کرده­اند.

      

لیست‌های مرتبط به آب نبات پسته ای

نمایش همه

پست‌های مرتبط به آب نبات پسته ای

یادداشت‌ها

          "آبنبات پسته ای" اثر مهرداد صدقی و در ادامه کتاب طنز "آبنبات هل دار" نوشته شده. به همون سبک و سیاق و اینبار "محسن" پسر ته تاقاری با نمک خانواده بزرگتر شده ولی هنوز مدرسه میره. بازه زمانی داستان مربوط به اوایل دهه هفتاد هست و موضوع بیشتر حول و حوش خواستگاری خواهر محسن "ملیحه" و تعطیلات تابستانه. 
من نسخه متنی رو از اپلیکیشن طاقچه خوندم و نسخه صوتی رو اون موقع پیدا کردم نمیدونم الان هست یا نه. 

قسمتی از متن کتاب:
"ببین پسرجان، درسته که مجردی خوبی هایی داره که متاهلی نداره، ولی متاهلی هم عیب هایی داره که مجردی نداره. تازه، آدمیزاد هرچی مکشه از همین عشق و عاشقیه. خا آدم عاقل عاشق میشه؟!" 

"یک مشتری وارد مغازه شد که می‌خواست به خانه شان تلفن بزند.  وقتی دید تلفن مجهز به قفل بند شده است، کمی جیب هایش را برای پول خرد گشت. اما به بهانه اینکه الان خرد ندارد، از آقاجان برای باز کردن قفل بند، سکه خواست. آقاجان که سکه هارا توی ظرف سوهان قم ریخته بود،  با نگاهی که معصومیت و صداقت از آن می بارید،  گفت: خدا شاهده یک دانه پنش تومنی م توی دخل نداریم!
وقتی مشتری رفت، آقاجان به ظرف سوهان قم که بیرون از داخل بود، اشاره کرد وگفت: دومین درس بازار یاد گرفتی؟
بله.... باید بعضی  وقتا دروغ بگم،ها؟
دروغ که نه، ولی توی بازار باید یاد بگیری چجوری راست بگی که اگه خیلی راست نباشه، ولی خا دروغم نباشه.
ای...این بلدم.راستش هروقت قرار بود کارنامه م به شما نشان بدم، اجرا مکردم.
گفتم این کار مال توی بازاره نه توی خانه!
خا منم کارنامه ر می آوردم اینجا به شما نشان مدادم دیگه!
آقاجان چند لحظه فکر کرد و وقتی دید این درسش عواقب زیادی داره، گفت: اصلا این حرفم فراموش کن. دروغ گفتن گناهه!خانه و بازارم نداره." 

۲۵۷ صفحه
#آبنبات_پسته ای 
#مهرداد_صدقی
#طاقچه
#انتشارات_چرخ_ و_فلک


        

0