معرفی کتاب پنجره چوبی اثر فهیمه پرورش

پنجره چوبی

پنجره چوبی

فهیمه پرورش و 1 نفر دیگر
3.6
135 نفر |
40 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

388

خواهم خواند

34

شابک
9786009416028
تعداد صفحات
359
تاریخ انتشار
1398/11/5

توضیحات

        
سرم را به طرف سقف گرداندم. ناگهان چیزی در درونم فروریخت. همان حس اولین نگاهمان در ایستگاه اتوبوس مرا گرفت. حالا مطمئن بودم که مرا می بیند....
.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به پنجره چوبی

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به پنجره چوبی

نمایش همه

یادداشت‌ها

Mohtasham

Mohtasham

1401/2/9

          یعنی می توانست دوباره او را ببیند ؟ پشت پنجره ی چوبی اتاقش منتظر همان نگاه بود ؛ نگاهی که با آن درونش فرو ریخته بود . آدم های مختلفی در زندگی اش آمده و رفته بودند ، اما مگر آن پسر چه چیزی داشت که برای گلی آرام و قراری باقی نگذاشته بود ؟ آن طرف ماجرا ، اردشیر در حال فوران بود . پسری کینه توز و عصبی که فقط کافی بود قضیه را بفهمد . غوغایی بر پا می شد . اما برای گلی اهمیت چندانی نداشت ؛ او فقط و فقط آن چشم ها را می خواست . همان اولین نگاه در اتوبوس .
داستان در مورد دختری به نام گلچهره است ؛ دانشجوی رشته ی داروسازی که در آشوب ها و فضای به هم ریخته و انقلابی کشور ، درگیر عشقی پر فراز و نشیب می شود .
کتاب نسبتا خوبی بود . نمونه اش بسیار یافت می شود . نویسنده در نوشتن داستان خلاقیت خاصی به خرج نداده بود که این روایت را با سایر عاشقانه های انقلابی متمایز کند . تا دلتان بخواهد از این دسته داستان ها نوشته و یا پخش شده اند .
نقاط ضعفی در داستان به چشم می خورد که می تواند سبب کسل شدن خواننده و بی میلی آن به خواندن ادامه ی داستان باشد . مثلا پرداختن بیش از حد به جزئیات . بهتر بود نویسنده وقایع داستان را گزیده تر بیان کند و فقط اتفاقات خاص و جالب ؛  نه اینکه روزمرگی های عادی هم در داستان باشد . به عنوان مثال از صفحه ی 1 تا 50 کتاب که می توان نکته ی بالا را به خوبی مشاهده کرد ، گلی هر روز بیدار می شود ، به دانشگاه می رود تا شاید مهدی را ببیند . یا نمی بیند و خسته و کوفته به خانه باز می گردد یا فقط می تواند در حد چند کلمه ی کوتاه با او صحبت کند و کتابی امانت بگیرد . این روندِ روزانه ، مدام تکرار می شود و حوصله ی خواننده را سر می برد .
اما همین پرداخت به جزئیات می تواند جنبه ی مثبتی هم داشته باشد که در این کتاب دیده می شد . در بخش هایی از داستان ، این کار باعث تصور راحت تر فضا و مکان قصه می شد . مثلا در قسمتی از کتاب که گلی و خانواده اش برای آشنایی بیشتر با مهدی ، به خانه ی آنها رفته اند ؛ گلی به خوبی با بهره گیری از جزییات ، اتاق مهدی را توصیف کرده بود . از سادگی اش گرفته تا قفسه های کتاب ، تخت فلزی ، میز تحریر با روکش چرمی و پنجره ای که رو به حیاط باز می شد . البته این کار ، علاوه بر توصیف خوب فضا و مکان داستان ، سبب بهبود شخصیت پردازی نیز شده است .
یکی دیگر از نکات مثبت کتاب ، شخصیت پردازی آن بود . همان طور که در بالا اشاره شد ، نویسنده در شخصیت پردازی های قصه ، با به کار بردن جزییات به اندازه ، بسیار موفق عمل کرده است . البته از لحاظ ظاهری ، بیشتر در مورد خود گلی و مهدی توضیح داده شده بود اما از نظر رفتاری می توانستیم در مورد همه ی شخصیت ها بدانیم . به عنوان مثال در همان ابتدای کتاب ، گلی وقتی می خواهد درباره ی مهدی صحبت کند به همه چیز در مورد او مثل ، آرامش او ، کتانی سفید ، ریش های قهوه ای ، اندامی لاغر و .... اشاره می کند . 
البته علاوه بر پرداخت به جزییات ، نکته ی دیگری هم سبب بهبود به شخصیت پردازی شده است . راوی داستان می باشد . راوی این روایت ، خود گلی یعنی اول شخص بود . به همین دلیل به خوبی شخصیت های داستان ، توسط او به ما معرفی شده بودند . همچنین احساسات گلی نیز به همین دلیل ، به خوبی به خواننده منتقل می شد و می توانیم ارتباط خوبی با او و باقی شخصیت ها برقرار کنیم .
با تمام نکات مثبت و منفی ، کتاب تقریبا خوبی بود . از لحاظ ساختاری ، موارد مثبت بیشتر از منفی خودنمایی می کنند . اما از نظر محتوایی ، داستان جذابی نبود . تقریبا از همان اوایل می شد فهمید که پایان این بی تابی ، وصال است و اتفاقات هیجان انگیز داستان کم بود . همچنین من به شخصه این سبک از عاشقانه ها را اصلا نمی پسندم ؛ البته این یک نظر کاملا شخصی است . ولی نویسنده پایانی را رقم زد که می تواند با آن ، بخشیده شود . پایانی خوش و دور از انتظار . وقتی مهدی مجروح شده بود ، مطمئن بودم که شهید خواهد شد و شاهد پایانی غم انگیز هستم . اما وقتی مرخص شد و به ایران برگشتند ؛ برق شادی در چشمانم ظاهر شد و این پایان خوش ، برایم دلچسب بود .
        

10

          انسان ها در جامعه  عقاید و ظاهر های مختلفی دارند و نمی توانیم به کسی عقیده یا نظرمان را تحمیل کنیم اما می توانیم با رفتار ها و برخوردهایی که با دیگران می کنیم آنها را به سمت خودمان جذب کنیم و شاید جذب کردن یا جذب شدن یک فرد اتفاقاتی را در زندگی اش رقم بزند ، گاهی این اتفاقات خوشایند است و گاهی بر خلاف آنچه که تصور می کنیم و انتظارش را داریم باشد . شرایط جامعه هم تاثیر خیلی مهمی بر این اتفاقات دارد .
      گلی دانشجوی داروسازی است و رفت و امد اش از خانه به دانشگاه  با اوتبوس است و در روزی که روی صندلی ایستگاه اتوبوس نشسته بود پسری که در حال خواندن کتابی بود را دید و انقدر که پسری که ظاهر اش با گلی صدو هشتاد درجه متفاوت  بود دل گلی را بخاطر سر بزیر بودنش با خود برد اما دیدار دومی اتفاق می افتد یا گلی در انتظار مرد کتاب بدست اش می ماند ؟.........
	کتاب از زبان گلی روایت می شد و خواننده می توانست تمام احساسات شخصیت اصلی داستان را در اتفاقات مختلف متوجه شود و خودش را جای شخصیت اصلی داستان بگذارد و این دلیل باعث می شد که خواننده برای شنیدن ادامه داستان و چگونه حل شدن گره های داستان  با کتاب همراه باشد و نتواند از کتاب دست بکشد. احساسات خیلی خیلی خوب بیان شده بود و در بعضی مواقع مثلا اولین کادویی که مهدی به گلی داد و ماجرای پیدا کردن کادو احساسات گلی لحظه به لحظه خیلی خوب و پر از هیجان و اضطراب بیان شده بود .
  سوالی که ایا گلی دوباره مهدی را می بیند یا نه ؟ پیش آمدن این سوال برای هر خواننده ای امکان پذیر است و این پاسخ گرفتن به این سوال نه خیلی دیر و نه خیلی زود اتفاق می افتد و این زمان مناسب که نویسنده انتخاب کرده است نه باعث کسل شدن نه با فهمیدن جواب خیلی زود خواننده را شک می کند ، رابطه ای که بین گلی و مهدی بود رابطه جالبی بود و بهانه های گلی برای دیدن مهدی باعث می شد به داستان هیجان بدهد یا حتی وقتی که گلی می خواست به خانه خاله مهدی برود و پوشش اش را به خاطره مهدی عوض کرد  اتفاق جالبی در داستان بود .
	زمانی که در آن کتاب پیش می رفت خیلی جالب بود چون هم اتفاقات جامعه و درگیری شخصیت ها را با ان داشتیم و هم اتفاقات خانوادگی و شخصی که برای هر خانواده ای وجود دارد. 
اگر بخواهیم از خانواده ها در کتاب هم نکته ای بگویم می توانم بگویم که نقش پرنگی را دارند و به ما ارتباط  مودبانه و دوستانه ای را به ما یاد می دهد و هنگام خواندن کتاب از گرمی محبت و دوستی شان لذت زیادی می بریم .                              
 پیرنگ کتاب خیلی خوب بود و چون با جامعه همراه بود می توانست پستی ها و بلندی هایی را در کنار احساسی بودن زیاد اش همراه داشته باشد.
 	یکی از نکته های خیلی مهم داستان پایان داستان بود که خواننده را از آنچه پیش بینی می کرد وا می داشت و این اتفاق غیر منتظره کتاب با هیجان را برای من به پایان رساند و با لبخندی که انگار از نویسنده به خاطره روایت کردن داستان که ما پایانی را پیش بینی کنیم ولی از طرفی دیگر پایان شکلی دیگر به اتمام برسد رودست خورده بودم کتاب را کنار گذاشته ام . 
موضوع و بیان کردن احساسات و ....اینقدر جذاب و خوب بود که بعد از به پایان رسیدن کتاب ما دلتنگ همه این ها می شدیم.
        

4