بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

علویه

@alavie

35 دنبال شده

85 دنبال کننده

                      خدایا! لذت دانستن و
درست دانستن و به کار
بستن دانایی را به ما بده!
                    
alavie_honar

یادداشت‌ها

نمایش همه
                ﷽
کتاب را آخر شب باز کردم 
با خودم گفتم چند خطی بخوانم 
تا هم با فضای کتاب آشنا شوم 
هم چشمانم گرم شود
یک آن به خودم آمدم 
به صفحه ۵۰ رسیده بودم 
دلم نمی آمد بگذارمش زمین !
اما عقربه های ساعت ، حرف دیگری می زد
کتاب را به کناری گذاشتم؛ به امید نورِ فردا ...
روز بعد به محض آن که دقایقی وقت آزاد یافتم 
چون قلابی که طعمه ای دیده باشد 
کتاب را به دست گرفتم و میان خطوط کتاب قدم زدم 
با خودم میگفتم همین یک صفحه فقط !
باقی اش بماند برای بعد 
یک صفحه میشد یک فصل ...
اگر پای کارهای روزمره نبود آن را یک نفس سر می کشیدم ،
اما ناچار بودم هر چند صفحه به آغوش زمین بسپارمش.
کلمات برایم ظلمت تاریکی را توصیف می کردند 
و من در بین شان نور را می کاویدم ...
اللهُ ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلماتُ الی النور
نور قبل از ظلمات با نور بعد از ظلمات همان میزان روشنایی است
اما تفاوت در آن است که خدایِ نور را می یابی
و قدر می شناسی نور را 
میشوی آینه ی فروغ و طلوع  
 پیشکش می‌کنی به اهالی نور و تاریکی 
ضوء و راه را 
        
                ﷽
تا به حال کسی را دیده اید که سه بار دین و آیین خود را تغییر دهد ؟ نه از آن رو که از دین سابق فراری باشد و بخواهد از چهارچوب احکامش رهایی یابد ؛ 
بلکه هر بار دینی را کامل تر از دین خود می دید و خود را در آغوش دینِ نو می انداخت ...
روزبه ؛
 جوانِ زرتشتی و نگهبان آتشکده ی شهر جِی
 وقتی خود را در تاریکی شب اسیر دید دانست که به آتشی نیاز دارد که همیشه همراهش باشد آتشی که برای روشن کردنش نیاز به زغال و مشعل و گرفتنش در دست نباشد 
آتشی که بی واهمه از باد های سهمگین و قطرات باران همیشه روشن بماند 
آتشی که گرمابخش قدم ها و نوربخش چشم ها و راهنمای او باشد
روزبهی که روزی در میان مردم دیارش جایگاه و مقام داشت و کنار پدر و مادرش آرامش و ثروتی داشت با اراده و تصمیم خود آوارگی بیابان ها را خرید 
تشنه ی حقیقت بود و ثروت و آرامش نمی توانستند پاسخگوی این نیازش باشند !
فدایشان کرد و بهای خریدِ حقیقت شدند آن ثروت و آرامش ...
او به هر آیینی که در می آمد بهترین بود !
زرتشتی مسیحی یا مسلمان.. 
از فارس تا شام و اورشلیم 
از فلسطین تا صحراهای حجاز 
روح که تشنه باشد می شوی چون اسماعیلِ کودک که برای یافتنش هرچه در توان داری خرج می‌کنی و پا بر زمین میکوبی تا زمزم را از زیر خروارخاکِ صحرای بخیل حجاز و از اوج آسمان ها به روی زمین دعوت کنی ...
حال می دانید از که سخن می گویم ؟
از صحابی پیامبر و یار مولا ی ما
فخر ما و مایه ی بالیدن ما 🇮🇷
جناب سلمان فارسی 🌿...


        
                ﷽
اگر از من بپرسید که چه شد تصمیم گرفتم این کتاب را بی برنامه بخوانم ؟
در پاسخ خواهم گفت ؛
خدای ما فرموده است که"لقد خلقنا الانسان فی کبد"
درد ، نبض حیات و زنده بودن ماست 
رنج ها هستند که مبدأ و مقصد را به ما  رهنمود می کنند
درد آموزنده است
رنج برای انسان حرف های بسیار دارد 
البته که باید بگویم ما فقط برای درد کشیدن خلق نشده ایم
آفریده شدیم تا دردی کم کنیم 
دردهای شخصی خودمان را بگذاریم کنج دلمان و
برویم سراغ دردهایی که برای ما ناشناس هستند
رو در روی این رنج ها بنشینیم
و روح مان را در اختیارشان قرار دهیم 
تا وسعت ببخشند این قلبِ بی خبر را
سختی های دیگران که درون دل انسان جا خوش کردند
آن وقت می گردیم دنبال درمان!
مگر به تنهایی می توان برای مردم دردمند جهان کاری کرد؟
بله ! می توان .
 حتی اگر فرسخ ها از تو دور باشند...
من کسی را می شناسم که سربازان صالحی می خواهد 
تا بیاید و عدالت را بر پا کند 
این درد ها هوشیار و ناچارم میکنند
که به امامم دچار شوم ❤️🌿
و برای آمادنش سربازی کنم...

        
                ﷽
شاید بسیاری از ما هنگام تورق عکس های آلبوم خانوادگی ، عکس افرادی را دیده ایم که فقط به نام و نسبتشان آن ها را می شناسیم ؛
اما نمی توانیم ادعا کنیم که خالصانه دوستشان داریم حتی اگر آن عکس ها متعلق به نزدیک ترین افراد از نظر خونی به ما باشند ! 
دلیلش هم واضح است ؛ "سخت است دوست داشتن کسی که نه آن را دیده ای و نه می‌شناسی و نه حتی خاطره ای از آن داری !"
این کتاب برای من آلبوم خاطراتی بود که خودم را در هر کدامشان تجسم کردم ؛ باری خود را غریب پنداشتم و باری فقیر باری زخم خورده و گاهی بیمار و دردمند 
اما نام حجت بن الحسن دوایی بود که 
همه ی این ها را می زدود... 
با هر کدام از روایت ها  اشک در چشمانم می دوید 
گاهی از سر شرم و گاهی از سر شوق
گاهی از حسرت و گاهی هم از حزن...
وه که چه شیرین است بی تابی برای مولا !
کاش خدا حلاوتش را نصیب قلب های  زنگار گرفته مان کند

اگر درباره ی اندیشه مهدویت و انتظار مطالب علمی بسیاری خوانده اید ؛ این کتاب به دانسته های تان رنگ احساس و ایمان می بخشد .
قدر می دانید امامِ ثانیه هایتان را ❤️🌿

        
                ﷽
*این کتاب عاری از هر گونه احساسات است ، هر آنچه در آن نگاشته شده با ادله ، استناد قوی ، منابع معتبر و آیات قرآن سر و کار دارد .
*کتاب را که شروع کردم متوجه شباهت آن با کتاب شب های پیشاور شدم با این تفاوت که کتاب شب های پیشاور ولایت علی بن ابی طالب را اثبات میکرد و این کتاب خلافت ابوبکر را رد میکرد .
*با این حال هنگام مطالعه ی این کتاب و واکاوی اطلاعات ؛شما را در جایگاهی قرار میدهد که گویی پیش از این حقیقت را نمی دانستید و اکنون قرار است با داوریِ عقل خود به حقیقت پی ببرید .
*شهید صدر در بخش هایی از کتاب به مسائلی پرداخته که پیش از این نیز ما آن ها را می دانستیم (مثلاً میدانیم که قبل از رحلت پیامبر اکرم آن که مانع کاغذ و قلم شد عمر بن خطاب بود ) اما ایشان با استفاده از همین مطالبِ گاها تکراری و پیدا کردن ارتباط میان آن ها ، دلایل قوی را به مسلمین عرضه کرده است که جای شک و تردید نمی گذارد.
*آنچه در طول مطالعه ی کتاب به چشم می آید حفظ احترام صحابه ی پیامبر است (ولو اینکه در نهایت متوجه میشویم جرم آن ها چ مقدار سنگین است ) از این رو کتاب را میتوان به سادگی به مسلمانان اهل سنت هدیه و یا معرفی کرد .
*اگر میخواهید بدانید نقش زمین فدک چه بود و مسند نشین اول به چ دلیلی آن را برای حکومت مصادره کرد ،و یا چرا بعد از آن که متوجه ناراحتی و خشم حضرت زهرا شد آن را پس نداد.پیشنهاد میشود که این کتاب را بخوانید.
        
                ﷽
می‌گفت ؛
معنی ندارد که من پای قله ی کوه بِلَمم و بخوابم ، عطش تمام وجود مرا بپژمرد و بیفسُرد، بعد به شما بگویم آقایان ، آن بالای کوه یک آب خوشگواری هست ، بدوید ، بروید ، زود باشید ، شتابان باشید ، سارعوا ، سابقوا ، خود من از اینجا جُنب نخورم.
این ها جملات خودِ ایشان است (مربوط به کتاب طرح اندیشه ی اسلامی) که در طول مطالعه ی زندگی نامه  مکرر در ذهنم زنده میشد...
چرا که خودِ این جملات را در بطن زندگیشان دیدم و لذت بردم !
نکته ی اسف بار ماجرا این است که اغلب جامعه از بازیگران ، فوتبالیستها،  اشخاص معروف و... اندک اطلاعات و آشنایی دارند اما در شناخت شخصیت ایشان بعید میدانم بتوانند دو سه خط شرح دهند.. و این مظلومیت آقای سید علی خامنه ای را می رساند 
لذا برخی ها شاید تنها تصویری که از آقای خامنه ای داشته باشند همان است که رسانه برایشان ترسیم کرده نه  تحقیقی که خود درباره ی ایشان داشته اند...
و در صحبت های خود گفته اند ؛ ما مظلومیم مثل مولایمان امیرالمومنین اما مقتدر!
        

باشگاه‌ها

محفل ققنوس

32 عضو

وقتی که برگشتم، خانه باش

دورۀ فعال

فعالیت‌ها

علویه پسندید.
علویه پسندید.