یادداشتهای فهیمه حدیدی (136) فهیمه حدیدی 4 روز پیش مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 302 چه کسی از مرگ نمی ترسد؟! مرگ ایوان ایلیچ با قلم تولستوی به شیوه ای روان و عمیق و با جزئیاتی مفید نوشته شده است. اما راستش با شناختی که از مرگ و زندگی دارم خیلی فاصله دارد.برای همین آنقدر تکان دهنده نبود برای من، نشد شاهکارش را بفهمم و پایانش را خالی دیدم! شاید چون ایوان ایلیچ نیستم و آن شخصیت نیمچه شایسته و در رفت و آمد با بزرگان! شاید چونزندگی در آستانه ۲۴ سالگی برایم آنقدرها دست و پاگیر و پر پیچ و تاب و کمرشکن نیست. شاید چون توی زندگی نقش مخصوصی بازی نکرده ام. هیچ وقت درباره پوشاندن دوست داشتن یا نفرت قمار نکرده ام! اگر دوست داشتم عمیق دوستداشته ام و اگر متنفر بوده ام پاپس کشیده ام از روابط انسانی با پرداخت هر بهایی ؛ برای همین هیچ از آن نمایش ملال آور و بیزاری ایوان ایلیچ از همسر و فرزندانش نفهمیدم ، انگار اینتکه های داستان با زبان دیگری نوشته شده باشد مثلا چینی برای گوشی فارسی زبان ... البته یک بعد این اثر را درک می کنم و آن هم ترس از مرگ و یک ضربه اتفاقی چه شروع هوشمندانه ای بود برای شروع مرگ ایوان ایلیچ! چه کسی از مرگ نمی ترسد؟! 2 33 فهیمه حدیدی 7 روز پیش فرزند بی نهایت ؛ خاطرات خودگفته شهید بهشتی جلد 1 محسن ذوالفقاری 5.0 2 دلم برای کسی که هرگز ملاقات نکرده ام ، تنگ شده است. کتاب از روایت هایی خوشخوان با زبانی ساده تشکیل شده که سیر پیش رفتن آن ها ، بسیار هوشمندانه است. داستان_ بدون وجود ملموس و روشن _ در سیر روایت ها متولد شده و متن را به جریان انداخته و خاطره ها را از یکنواختی و تکرار دور کرده است. این هنر مولف است که سیمای کشیده بهشتی، ابهت وصلابت صدای ایشان که کلمات را بسیار کتابی و با طمانینه خاصی بیان می کنند در تکتک صفحات کتاب دیده می شود. واقعا این روایت ها به آن چهره می آید! پ،ن: هرگز واحد اندازه گیری حجم کتاب ها ، صفحه نبوده است. میزان جذابیت متن و چگونگی کنار هم قرار گرفتن کلمات وزن کتاب وزمان بردن مطالعه اش را تعیین می کند. برای همین از هیچ شیرازه قطور و پر و پیمانی نترسید! "انسان ِبی نهایت" قصه گویی اش را از جلد رویی و اوجش را از تقدیم نامه کوتاهش شروع می کند. 0 26 فهیمه حدیدی 1404/2/20 فارسی نبلدم فردین آریش 4.0 3 بنظرم مهاجرت اگر با فرار همراه نباشد، جسارت و شجاعت میخواهد. برای همین دانشجوهای بین الملل را آدم های جسور و متفاوتی می دانم. اولین برخوردم با دانشجوهای خارجی به سال ۹۷ و کلاس زبان عمومی برمی گردد. بعدترها بارها و بارها افراد عرب تبار و افغانستانی را در دانشگاه دیدم. اما نخستین دوستی من با دانشجوی بین الملل در سال ۱۴۰۱ ؤ در سفر اتفاق افتاد. دختری از کشور بحرین که برایم یک آغوش گرم و یک شخصیت باشکوه بود. من دوستم ازهار _نامش شکوفه می شود به زبان ما🌸🪽 _ را بارها و بارها در این کتاب ملاقات کردم! روایت ها جذاب بودند و از دریچه آن ها با زاویه دید متفاوتی دانشجوهای غیر ایرانی و جامعه ایران را تماشا کردم در نظرم آمد که انگار بیش از اندازه با سیاست و رسانه نشست و برخاست کرده ایم و یک قدم دورتر از التهاب ها، زندگی در سرزمین مادری جریان دارد. پ،ن: ما که فارسی بلدیمحیف است سعدی و حافظ نبلدم باشیم...همه فرهنگ و هنر ما یک طرف، شعر فارسی یک طرف دیگر ♡ 0 23 فهیمه حدیدی 1404/2/9 لهجهها اهلی نمیشوند خالد مطاوع 4.2 33 یک تجربه پنج ستاره! همه نوشته ها به یک اندازه دلنشین نبودند. اما این پنج ستاره را تقدیم می کنم به " اوهام تسلی بخش" که محبوب ترین متن کتاب بود برای من. نگاهم به خوانش ادبیات ملل رو به کل تغییر داد.[چرا اینقدر مختصر نوشته ام؟! دقیق نمی دانم اما نوشتم و پاککردم؛کلماتم قفل شده اند.] 0 22 فهیمه حدیدی 1404/2/9 جسارت رانندگی منال شریف 4.0 1 چند وقت قبل استوری بلاگر خانمی از مکه و سفر عمره توجهم را جلب کرد. آن هم نه در حریم خانه خدا که در پاساژگردی مناطق نسبتا لوکس که با تعریف از مردان سعودی، عدم نگاهشان به زن های عبا پوش و بزک دوزک کرده ایرانی بر خلاف مردان ایرانی!!! و ... همراه بود. حرف هایی که با صحبت های دوست عربم، نکات امنیتی که برای سفر به عربستان ذکر می کنن و آنچه از گوشه و کنار شنیدم کاملا متفاوت بود. درنهایت جسارت رانندگی را خواندم و متوجه شدم در قرن بیست و یک حتی عربستان سعودی هم می تواند ماله کش داشته باشد :)))) .... جسارت رانندگی خاطرات منال شریف از تولد و زندگی در عربستان سعودی هست. سعودی برای دلایل مختلف به همکاری و همراهی با مراکز اسلام افراطی رو آورده، مکاتب تند و انعطاف ناپذیری که هیچ شباهتی به دین ندارن و به روایت منال شریف همزمان از ۸۰ درصد مسلمان های جهان شامل سنی و شیعه هم متنفر شده بود و فقط طریقه آموزش داده شده را درست می دانست. در ادامه از عربستانی می شنویم که به دلیل نبود قوانین حمایتگرانه از زن و با وجود زنانی که با مفهوم استقلال بیگانه شده اند همچنان ۶۰ درصد ازدواج ها در عربستان به طلاق منجر می شود! و بهتر می توان گفت طلاق داده شدن توسط مردان امر رایجی است. عربستان آنقدر به زنانش برای حقوق اولیه شان آسیب زده است که حالا با یکی دو تا برچ و پاساژ، بلاگرهای تبلیغ کننده ، پول خرج کردن برای خبرهای پر سر و صدا و خوش رنگ و لعاب نمی تواند روی جنایتش را بپوشاند. منال شریف قربانی نگاه افراطیست و تلاش کرده روی پای خودش بایستد و حق رانندگی را پس بگیرد... در مجموع من از سرسختی او خوشم آمد از شکسته شدن پی در پی اش ، تفاوت فرهنگی اش و بی دفاع بودنش دربرابر قانون های عجیب نانوشته حس تلخی داشتم. ارزش یکبار خواندن را دارد. البته که از نظرم برای نوجوان ها و لحظه های شادمان زندگی ممنوع است! کامشان زود و زیادی تلخ می شود. دوست دارم بچه ها بچگی کنند و به این فکر نکنند که بچگی های منال شریف یا حتی نسلی بعدتر ، کودکی های پسرش چقدر درد می کند. 9 20 فهیمه حدیدی 1404/2/2 از اتم تا بینهایت ؛ زندگی دانشمند هستهای شهید دکتر مسعود علیمحمدی نرگس سادات مظلومی 3.8 1 اولین و تنها زندگی نامه موجود از استاد تمام ، دانشمند و محقق بزرگ شهید علیمحمدی که از زبان همسر روایت شده است. از این جهت منبع دست اول و قابل توجهیست. اینکه چقدر آدم سرسخت ، پرتلاش و متعهدی در یادگیری بودن خیلی تحسین برانگیزه... و به آدم یادآوری می کنه تو کجاهستی ؟! چقدر از دانش و عنوان تحصیلت مایه داری؟... اما من توی این کتاب دنبال " زن دانشمند و محقق"می گشتم! اونجایی که دکتر علیمحمدی بعضا دانشجوهای دختر رو با انگیزه و پرتلاش می دید در پروژه ها و ناراحت بود ازینکه بعد از ازدواج از کارها و فضای علمی کنار میرن. اون قسمت از ماجرا که همسر خودشون هم برای همراهی تحصیل ایشون ، نقش خانه داری رو با مسئولیت هایی سنگین پذیرفتند و پس از اتمام تحصیل دکتر در بهترین دانشگاه های ایران و فرصت های بین المللی؛ سهم همسر ایشان از تحصیلات آکادمیک بعد از سال ها وقفه، رشته روانشناسی در دانشگاه آزاد بود. ابدا نمی خواهم این الگو را زیر سوال ببرم، این الگو بر اساس عشق و مسئولیت پذیری دو انسان برگزیده شکل گرفته است. اما بسیار دنبال خودم می گردم! اینکه دانشجو و محقق دختر در یک رشته علوم پایه جایش کجاست...کجا می ایستد، کجا شتاب می گیرد و می دود ....و اصلا چقدر می ارزد؟! در نهایت اینکه قلم کتاب کمی انعطاف ناپذیر بود و می توانست خوشخوان تر و پیوسته تر نگارش شود. پ،ن: برای مثال همسر شهید دانشمند هسته ای دکتر شهریاری هم رشته ایشان است_در زمانی که اصلا متداول نبوده برای خانم ها_ ، آنچه از این کتاب گفتم صرفا یک مثال بود. اما فکر می کنم الگوی این کتاب بیشتر پذیرفته شده باشد. 13 31 فهیمه حدیدی 1404/1/15 چشم انداز شنبه ها ای.ال. کونیگسبرگ 3.4 4 اصل: خواندن "بعضی" رمان های نوجوان به خواندن "خیلی" از کتاب های بزرگسال و تازه های نشر می ارزد! چشم انداز شنبه ها یکی از بهترین کتاب هایی بود که این مدت خواندم. یک داستان خوب که کلمه هایش دلیلی برای ترتیب و چیدمان شان دارند! دلیلی مثل دلیل خانم اولینسکی برای انتخاب تیم چهارنفره "یاران" بدون آزمون و رقابت. با شروع کتاب به وسط ماجرا پرت می شوی، دور و برت را هم نمی شناسی اما نویسنده تلاش نمی کند با توصیف های خسته کننده محیط را به تو بشناساند. بلکه تنها کلمات را با ترتیب جادویی اش در کمال سادگی و بچه بازی[!؟] برایت می نویسد و بعد کم کم با همهچیز آنقدر آشنا می شوی که بارها و بارها خودت را و بخشی از خاطره هایت را در گوشه وکنار فرهنگی که کیلومترها دورتر از تو ساخته شده پیدا می کنی؛ قدرت کلمه! 0 13 فهیمه حدیدی 1404/1/8 النور و پارک رینبو راول 3.3 17 نیم ستاره بابت متنی که کشش دارد و چهار و نیم ستاره بابت اینکه جز کشش چیز دندان گیر دیگری ندارد! یک اثر اجتماعی است و میخواهد به شرایط زندگی آدم ها زیر پوست شهر اشاره کند. بیشتر پرداختن به فروپاشی خانواده هاست و نوجوان هایی که در این خانواده ها دست و پا می زنند. میان این همه غربت مهاجرت، تفاوت و آسیب، پارک خانواده ای دو رگه اما مستحکم دارد. حتی پدر و مادربزرگ در خانه کنار آن ها زندگی می کنند! این دروغ شاخدار فانتزی ای است که پارک با احساسات و روح و جسم تامین شده عاشق النور بشود و خانواده پارک در این علاقه هم پای او باشند. از آن فانتزی هایی که حتی نویسنده نیز باورش نکرده و تنها نوشته است. توصیفات عاطفی کتاب نیز عموما با مسائل جسمی مخلوط اند و بر خلاف بیشتر عاشقانه های نوجوان آن جذابیت و ریتم به خصوص را ندارد. من این دروغ خوشرنگ و لعاب را با طاقچه بی نهایتی که هدیه گرفته بودم خواندم وهرگز نسخه فیزیکی کتاب را تهیه نخواهم کرد! 0 7 فهیمه حدیدی 1404/1/8 همه چیز روی وافل پولی هورواث 4.5 2 خیلی خوب!ریتم اتفاقات کتاب، آدم ها و فراز و فرود هایش درست و دقیق، ترد و طلایی اند.حاوی احساسات مفید -برای نوجوانان(و همه مخاطبان کتاب)! -در ستایش باور و امید... از کتاب هایی که به هر نحو از دستور پخت ها و غذاها صحبت می کنند خوشم می آید.روایت های خوشمزه ای می سازند و مطمئنم خوردنی ها در متن کتاب خوشرنگ و لعاب ترند. پایان کتاب هم معجزه ای معقول بود. در نهایت دو مرتبه وافل درست کردم و دفعه دوم همان حصیری جذابی بود که واقعا همه چیز را می شد رویش خورد!🧇🩷 0 4 فهیمه حدیدی 1404/1/8 جاده کالیفرنیا ؛ سفرنامه لبنان با طعم طوفان الاقصی محمدعلی جعفری 4.3 13 خرده روایت های لبنان، اینکتاب برای من ارزش خواندن داشت. خیلی راحت روایت شده بود، نویسنده تلاش نکرده بود خودش را آدم عجیب و غریبی در فضای معنوی عجیب غریبتری توصیف کند! جوان های ضاحیه بیروت را بدونروتوش به تصویر کشیده بود ، درحالی که شلوارک پوشیده اند ودرفضایی که آمیخته با دود سیگار و قلیان است.اردوگاه های فلسطینی و آوارگان فلسطینی را تقدیس نکرده بود. از نگاه های متعصب قومی-عربی، تا ناآگاهی و ظهور تکفیری ها ما بین آوارگان ، درکنار آن نجابت و امید دائمی. آن دسته آدم های سرنوشت ساز... همه را با هم دیده بود و نوشته بود. شاید نویسنده راه گریزی از پراکندگی روایت نداشت اما همینپراکندگی از جنس سفری ناگهانی و بدون برنامه بود به سبک جاده کالیفرنیا! 0 10 فهیمه حدیدی 1403/12/24 ساربان سرگردان (جلد دوم جزیره سرگردانی) سیمین دانشور 3.8 10 سیمین دانشور یکه تاز نثر زنانه معاصر است! سلیم و مراد هر دو به هستی مبتلا شده اند. نمی توانند از شکوه اثرگذاری اش بگریزند ، هرچقدر از او بگریزند یا بخواهند انکارش کنند.این حقیقتی_هرچند قبول نکردنی یا خوش نیامدنی_ از قدرت زن است! درخت نارنج خشک می شود و از ریشه درمی آید اما دختر نارنج و ترنج با طوطک خیالاتش باقی می ماند... خیلی اغراق آمیز است اما می توانم بگویم[درنظرم آمد] سلیم و مراد جنبه های مختلفی هستند که از دل شخصیت جلال آل احمد متولد شده اند. آنروحیه مذهبی سنتی و خانواده آداب و رسوم دان یا آن جوان درسخوانده روشنفکر مبارز سیاسی آن مرد توده ای!... چقدر جلال هست در تار وپود این ماجرا. انتقاد های سیمین را به اندازه روایتش از تاریخ معاصر دوست دارم و می پذیرم. ساربان سرگردان، کتاب محترمی است. 0 16 فهیمه حدیدی 1403/12/18 عیددیدنی و داستانهای دیگر محسن سلیمانی 2.0 1 سبک داستان ها منو می برد سمت قصه های مجید یا داستان های کمال ، ولی کمی نتراشیده و نخراشیده! با ظرافت کمتر و در یک فضای خاکستری غبارآلود.. بیشتر قصه ها حول محور فقر می چرخید و داستان زندگی های آبرومند طبقه معمول جامعه در دهه پنجاه و شصت[ردی از دهه هفتاد و هشتاد در کتاب ملموس نبود]. این روزها شاید داستان هایی روشن تر و خوش رنگ تر با چاشنی امید بیشتر به کارم بیاید! 0 15 فهیمه حدیدی 1403/12/11 آبی نفتی مهدی نورمحمدزاده 4.3 3 آبی نفتی عزیز! ایده نخست نویسنده حرف نداشت! معتقد بود آینده و تخصص آدم ها را نباید نتیجه تست زنی خودشان و بدتر از آن نتیجه پاسخ برگ چهارخانه ای همسالانشان مشخص کند... این که کنکور آدم ها را دکتر و مهندس و معلم و این و آن کند فاجعه است. تخصص آدم ها باید حاصل نحوه زیستن شان باشد و مهندس عمرانی واقعا زیست مهندسانه ای داشته است. اینکه استعدادهای گوناگون از کودکی بستری برای ظهور داشته باشند و کودک در هر یک از استعداد ها و علایق خود آرام آرام ورزیده شود. آیا به متخصص های یک بعدی نیازمندیم؟! تقریبا امکان پذیر نیست که آدمی فقط و فقط یک کاره باشد! منبع نوری ما یک جهت تابش ندارد! ما یک منبع پرنور پراکنده می خواهیم که پرتوهایش جهت های گوناگونی را نشانه می رود ، اما فرد توانمند می تواند لنز اش را جای درست بگذارد و این پرتوهای پراکنده را متمرکز کند روی یک نقطه. نقطه ای که سرخ و گداخته می شود و کارهای نشدنی را شدنی می کند. مهندسی که نقشه کشی میداند ونقاشی هم بلد است ، مهندسی که فوتبال چشیده است وروابط اجتماعی را مزه مزه کرده است. از فارغ التحصیل فلان دانشگاه مطرح که با مدرک دکتری از غار تنهایی اش بیرون آمده است، خیلی بلند تر می بیند و انعطاف پذیر تر زندگی می کند. برای همین دنبال یک استخدام معمولی نیست! خلاق است وخالق می شود، از جنس آبی نفتی. پ،ن۱: کتاب یک ویژگی خاص_ دلم نمی آید بگویم ایراد_ دارد ، که در فصل های وسط تا پایان بیشتر نمود می کند. آن هم یک سری اطلاعات واصطلاحات فنی است! من دوستش داشتم و یک چیزهایی اش را هم با زیرنویس نویسنده می فهمیدم. به طور کلی جذاب بود اما نمی دانم برای یک فروند آدم بیزار از ریاضی و فیزیک ،چه حسی را منتقل کند. پ،ن ۲: یکی از نقاط اوج داستان برای من ،آنجا بود که متصور بودند دانش فنی ساخت پمپ در ایران وجود دارد و امکانات، قطعات و کارخانه سازنده ای نیست. و بعد از بررسی متوجه شدند حتی یک پایان نامه که طراحی این دستگاه را انجام داده باشد هم در تمام دانشگاه های ایران وجود ندارد!!! خیلی حرف است که یک دانشکده فنی مهندسی و یک ساختمان علوم پایه به کجا می رود و دانشجوهایش را به چه کارهایی مشغول می کند ... 7 27 فهیمه حدیدی 1403/11/16 عایده محبوبه السادات رضوی نیا 4.2 10 عایده عیدِ من بود! عایده زنی است که آینه تاریخ معاصر لبنان است. چگونگیمتولد شدن یک مجموعه کارآمد بر اساس باورهایی مشترک...در کتاب عایده تک تک شخصیت ها با من حرف می زدند. انگار می شناختمشان! کسی یا چیزی غریبه و اضافه نبود. حس می کردم جوان های ماجرای عایده چیزهایی که ما گم کرده ایم رو گم نکردند... دخترها و پسرها زندگی می کنند، گفت و گو دارند و فرصتی برای عاشق بودنشان باقی مانده! عایده قصه سرزمینی است که رسیدن توی آن سخت نیست؛رسیدن به خودت، رسیدن به آدمی که دوست می داری و حتی رسیدن به خدا ... 0 17 فهیمه حدیدی 1403/11/11 در روزگار آلودگی پائولو جوردانو 2.5 4 موقعیت : از آخرین یادداشت کتابت یک ماه و چند روز میگذره... توی این یک ماه چهار پنج جلد کتاب جذابو تموم کردم[ فقط تموم ! چون مطالعه بعضی هاشون از قبل تر شروع شده بود] یادداشت نوشتن یادم نرفته! ولی دوست دارم خرد خرد بنویسم. و یکم زمان صرف کنم تا حس و حال مطالعه کتاب مربوطه دوباره یادم بیاد... در روزگار آلودگی رو از این جهت دوست داشتم که نویسنده اش یک فیزیکدان ادیب بود. تعریفش از ریاضیات و تلاشش برای مدلسازی پاندمی کرونا با زبون خیلی ساده رو خیلی زیاد دوست داشتم. این دقیقا همون چیزاییه که از تو ذهن یه دانشمند درمیاد، ریاضی وقتی میزنه به مغز استخون آدمیزاد و هنوزم نمی تونه از ادبیات علاقه قدیمی اش دل بکنه میشه :" در روزگار آلودگی" ... نگاهش جدید بود و موضوعش هم خاص، کرونا که با وجود اینکه چندسالی بیشتر ازش رد نشده کم کم داره فراموش میشه ، آنقدر که ما آدم های امروزی مصریم به یک عجله و شتاب دسته جمعی ! یه قرارداد نانوشته برای فراموش کردن و فراموش شدن... این وسط چی میمونه؟! بله کتاب! مطمئنم آدم های زیاد دیگه ای توی روزگار آلودگی فکرهای حتی خلاقانه تری داشتن ، بعضیا حتی یادداشت نویسی هم انجام میدادن...اما به محض تزریق دوز سوم واکسن ، کی دنبال چاپ و جمع آوری تجربه ها وثبت روزهای پاندمیه؟ خب احتمالا ویال خالی واکسن! چون اون دیگه وظیفه اشو انجام داده و تو این زندگی شغلی نداره... باقی عمرشو بره سر وقت همینکار! بهتر از دفن شدن تو زباله های بیمارستانی نیست؟! 0 35 فهیمه حدیدی 1403/10/6 هواتو دارم محمدرسول ملاحسنی 4.5 52 گذرتون به تجریش می افته؟ بازار شلوغ و رنگارنش. دست فروش ها و خوراکی های متنوع. شلوغی و جریان تندتر از معمول زندگی. گوشه ای امن و آرام ، هیاهوی تجریش پشتش به حرم امامزاده صالح گرمه. امام زاده صالح با آسمون فیروزه ای ، کیسه های نمک نذری و پله های رسیدن به صحن! اونجا یه ردیف مزار سنگی هستکه یکی شون شعر قشنگی رو بی صدا میخونه: " بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در ، الا شهید عشق به تیر از کماندوست ... "زیر اون سنگپیکر دکتر فخری زاده است ، مردی که فیزیک و شعر رو با هم می فهمید! با دنیای شاعرها بیگانه نبود. عاشق ادبیات بود و انتخاب این بیت حسن سلیقه شو نشون میده ... اما این کتاب؛راستش شاهد همون شعره.. یه نفر آدممعاصر به نام مرتضی عبداللهی که واقعا حسرتی نداشت. نه ازین پیچوندنی ها که اگه به هرچی اتفاق می افته وتقدیر خداست راضی باشی پس غصه و حسرت نداری... نهخیر! حسرت نداشتن راستی راستی. آقا مرتضای عبداللهی برای همه چیزهایی که میخواست تلاش کرد، حتی برای بدست آوردن همسرش. اینآدمبا پافشاری همه چیزهایی که دوست داشت از خدا گرفت. شاید واسه همین نهایت تلاش بود که هیچ حسرتی گوشه قلب بزرگش نبود. تازه به جز به دست آوردن ، نگه داشتن هم بلد بود! این ها کهجدیدا مدشده می گوییم که" نگاه داشتن از به دست آوردن محترم تر است..." مناما فکر می کنم هر دوبه یکاندازه مهم اند. و آدمِ کتاب جوری زندگیکرد که از اون کسی که بدست آورده مراقبت کنه و زندگی توی "خونه ی قشنگشون" رنگ ولعابی داشته باشه که فردا روز که وقت جهاد رسید حسرتی به دلش نمونده باشه ، با دست و پایی که نمی لرزه رفت ... همون دست وپایی که نلرزید و اومده بودخواستگاری ، همون دست و پایی که نلرزیدو و زد به دل کسب وکار ، همون دست وپایی که رفت و مستقیم دست آقا مرتضای عبداللهی روگذاشت تو دست خدا... راسته میگن شهیدا نگاه می کنن صورتِ خدا رو؟! ... 12 33 فهیمه حدیدی 1403/9/30 مزه شناس ونفو لو 1.8 1 خیلی اتفاقی مطالعه "مزه شناس" ، با مطالعه "انقلاب خاله بازی نیست" همزمان شد. هردو رو هم از کتابخانه گرفتم ، البته از دو کتابخانه و از قفسه هایی با شکل و شمایل متفاوت. ولی هر دو تا کتاب داستان انقلاب کمونیستی چین هست. تفاوتدر راوی هاست! انقلاب خاله بازی نیست ، از زبان یه دختر از خانواده سطح بالا روایت شده و نقطه مقابل کاملا نادیده گرفته شده و حتی یه سوال مهم : "اگر اونطوری که دختر تعریف می کند پیش از قدرت گرفتن کمونیست ها همه چیز خوب و شیرین بوده و زندگی گرم با لبخندهای شاد روز و شب آدم ها را پر می کرده، چرا آدم ها انقلاب کردند؟" جوابش را توی مزه شناس پیدا می کنی. اینجا راوی پسری یتیم و فقیره ، پسری که پادوی آدم ثروتمندیه و از طرفش تحقیر میشه. پسری که از ثروتمندها و عادت هاشون مثل پرخوری و غذاخوری های مجلل بدش میاد! پسر دبیرستانی که میشه جزو کادر ارتش انقلابی و کم کم برای خودش توی جامعه امید و اینده ای دست و پا می کنه. یه دوره فراوانی بعد انقلاب رخ میده که کتاب اول این رو نادیده گرفته بود. اینکه قشر فقیر و پایین هم برای خودشون عنوان و شخصیتی دست و پا کردن. اما بعدش کم کم زیاده روی ها و افراط ها ، شرایط بهم ریخته و در نهایت دوره جهش فرا میرسه. وقتی همه چیز کوپنی میشه و دوره گرسنگی و کمبود مواد غذایی فرا میرسه. امثال این پسر و طبقه پایین به گرسنگی و غذاهای ارزون عادت قدیمی دارن اما شخص ثروتمند کودکی های او که نمودی از این طبقه هست در داستان واقعا رنج می کشه... در نهایت چیزی که جالبه اینه که در همه مراحل انقلاب و بعد از انقلاب اون آدم های مرفه روزگار بهتری داشتن! و بعد از دوره جهش هم همچنان جایگاه بهتری دارن. و این پسر دبیرستانی اما برای خودش خانواده تشکیل داده و حتی نوه ای هم داره و کما بیش خودش رو خوشبخت می دونه. ولی خب نوعی ریشخند و طعنه هست به تاریخی که از سرشون عبور کرده ، اشتباهاتی که مرتکب شدن در کنار کارهای خوبی که انجام دادن و در نهایت ثروتمندها همچنان روزگار بهتری دارن!! ... مزه شناس برای من واقعی تر بود و حس می کردم علت انقلاب رو می تونم لا به لاش پیدا کنم و رنج یه آدم مرفه از این بهم ریختگی رو هم. هر دو تا کتاب تجربه خوبی بودن. تازه مزه شناس با کلی غذای چینی هم درآمیخته شده ...ولی خب حتی توصیف غذاها اونقدر هوس برانگیز نیست مثل مرغ درسته شکم پر طبخ شده توی هندوانه! 0 18 فهیمه حدیدی 1403/9/30 انقلاب خاله بازی نیست یینگ چانگ کامپستین 3.8 5 این کتاب یک بازه از دوران معاصر و سخت چینه که بهش دوره جهش یا انقلاب فرهنگی میگن. دوره ای بعد از حاکم شدن کمونیست ها که یه دوره سفت و سخت افراطی به شماره میره. به رهبری صدر مائو که فرمان های سختی واسه تولد چین جدید می داده . آدم های زیادی به اسم دشمنی با انقلاب و خلق زندانی شدن ، به اردوگاه های کار فرستاده شدن یا حتی کشته شدن. اما دو تا نکته خیلی قابل تامل بود: اول اینکه این کتاب معنی مهاجرت و دلیلش رو به من یاد داد! خانواده یک جراح چینی که تک دخترشون راوی کتابه. و این خانواده هر وقت که خوشحال بودن یک سرش به آمریکا گره خورده بود. من میل به مهاجرت رو در دو چیز دیدم : همزمانی شرایط سخت کشور با تصویر خوشایندی که از بیرون داری! تصویر خوشایند به عنوان یک باور بزرگ و محترم... این دختر کوچولو قبل از انقلاب در مناسبت های خاص و شاد شیرینی فروشی غربی می رفتن تا شیرینی های فرانسوی و امریکایی بخورن! عاشق خاطرات پدرش درباره استاد آمریکایی شون بود و ترانه های انگلیسی زبان ترانه های روزهای شادی و امیدبودن. این طوریه که نویسنده هرجا از چین زخمی و رنج دیده شکوه می کرد ، حتی به خوشحالی و سرزندگی دوباره چین فکر نمی کرد! به رفتن فکر می کرد. امید بزرگ پدر مهاجرت بود و این تجربه فضایی بود که نچشیده بودم. دوم! دوره جهش یه دوره افراطی و خشونت بار بوده ، اما همچنان هم جمهوری خلق چین یه کشور با حکومت کمونیستیه. یعنی همین باورها و قوانین در متن وجود دارن اما در عمل اقتصاد آزاد و رفاه عمومی نسبی و ارتباط با همه دنیاست که چین امروز اجرا می کنه. یعنی انگار نوع خوانش باورها تغییر کرده و نه متن شون. و جالب تر اینکه با وجود همه زیاده روی ها و دشواری ها، هدف اصلی که چین ابرقدرت اقتصادی بود محقق شد! و حالا هرآدمی با روایت مخصوصش و درک آنچه بر او گذشته می تواند تعیین کند هزینه ای که داده ارزشش را داشته ؟! ... 0 14 فهیمه حدیدی 1403/9/20 ساختمان کیانپارس: زندگی به روایت همسران فرماندهان زهرا حیدری 3.6 4 به نام مهربان ترین خیلی بی تعارف کتاب سخت خوان است و سخت خوانی اش از جنسِ " حوض خون". یک روایت از زبان چند ده نفر که خیلی از این روایت ها قصه های تکراری مشترکی دارند. اما جنس آدم هایش با هم فرق دارد و همین ارزش خواندن می دهد! همسران رزمنده ها و بهتر بگویم فرمانده های جنگ همه جور خانمی هستند از درس خوانده و شهری تا نمونه سنتی ترین خانم ایرانی! قصه آشنایی هایشان هم متفاوت است از عقد سنتی دخترعمو و پسرعموها تا آشنایی های مدرن تر از طریق دوستان یا حتی بی واسطه .. این خانم ها که هرکدام خلق و خو و قبل متفاوتی داشته اند یک جا بهم گره می خورند و آن نقطه عطف اهواز است ، ساختمان کیانپارس. خانواده ها در یک اتاق ساکن می شوند و همه زندگی را با هم به اشتراک می گذارند و ساعت غیبت همسرانشان به سبب حضور در جبهه وخط مقدم آنقدر زیاد است که می شود گفت مفهوم خانواده برای این بانوان در مقطعی تغییر کرده است. انگار یک خانواده پر جمعیت از زنان ساختمان کیانپارس شکل گرفته ، خانواده ای که در اوج جنگ و روزهای پر تب و تاب به خوبی از پس چالش ها برآمده اند و یادگرفته اند کنار هم باشند. تصویرهای خاصی در کتاب وجود دارد، اما متن ها خام اند. پرداخت ندارند و حتی چینش مخصوصی همبه چشم نمی آید. همین مسائل متن را دچار حلقه ای از تکرار می کند ، با اینحال ارزشش را داشت. 9 13 فهیمه حدیدی 1403/9/19 جهادگرد: روایتی از گردش های جهادی محسن ذوالفقاری 4.3 9 همه چیزهایی که باید از جهادی بدونی، یا بیشتر چیزهایی که بایداز جهادی بدونی! من خودم یه مدتی این عنوانرویدک کشیدم، اما دست روزگار و عوامل [!] شایدهم نوع تعامل و میزان تاب آوری خودم باعث شد ازش محروم بشم. اما اعتراف می کنم بهترین و مفیدترین کاریه که می تونی انجام بدی وروحت میگه :"آهاااا ! همینه...این شد!" ... معنی جهادی رو میشه تو سفرهای جهادی و آدم های واقعا جهادی پیدا کرد. برخلاف باورهای کلیشه ای، جهادی هدفمند و دقیق و پر انرژیه! الزاما تو دفتر تشکل پیداش نمی کنی و اتفاقا بهترین تیپ دکتر مهندس ها می تونن مفیدترین جهادی ها باشن. روایت های کتاب رودوست داشتم، چونبه واقعیت نزدیک بود. ادا و ادعای خاصی نداشت و همونطور که نویسنده میگه یه سری روزنوشت و خاطره از جهادگردی هاش بود. و به قول خودش ، او نه رضا امیرخانی است نه منصور ضابطیان! اما بنظرم هر که هستند در جای درست ایستادن و کاری رو انجام دادن که واقعا مناسب روحیه و ذوقشون بوده. دقیقا مزیت جهادی اینجاست که می تونی خودت رو توی اون ساختار پیدا کنی ، کاری که برای تو هست و تو برای اون... با علاقه و اشتیاق ، شور و همه ویژگی های لازم دیگر...دلم میخواست من هم جهادگرد می بودم، اما فعلا کتابگردی اش به ما رسید! شکرِ خدا ، الحمدلله❤️ 0 14