مجموعه کتاب آبنباتها، نقطه شروع دوباره من برای کتابخوانی بود. وقتی که بعد از کنکور و چندسال زندگی بین عدد و رقمها دوباره به ادبیات برگشتم. پس منطقا باید از دیدن چاپ شدن جلد جدید از این مجموعه خیلی خوشحال شوم و بعد از دیدن فایل صوتی کتاب در نوار، از شدت ذوق به سرحد مرگ برسم. آبنبات لیمویی، مثل آبنباتهای قبلی، جزئیات نداشت و شاید حس میکردم که نویسنده از بعضی جاها گذشته تا زودتر به آخر داستان برسد. آخرش هم یک جورهایی مثل سریالهای تلویزیونی تمام شد. کلیشهای و پر از تلاش برای راضی کردن مخاطب!
اما جدای از همه نقدهایم به ساختار روایی داستان، کتاب را دوست داشتم و همه کارهای خانه را جمع میکردم که یکجا انجام دهم تا بتوانم مدت زمان بیشتری از کتاب را بشنوم؛ اگرچه صدایی که برای محسن ساخته شده بود، از تصور ذهنی من خیلی دور بود.