زن آقا

زن آقا

زن آقا

3.8
183 نفر |
57 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

380

خواهم خواند

53

شابک
9781140328445
تعداد صفحات
196
تاریخ انتشار
1398/1/1

توضیحات

        خاطرات سفر، حضور و زندگی با یک طلبه جوان که برای اولین بار به سفر تبلیغی رفته است. زن و شوهری طلبه همراه با فرزندانشان برای ایام ماه مبارک رمضان به نقطه ای در جنوب ایران سفر می کنند. در این سفر علاوه بر مهربانی و مهمان نوازی مردم تجربه و اتفاقاتی برایشان رقم می خورد که به پخته شدن آنها کمک می کند.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به زن آقا

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به زن آقا

کاهن معبد جینجا، داستان سفر ژاپنخال سیاه عربیچمدان های باز: روایت هایی از زندگی مهاجران در آمریکا

چی بخونیم دهنمون شیرین شه؟

13 کتاب

هروقت هرکی ازم می‌پرسه با چه کتابی، کتاب خوندن رو شروع کنم، سریع چندتا سفرنامه براش لیست می‌کنم که:«از این‌ها شروع کن!» به‌نظرم، سفرنامه بهترین گزینه برای کسیه که در شروع مسیر اُنس با کتاب ایستاده و می‌خواد مهارت کتاب‌خوانی رو توی خودش شکل بده. چرا که: ‌ اولاً؛ اصولا کسی که سفرنامه می‌نویسه، کار-شغل-پیشه‌اش «نوشتن» نیست یا اقلا حرفه اصلیش نیست. این مورد تکلّف متن رو تا حد زیادی کم می‌کنه و خسته‌کنندگیِ لحن رو به حداقل می‌رسونه. ‌ دویوم؛ داشتن یه سیرِ منسجم روایتِ با الگوی «ابتدا در نقطه A بودیم، بعد در مسیر B به سمت نقطه C رفتیم.» برای ذهن جذابیت داره! (تعلیق و سیر داستانی و سلوک و رشد این ‌صحبت‌ها!) درکل این الگوی داستان و این سبک روایت، برای ذهن جذابه. سیّم هم اینکه، اگر طرف از سفرنامه‌ی (و زندگی‌نامه!) روایی خوش‌خوان و بعضا عکس‌دار خوشش نیومد و حوصله خوندنش رو نداشت، دیگه حساب کار معلومه! طرف به هیچ صراطی مستقیم نیست و بعیده حتی «قورباغه‌ات را قورت بده» و «اثر مرکب» و «چهار اثر فلورانس» رو بتونه تحمل کنه :)

41

یادداشت ها

          کتاب زن آقا ماجرای خانواده روحانی بود که در یک ماه رمضان به یک سفر می روند. 
داستان این خانواده از زبان خانم این خانواده چهار نفره بیان می شود ، خانمی که همه آن محل به رسم همیشگی زن آقا صدایش می زنند. ما خاطرات یک ماه سفر زن آقا را در این کتاب می خوانیم. ما با خانواده ای چهار نفره در این کتاب زندگی می کردیم در اول کتاب زمانی که زن آقا به مسجد رفته بود وقتی که داشت اسم دخترش را می گفت خانمی در گوش آن گفت که اسم دختر و خود و مادرش را به کسی نگوید و ما با اسم واقعی نبات سادات روبه رو نشدیم و با یکی از لقب هایی که صدایش میزد با آن زندگی می کردیم. من خیلی بیشتر دوست داشتم که کمی کتاب به این موضوع یعنی طلسم و جادو و گل مراد بیشتر می پرداخت و این موضوع یکم گنگ برای ما به پایان رسید.
فضا ها خیلی خوب برای ما توصیف شده بود و در هر زمان که به مکانی جدید میرفتیم کاملا با آن توصیفات می توانستیم آنجا را تصور کنیم . زمانی که من کتاب را به پایان رساندم به به صفحه عکس ها رسیدم چیزی برای من جدید نبود چون اینقدر خوب با توصیفات توانسته بودم آن ها را تصور کنم که هیچ آشنایی برای من نداشت . 
توصیف هایی که از شخصیت ها ما داشتیم بسیار خوب و لذت بخش بود . مثلا زمانی که به یکی از اهلی روستا دست می دادیم حتی با مدل دست و جنس پوست  آن نیز آشنا می شدیم . زمانی که من به (اسم اش را یادم نمی آید الان هم کتاب پیشم نیست !) دست می داد دلم می خواست  دستم را بکشم چون نمیخواستم آن زمختی دستی که توصیف می کند را احساس کنم .  دوباره به ماجرای کتاب اشاره می کنم !
من دوست داشتم خیلی بیشتر از سید بدانم ، از ارتباط سید با زن آقا و بچه ها بدانم . سید یعنی همسر زن آقا خیلی نقش کمرنگی در داستان داشت و این کمی من را در خواندن کتاب اذیت می کرد. گفت و گو زن آقا و سید خیلی کم و اذیت کننده بود و ما احساس می کردیم  با یک زن با احساساتی مادرانه بدون همسر روبه رو هستیم ولی اگر از حق نگذریم در اواخر کتاب کمی این ضعف کمرنگ تر شده بود .
متن کتاب بسیار روان و ساده بود و من اصلا متوجه گذراندن صفحات کتاب نمی شدم. زمانی که کتاب را کنار می گذاشتم با اینکه ما جرای هیجان انگیزی نداشت ولی دلتنگ خاطره گویی دوستم زن آقا می شدم .من با زن آقا در آن روستا زندگی میکردم ، اش هدیه می گرفتم ، غذا های محلی و نذری  میپختم و در بعضی اوقات از رفتار های اهالی ناراحت و خوشحال می شدم. در آن زمان از کتاب که زن آقا و سید علی و بچه ها به مزرعه کل مراد و خانمش رفتن بسیار بجا بود چرا چون ما هم دیگر از آن فضای تکراری مسجد و خانه و محل خسته شده بودیم و دلمان می خواست کمی هوا تازه کنیم . 
اواخر کتاب کمی ضعیف و غیر منتظرانه بود و انگار که نویسنده می خواست سریع کتاب را تمام کند و این موضوع خواننده را که کتاب را دنبال کرده بود کمی از کتاب زده می کرد.
        

3

          زن‌آقا روایتی است از همسر یک روحانی که همراه شوهرش به تبلیغ در روستایی دورافتاده می رود؛ روستایی با رسم و رسوماتی خاص.

قلم روان نویسنده کمک می کند که کتاب را یکسره بخوانی، آن هم کمتر از چند ساعت اما نبود جاذبه ای در روایت تو را وسوسه می کند که کتاب را زمین بگذاری و بی خیال خواندن شوی.

به نظرم قلم بدست گرفتن برای وقتی است که سوژه ات جذاب باشد و در دلش اتفاقاتی جذاب رخ دهد!
زن‌آقا سوژه اش جذاب است اما اتفاقات درونش، عادی!
سوژه اش همراهی یک روحانی است در تبلیغ ماه رمضان، آن هم در روستایی دورافتاده با مردمانی ساده اما اتفاقات درونش معمولی و روزمره!

نویسنده نتوانسته روحانی مبلغ را به خوبی به تصویر بکشد و رسالتش را بیان کند.
شاید اگر آن قدر که تلاش می کند فضای روستا و اهالی و آداب و رسومشان را بیان کند، به رسالت شوهر روحانی اش می پرداخت کتاب بهتری از آب در می آمد.
اصلا کتاب را که می خوانی به هوای فهمیدن یک روحانی مبلغ است؛ این که چه می کند و پیرامونش چه اتفاقاتی رخ می دهد؟! از زاویه دید همسرش چگونه است؟! رسالتش چیست و چرا از شهر خودش، هزار کیلومتر کوبیده و آمده در این روستا؟!
نویسنده این ها را مفروغ عنه گرفته و شاید چون برای خودش حل شده، برای خواننده هم حل شده تصور کرده است و بیشتر به خودش و مردم روستا و حواشیشان می پردازد که تهش هم چنگی به دل نمی زند.

علی ای حال شاید اولین کتابی است که به این سوژه پرداخته است؛ کتابی که ولو ضعیف اما ارزش خواندن دارد و در لا به لای آن می توان به رسالت یک روحانی دست یافت.
خصوصا برای خانم ها کتاب خوبی است چرا که فضای کتاب بیشتر زنانه است.
        

3