baran noor
baran noor
8 دنبال شده
6 دنبال کننده
اگر انسان ها می دانستند فرصت محبت محدود است نامحدود یکدیگر را دوست می داشتند🩷 ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود او میرود دامنکشان من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم میرود برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم میرود با آن همه بیداد او وین عهد بیبنیاد او در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود شب تا سحر مینغنوم و اندرز کس مینشنوم وین ره نه قاصد میروم کز کف عنانم میرود گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل وین نیز نتوانم که دل با کاروانم میرود صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من گرچه نباشد کار من هم کار از آنم میرود در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود یار مرا، غار مرا، عشق جگرخوار مرا یار تویی، غار تویی، خواجه نگهدار مرا نوح تویی، روح تویی، فاتح و مفتوح تویی سینهٔ مشروح تویی، بر در اسرار مرا نور تویی، سور تویی، دولت منصور تویی مرغ کُه طور تویی، خسته به منقار مرا قطره تویی، بحر تویی، لطف تویی، قهر تویی قند تویی، زهر تویی، بیش میآزار مرا حجرهٔ خورشید تویی، خانهٔ ناهید تویی روضهٔ امید تویی، راه دِه ای یار مرا روز تویی، روزه تویی، حاصل دریوزه تویی آب تویی، کوزه تویی، آب دِه این بار مرا دانه تویی، دام تویی، باده تویی، جام تویی پخته تویی، خام تویی، خام بمگذار مرا این تن اگر کم تندی، راه دلم کم زندی راه شدی تا نبدی، این همه گفتار مرا زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا زهی ماه زهی ماه زهی بادهٔ همراه که جان را و جهان را بیاراست خدایا زهی شور زهی شور که انگیخته عالم زهی کار زهی بار که آن جاست خدایا فروریخت فروریخت شهنشاه سواران زهی گرد زهی گرد که برخاست خدایا فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایا ز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگرگون دگربار دگربار چه سوداست خدایا نه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییم چه بندست چه زنجیر که برپاست خدایا چه نقشیست چه نقشیست در این تابهٔ دلها غریبست غریبست ز بالاست خدایا خموشید خموشید که تا فاش نگردید که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا
یادداشتها
نمایش همهباشگاهها
چالشها
بریدههای کتاب
نمایش همهفعالیتها
1403/10/13
0
1403/10/13
0
1403/10/13
0
1403/10/13
0
1401/6/3
12
ثنا سادات الحسینی یادداشت نوشت.
1403/9/11
3
1403/8/25
175
1403/6/26
4
𓈒 ࣪ 𖥻۫ Miaku ୭ ׅ ۟ ָ بریدۀ کتاب منتشر کرد.
1403/3/20
10
𓈒 ࣪ 𖥻۫ Miaku ୭ ׅ ۟ ָ بریدۀ کتاب منتشر کرد.
1403/3/20
12
زهرا عشقی مُعز بریدۀ کتاب منتشر کرد.
1402/8/5
3
1403/10/13
0
baran noor شروع به مطالعه کرد.
1403/10/13
0
baran noor شروع به مطالعه کرد.
1403/10/13
0
1403/10/3
غزل، دختر خوانده حافظ✨:) یادداشت نوشت.
1403/10/3
60
1403/6/14
11
baran noor بریدۀ کتاب منتشر کرد.
1403/10/12
0
1403/10/12
0
1403/10/12
0
1403/6/21
baran noor بریدۀ کتاب منتشر کرد.
1403/6/21
1