راستش نوشتن از داستان کوتاه چندان کار آسونی نیست. این کتاب یا بهتره بگم این داستانک، اولین مواجهه بنده با موراکامی بود و به نظرم برای اولین مواجهه، قدری شخصی و درونی بود.
مضمون این داستان کوتاه روحیات و ادراک یه مرده که یه سفر کوتاه میره تا رفیقش رو ببینه. طی این سفر به زندگیشون فکر میکنه و اینکه اگه هرکسی از خودش و دوستانش تصمیم دیگه ای برای زندگیشون میگرفتن، چه سرنوشتی در انتظارشون بود.
بعد از خداحافظی از دوستش به هتل میره و با دیدن یه برنامه تلویزیونی در مورد یه شهر کوچیک که منبع درآمدش گوسفند ها هستن، به اون شهر سفر میکنه(یا شاید هم تصور میکنه که سفر کرده، چون داستان حالت سیال ذهن هم داره).
من این کتاب رو تو مطب دندانپزشکی تا نوبتم بشه خوندم و به نظرم بهش میشه به عنوان یه تجربهی کوتاه نگاه کرد تا با افکار دیگران و ادبیات سایر ساکنین این کره خاکی ارتباط برقرار کرد.