ملکه ی زیبایی لی نین (نمایشنامه)ملکه ی زیبایی لی نین (نمایشنامه)مارتین مک دونا و 2 نفر دیگر4.210 نفر |4 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن0خواندهام15خواهم خواند6خرید این کتاب از کتابفروشیهاتوضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرکتاب ملکه ی زیبایی لی نین (نمایشنامه)، نویسنده مارتین مک دونا.نمایشنامه کمدی ادبیات نمایشی ادبیات معاصر دهه 1990 میلادی ادبیات ایرلند جایزه ی لوسیل لورتللیستهای مرتبط به ملکه ی زیبایی لی نین (نمایشنامه)Mahsa bgbnکتابهای ۱٤۰۲50 کتاب319یادداشتهای مرتبط به ملکه ی زیبایی لی نین (نمایشنامه)hasan1402/05/28 (به نظرم طرح جلد شبیه یه خانم اسهال که لنگ هاش رو هوا کرده ) هرچی میخوام به چیزه دیگه فکر کنم طرح جلد میاد تو سرم انگار یه آدم پیر که مدام میگه چای بریز چای بریز 01Mahsa bgbn1402/10/05 ۵ دی - ۱۴۰۲ - ۳۹ اُم آدمهایی رو که با افتخار میگن ازدواج نکردهم تا از پدر و مادرم مراقبت کنم، هیچوقت درک نکردم. دوس دارم بیرحمانه بگم کاملا حماقت کردی دوست من! اونها انتخاب کردن بچهدار شن و بهعنوان غایت نهایی زندگیشون والدگری رو پیش گرفتن اما جامعه، وظیفهی والدین در قبال فرزند رو یک لطف تلقی میکنه و فرزندان رو لای منگنهی اخلاقی میذاره، چون پدر و مادرت بخش عظیمی از زندگی و سرمایهشون رو وقف تو کردن پس تو هم باید این وظیفه رو متقابلا جبران کنی! چرا باید مدیون کسانی باشم که یک تولد اجباری رو به من تحمیل کردن و حالا از من انتظار دارن این چند صباح زندگی اجباری رو هم وقف جبران این محبتشون بکنم! تو کدوم یک از مستندهای حیات وحش بچه وقتی از آب و گل درمیاد، پیش والدینش میمونه و باقی زندگیش رو صرف ادای دین میکنه و بعد میمیره؟ بعد از این مقدمهی کاملا بدیهی که متاسفانه بخشی از جامعه از جمله نزدیکان خودم، مخاطبش هستن باید بگم اولین نمایشنامهی مارتین مکدونا به این موضوع پرداخته. پیرزنی ۷۰ ساله و پیردختر ۴۰ سالهاش... این مادر و دختر رابطه بسیار سمی پر از تنفر و عقدههای ناگشوده با هم دارن. پیرزن که تقریبا علیل و فرسوده و خودخواه و رو مخه مدام به دخترش دستور میده غذامو درست کن، چایی بیار، تلویزیون روشن کن، رادیو رو فلان کن، بيسکوئيتمو بهمان کن و.. به نوع لباس و ارتباطهای اجتماعی دخترش هم گیر میده که با فلانی حرف نزن، فلانجا نرو، اینو نپوش. زشته! تو یه دختر جوونی! متاسفانه این وضعیت اقتضای سن آدمهای پیره و کم و بیش خیلیاشون اینطوری میشن اما خب ما فعلا نمیتونیم درک کنیم و این حجم از فشار و زورگویی میتونه خوی شیطانی آدم رو بیدار کنه! دختره کینه و تنفر زیادی از مادر به دل داره و هر تلاشی میکنه تا دقش بده و انصافا خوب هم از خجالتش درمیاد. طوری که کمکم مادره از سیاه به خاکستری و دختره از سفید به خاکستری تغییر رنگ میدن. و من عاشق اینجور داستانهام که بین شخصیتها که همزمان مظلوم و ظالمن درگیر دوراهی شم و مدام موضع عوض کنم. این کشمکشهای آزاردهنده جایی به اوج خودش میرسه که معشوق روزهای جوانی دختره یهو سر و کلهش پیدا میشه و دیگه داستان هی دااارک و دااارکتر میشه:)))) جا داره از مترجم هم کلی تقدیر و تشکر کنم که اینقدر خوب، دیالوگها رو درآورده بود. خلاصه کلی کیف کردم و کلی حرص خوردم و نصف شب میخواستم از دست این دوتا سر به خیابون بذارم. تهش مثل بریتماری توی دلم جیغ کشیدم و گرفتم خوابیدم. 016زهرا رستاد1402/10/01 _۶_ چه کسی قربانی آن دیگری است؟ این نمایشنامه دو شخصیت زن اصلی دارد، یکی《 مگ》 که پیرزنی هفتاد و چند ساله است که ترس از تنهایی دارد و برای نجات خود از تنهایی و انجام امور شخصی میخواهد فردی را به طور دائم در کنار خود داشته باشد، به همین دلیل دخترش 《مورین》 را محکوم به زندگی با خود کرده است.. اوایل با لبخند و لذت درحال مطالعه بودم ،به نظرم طنز دلنشینی داشت ولی خیلی زود نظرم تغییر کرد... از یک جایی به بعد، شوکه و با حال عجیبی درحال مطالعه بودم... چقدر همه چی وحشتناک بود! این کتاب و فقط بخاطر اینکه شخصیت های اصلی نمایشنامه جمجمه ای در کانه مارا اینجا نقش فرعی داشتند خوندم ولی شوکه کننده بود.. خشونت این نمایشنامه چندبرابر قبلی بود ولی توصیفات ، حالات درونی ، بی رحمی ها ، تفکرات و... کاملا قابل تصور و به زیبایی به تصویر کشیده شدن و این اجازه رو نمیدن که امتیاز کمی به کتاب بدم :( 035مهدی لطفآبادی1401/12/15 مارتین مکدونا رو به پیشنهاد یکی از دوستهام شروع کردم به خوندن و واقعاً انتظار نداشتم انقدر خوب باشه... داستان دربارهی یه دختره که از مادرش نگهداری میکنه و مادرش از ترس تنها شدن سعی میکنه هر جور شده، حتی به قیمت از بین بردن زندگی دخترش اون رو پیش خودش نگه داره... از اون سمت دختر هم در مواقعی با خشونت به تنبیه مادرش میپردازه... انقدر صحنههای خودخواهی شخصیتها به خوبی ترسیم شده که هر لحظه از این قساوت قلبها جا میخورید... جدای از تمام اینها نمایشنامه پایان کاملاً روشنی نداره و از جایی به بعد به راوی غیرقابل اعتماد و شیزوفرنیک رومیاره که میتونه بدترین قساوتها رو به کار برده باشه و یا برعکس در پایان بیگناه باشه... اگه علاقهمند به نمایشنامه هستید حتماً این کار رو بخونید. 02