معرفی کتاب ملکه ی زیبایی لی نین اثر مارتین مک دونا مترجم حمید احیاء

ملکه ی زیبایی لی نین

ملکه ی زیبایی لی نین

مارتین مک دونا و 2 نفر دیگر
4.2
41 نفر |
14 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

62

خواهم خواند

21

ناشر
نیلا
شابک
9789646900561
تعداد صفحات
86
تاریخ انتشار
1399/2/13

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به ملکه ی زیبایی لی نین

عروسک خانهپدر عروسی خون

فصل اول باشگاه هامارتیا ( آشنایی با زبان درام )

40 کتاب

💫 بارها و بارها با این سوال رو به رو می شدم که نمایشنامه خوانی رو از کجا باید شروع کرد یا این که چطوری نمایشنامه بخونیم؟ یا حتی سوالی اساسی تر : ❓ چرا باید نمایشنامه خوند؟ 💥هر بار به دنبال این بودم که برای کسانی که خیلی با این سبک ادبی آشنا نیستند یک لیست درست کنم که وقتی کسی گفت میخوام نمایشنامه بخونم ، این لیست رو بهش بدم و بگم اینا رو بخون. اما این لیست باید یک سری ویژگی ها هم میداشت. ⚠️ اول اینکه لیست سختی نباید می بود . مثلا نباید ادیپ یا هملت رو بهش معرفی می کردم. چون وقتی کسی هنوز با نمایشنامه آشنا نیست ، ممکنه خوندن این آثار علیرغم شاهکار بودنشون باعث بشه که شخص درک درستی از این اثار نداشته باشه در نتیجه عطای نمایشنامه خوانی رو به لقاش ببخشه. 📍 دوم اینکه این لیست باید علیرغم ساده بودن یک نمای کلی از ژانرهای مختلف نمایشی رو هم در بر میگرفت که شخص علاوه بر خوندن نمایشنامه و علاقه مند شدن بهش ، بتونه یک دید کلی به ژانرهای نمایشی داشته باشه. 🙄 اما درست کردن این لیست هی عقب میفتاد و هربار که شخصی ازم میخواست که بهش نمایشنامه برای شروع معرفی کنم ، دوباره با خودم میگفتم که ای کاش درست کردن لیست رو پشت گوش نمینداختم. 🌸 پارسال بود که با افتتاح باشگاه 🎭 هامارتیا 🎭 ، این لیست هدفمند ساخته شد. در باشگاه نمایشنامه خوانی هامارتیا قرار بر این شد که کنار هم نمایشنامه بخونیم و درباره این آثار به گپ و گفت بشینیم. 🤔 اما همخوانی تنها کافی نبود و نیست. در هامارتیا ابتدا به این پرداختیم که چرا باید نمایشنامه خوند؟ فرق نمایشنامه با رمان و داستان کوتاه چیه. 💡 به این پاسخ رسیدیم که نمایشنامه یک گونه ادبی کاملا مستقله که سوای تئاتری که بعدا میشه از روش ساخت ، درباره ش قضاوت میشه. خیلی ها فکر می کنند که نمایشنامه رو باید فقط در اجرا دید و نباید خوند که این یک دیدگاه کاملا اشتباهه. نمایشنامه رو میشه مثل یک داستان خوند . تئاتری که از روی این نمایشنامه ساخته میشه یک اثر مستقل و جداست و سوای نمایشنامه باید درباره ش قضاوت کرد. 🎭 نمایشنامه یک اثر دراماتیک و عمل محوره. در نمایشنامه شما با گزارش اعمال کاراکترها طرفید. نمایشنامه نویس برعکس رمان و داستان نویس از توصیف بی بهره ست. در رمان شما به راحتی به افکار کاراکترها پی میبرید چون نویسنده میتونه راحت تمام درونیات و ذهنیات کاراکترها رو برای شما تشریح کنه اما در نمایشنامه این درونیات و ذهنیات باید از طریق گزارش اعمال کاراکترها به مخاطب رسونده بشه. در نتیجه نمایشنامه خواننده فعال تری نیاز داره. 🎧 ما در هامارتیا ابتدا در یک جلسه آنلاین به بررسی فرم و محتوا پرداختیم و نمای کلی ای درباره فرم در آثار هنری ارائه دادیم. سپس با خوندن هر نمایشنامه به گپ و گفت نشستیم. درباره درام و آنتاگونیست و پروتاگونیست و نقاط عطف و اوج و... صحبت کردیم. در باشگاه در کنار آثاری که خوندیم سعی کردیم با فیلم ها و نقاشی هایی که در تاریخ هنر ماندگار بودن به پرورش حس اعضای باشگاه بپردازیم. کسانی که در باشگاه هامارتیا عضو شدند امروز قطعا آشنایی ای حتی کوتاه درباره فرم ، اثر هنری ، حس ، ناخوداگاه هنری و... رو پیدا کردند و امروز در مواجهه با یک اثر هنری منفعل نخواهند بود. 💫 هدف ما در فصل اول این بود که اعضا نمایشنامه خوانی رو شروع کنند و با زبان درام و نمایشنامه آشنا بشند و از فصل دوم بریم سراغ تراژدی های یونان و مرحله به مرحله با تاریخ نمایش جلو بیایم و در کنار خوندن نمایشنامه ها و تحلیل سیر درام در تاریخ از فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ تئاتر هم حرف بزنیم. 💠💠 در باشگاه هامارتیا قراره بیش از 1500 اثر نمایشی در قالب 20 فصل همخوانی بشه. نمیدونم چقدر طول بکشه اما تا جایی که بتونیم پیش خواهیم رفت. تمام اثار نمایشی ایرانی و خارجی در باشگاه هامارتیا برنامه ریزی شده. 🧑‍🏫 در فصل اول برای آشنایی با زبان درام 40 اثر نمایشی رو خوندیم ( در هنگام نوشتن این لیست اثر 38 رو در حال همخوانی هستیم ) و یک دید کلی درباره نمایشنامه ها به دست آوردیم ، در این همخوانی آثار ۲ درام نویس رو به صورت کامل همخوانی کردیم . 🤩 مارتین مک دونا و آنتون چخوف ( سیر هامارتیا باعث شد که نظرها درباره چخوف عوض بشه ، کسانی که ابتدا با چخوف ارتباط نمی گرفتند ، وقتی با هامارتیا همراه شدند، چخوف تبدیل به یکی از نویسندگان مورد علاقه شون شد ) بلاخره ابتدا باید بدونیم نمایشنامه چیه و زبان درام چه زبانیه و بعد که شناختیمش بریم به دنبال این که چطوری به وجود اومد و چه سیری رو طی کرد. این لیست برای شروع نمایشنامه خوانی در باشگاه هامارتیا خونده شده. در انتهای هر فصل لیست همخوانی اون فصل منتشر خواهد شد. اگر شما هم به ادبیات دراماتیک علاقه دارید ، خانواده بزرگ 305 نفره 🎭 هامارتیا 🎭 ( در روز ایجاد لیست ) با آغوش باز پذیرای شماست تا با ما در این مسیر جذاب همراه باشید :

30

یادداشت‌ها

          ⚪طبق برنامه باشگاه هامارتیا قرار است بعد از خواندن مردبالشی بازهم با مک دونا روزهای زیادی رو سپری کنیم،سه گانه مک دونا دربرنامه گذاشته شده است که ملکه زیبای لنین آغازگر این سه گانه ( تریلوژی )است . این تریلوژی با «غرب غم زده » و «جمجمه ای در کانه آرا» تکمیل می شود. این دو نمایشنامه ها هم قطعا غرق در خشونت خواهندبود.سه گانه ای  که ارتباطی مکانی وزمانی باهم دارند و نه ارتباطی روایی .میزان خشونتی که در نمایشنامه ها موج میزند شخصیت نویسنده را برایم بسیار عجیب ومرموز کرده است.نمایشنامه‌های وی که اندوهناک وپرازصحنه های دلخراش هستند  تقریبا همگی گستاخانه و پرده‌درانه درحال به چالش کشیدنِ برخی ارزش‌های کاملاً پذیرفته‌شده‌ی جوامع بشری هستند ،مانند احترام بدون وچرای فرزند به والدین دراین نمایشنامه یا مهربانی وفداکاری والدین در حق فرزندان در مرد بالشی.
اولین اثری که از این سه گانه خواندیم ملکه زیبای لی‌نین بود،نمایشنامه‌ای تراژدی درقالب 9پرده که پیچش روایی سختی ندارد.فضای کتاب به تلخی کتاب قبلی مک دونا نبود ولی ردپای خشم .شکنجه وانزجاروعصیان.....در ان کاملا مشهود بود.

🫧دراین نمایشنامه دوکاراکتر اصلی مادر ودختری هستند  .مادر پیرزنی ۷۰ساله خودخواه و ازکارافتاده که ترس از تنهایی لحظه ای او را رها نمی کند، رفتاری مستبدانه واستعمارگر با دخترش داردمگ پس از اطلاع از ایجاد علاقه و رابطه ی دوستی بین مورین و فرد مورد علاقه اش ( پاتو ) و به جهت هراس از آینده ی خود و جدایی مورین از وی ، با معدوم کردن نامه ی عاشقانه ی پاتو به مورین ، موجب ایجاد شکاف در رابطه ی آنها می شود . مورین در پی اطلاع از این موضوع ، دست به تصمیم فاجعه باری می زند 

🗯️مورین دختر چهل ساله‌ای است که درگذشته به دلیل مشکلات اعصاب وروان در آسایشگاه بستری بوده است  با عشق مواجه شده،عشق به مردی همسن وسال خودش بنام پاتوکه قصد مهاجرت دارد و می‌خواهد از ایرلندِ ساکن برود اما بدون او چه کسی از مادر مواظبت کند؟!خواهران دیگر ازقول این مسئولیت کاملا شانه خالی کرده اند.مورین هم خسته شده است نمیخواهد نقش دخترفداکاررا بازی کند وقصد رهایی ازقیدِ مواظبت از مادرش را دارد  خودرابازنده میداند  ودلیل باخت درزندکی را مادرخود میبیند اورامانع خوشبختی خود حساب میکند.از این رو دست به اعمال ازاردهندهای برای مادرش میزند آزار جسمی(با روغن درحال جوش) وازار روحی (با زخم زبان،خرید بسکوییتی که اودوست ندارد،برهنه راه رفتن درحضور مهمان درخانه,...)مورین هنوز هم علائم بیماریش همراه اوست  واین از  ازارهای جسمی به مادرش ویا روایتش از خداحافظی­ با پاتو که در ایستگاه قطار اتفاق افتاده کاملا نمایان است چراکه در آن منطقه اصلا ایستگاه قطاری وجود ندارد.(قسمت ناراحت کننده نمایشنامه برایم  وقتی بود که مورین  پی برد که اصلا پاتو رو ندیده ودیدارش  برای خدافظی با پاتو در ایستگاه قطار وخیالی واهی بوده)

🗯️نمایشنامه به صورت مکرر از مهاجرت افراد از ایرلند به خصوص به انگلیس یاد می کند که برای پیدا کردن شغل، ایرلند را رها کرده اند. تاثیر مهاجرت حتی دامن این خانواده را هم گرفته. پاتو، اولین مردی که پس از سال ها به مورین علاقه نشان داده، و به چشم او مورین ملکهٔ زیبای لنین است، برای کار به انگلیس می رود و در پایان نیز به آمریکا. همانطور که از زبان شخصیت های نمایشنامه می خوانیم همه درحال رفتن از ایرلند هستند. این تمایل به رفتن از نظر مورین در کار خلاصه می شود.مهمانی خداحافظی به مناسبت رفتن  به انگلستان و آمریکا بیشترین چیزی که در لی‌نِین اتفاق متداولی‌ست. چرا که آدم‌ها شاید به امید زندگی بهتر، کار و پول دائماً در حال مهاجرت هستند.
        

47

مارتین مک
          مارتین مک دونا یک روانی است که نمی‌توانم دوستش نداشته باشم.
و کتاب هایش هم همه وحشتناک‌ترین خشونت های انسانی هستند که نمی‌توانم زیبایی‌شان را تحسین نکنم و در پایان مبهوت نمانم.
از یک جایی به بعد می‌دانستم جهت حفظ آرامش روانی خودم نباید ادامه بدهم ولی صرفاً برای شکنجه دادن خودم تا آخر خواندم.
و وقتی این کتاب را هم تمام کردم. _درست مثل مأمور های اعدام_ با تمام وجود دلم می‌خواست دقیقاً همان لحظه تکه تکه‌اش کنم.
این دقیقاً همان جنون لذت بخش عجیب و غریبی است که مارتین مک دونا با شخصیت های سادیسمی دهکده کوچکش به تو منتقل می‌کند و این همان چیزی است که تو را می‌کشاند به سمت کتاب بعدی.
ولی این شوخی، از جنس آن شوخی هایی نبود که دوستش داشته باشم. از جنس به سخره گرفتن مرگ و زندگی و آدم و انسانیت و اخلاقیات نبود. توضیحی نمی‌دهم. فقط همین که این چیزی که پیش روی مخاطب خورد کرد، بیش از سنت شکنی بود. زیاده روی بود. حتی با معیار های سادیسمی های دهکده لی‌نین. بله. حتی برای این حیوانات وحشی هم زیاد بود...

پ.ن۱: وقتی عصبانی هستم میل شدیدی پیدا می‌کنم مارتین مک‌دونا بخونم. و به این فکر می‌کنم که چی می‌شد اگه مثل دیوونه های لی‌نین، هرکسی رو که به هر دلیلی روی مخمون بود با یک گلوله از زندگی‌مون پاک می‌کردیم و بعد با خونسردی چای می‌خوردیم؟
مثلاً چون‌که با صدای بلند حرف می‌زنه، یا هیچوقت در رو پشت سرش نمی‌بنده، یا اینکه مدام حرصت رو در میاره یا به هر دلیل کوچیک دیگه‌ای.
این روش پاک کردن صورت مسئله خیلی دل خنک کنه. مخصوصاً اگه سریع و بدون درد و عذاب وجدان می‌بود.
اون‌وقت دیگه هیچ نیازی به تلاش شبانه روزی برای اصلاح و بهبود رابطه کوفتی‌مون با آدما نبود.
(البته فقط تصورش قشنگه)

پ.ن۲: و در آخر؛ مارتین مک دونای کوفتی! روانی!
        

27

          چند نکته درباره این نمایشنامه:  

1. اگر خواندن شرح شکنجه ناراحتتان می کند پس چند سطر از نمایشنامه ناراحتتان خواهد کرد. به مخاطبانی که روحیه حساسی دارند پیشنهاد می کنم اثر را نخوانند.
  
2. در این کتاب تقابل دو فرد در دو وضعیت روانی متفاوت مبنای کشمکش است. یک طرف زنی خودخواه و وابسته است که حتی حاضر است شکنجه شود ولی تنها نباشد و رها نشود. سوی دیگر دختری است پر از احساس قربانی بودن، خشم و خودخواهی. خشمی که انگار سال‌هاست انباشته شده. او احساس می کند در شرایطی قرار گرفته که راه تغییری ندارد. زحمتی می کشد که دیده نمی شود. صبر و مدارایی دارد که تشکری در پی ندارد.  

3. نوعی بدبینی و  سیاهی در متن است. آدمها دست به انتخاب نمی زنند. برای تغییر شرایط تلاش نمی کنند یا تلاش محدودی می کنند که من شخصا دوستش نداشتم. اما شاید این هم بخشی از ایده مک دونا بوده که نقدی به جامعه سنتی ایرلند داشته باشند.  

4. آنچه در کتاب دوست داشتم دیالوگ‌ها بود که خوب نوشته شده بود و  حالات شخصیت‌ها را به خوبی نمایان می‌کرد.

5. یک متن بعد از نمایشنامه با عنوان «سایه هایی بر فراز ایرلند» در کتاب گنجانده شده که درباره تئاتر ایرلند است و نکات مهمی دارد و به نظرم اگر فهم بهتری از روند تئاتر ایرلند داشته باشیم درک بهتری هم از این نمایشنامه  خواهیم داشت.
        

16

        این نمایشنامۀ جالب و عجیب را که خواندم، اول سرم درد گرفت. بعد به رابطۀ استثماری و استعماری مادر و پیردخترش فکر ‌کردم. رابطه ای پر تنش و وحشتناک که نیاز مادر آن را ایجاد کرده بود.

مادر و دختر در این نمایشنامه؛ با آن مفهومی که ما از این واژگان در ذهن داریم، بسیار تفاوت دارد و فاصله ای به درازای فرسنگ ها و کیلومترها بین آنها وجود دارد.

اینجا ناخودآگاه به یاد نمایشنامۀ «پدر» از «استریندبرگ» افتادم. در آنجا هم یک زن برای نجات خود و کمک به چند زنِ نیازمند دیگر و نیز دخترش، به سادگی شوهرش را به نابودی کشاند؛ زیرا نیازمند بود و به نظرش تنها راهی که می توانست خود و اطرافیانش را نجات بخشد و غرورش را هم حفظ کند، این کار بود.

بارها با خود اندیشیده ام که اگر من به جای قهرمان داستان بودم، چنین می کردم و چنان پیش می رفتم و ... ولی کمی که دقیق تر می شوم، می بینم تا با کفش آنها ـ حتی شده یک قدم ـ راه نرفته ایم، نمی توانیم آنها را به سادگی و با بی رحمی قضاوت کنیم!

این نمایشنامه، داستان مادری است که هم وزنش زیاد شده و هم بیماری های سالمندی گرفتارش کرده و هم از تنهایی و بی کسی می ترسد و وحشت از آینده ای مبهم و نامعلوم، آنی و لحظه ای او را آرام نمی گذارد.

دو دختر دیگرش ازدواج کرده و رفته اند و دیگر حتی به او سر نمی زنند و سراغش را نمی گیرند و تنها شاهکارشان تقدیم یک آهنگ از رادیو به مادرشان در روز تولد او است که هیچ هزینه ای هم ندارد.

او هم ناچار دختر سوم را برای خودش نگه داشته و با سوء استفاده از ناراحتی اعصاب و بیماری روانیش، از افراد جامعه دور کرده تا خدمتکاری 24 ساعته و مطمئن داشته باشد.

او در این مسیر حتی از دعوت دخترش به یک میهمانی هم می ترسد و دعوت نامه را در آتش می سوزاند. او حتی نامۀ دوست پسرِ دخترش را ـ که از او خواسته به دیدنش برود و با فراموش کردن گذشته با او آشتی کند و قرار ازدواج بگذارد ـ هم در بخاری می اندازد و آیندۀ او را تباه و نابود می کند.

این سرنوشت دختری است که فدا می شود تا مادر تنها نماند. در واقع آیندۀ دختر نابود می شود تا آیندۀ مادر خراب و ویران نشود.

دختر هم که گرفتار جنون شده و مادر را باعث تمام بدبختی ها و زندگی گوشه گیرانه و منزوی خویش می بیند؛ در آخرین فرصت می کوشد او را از سر راه خوشبختی اش بردارد.

شاید تصور کنیم که این تنها یک نمایشنامه است و غیر واقعی است؛ اما هم شنیده و هم به احتمال زیاد دیده ایم که مادران و دخترانی یا پدران و پسرانی را که به جهت مشکلات جدی در ارتباط شان با هم، مرتکب جنایات بدتر از این هم می شوند، هر چند نمونۀ این افراد بسیار محدود و انگشت شمار باشد.

به نظرم مادر حق دارد که نگران آینده و تنهایی و رنج خود باشد؛ اما حق ندارد زندگی دختر تنها و غریب و بی یاورش را تباه کند، برای اینکه خودش به زحمت نیفتد و آسیب نبیند.

راه درست این است که از دختران دیگرش هم کمک بگیرد یا به خانۀ سالمندان برود و به دخترش اجازه بدهد ازدواج کند و در عین حال مراقب او هم باشد یا در خانۀ سالمندان به او سرکشی کند.

و دختر هر چند زندگیش به پای مادر نابود شده و آینده ای شبیه مادر در پیش دارد، باید خواهرانش را به کمک می گرفت یا مادر را به سالمندان می برد و خودش به زندگی دلخواهش می رسید.

اینجا هم مک دونا یک تصویر چرک و نفرت انگیز از آدم ها را که زیر پوست شهر مخفی شده اند، بیرون کشیده و در برابر ما علم می کند تا ببینیم که در اطراف ما چه اتفاقاتی که نمی افتد. این اثر مک دونا هم تلخ و دردناک بود. 
نمایشنامۀ جالبی بود، اما هم‌زمان وحشتناک و آزاردهنده. تصور آزار و شکنجه یا قتل مادر به دست دختر، ذهن آدمی را به هم می ریزد و آرامش را تا مدت ها از انسان دور می کند. 

آری؛ این انسان می تواند به مقام فرشتگان برسد و چه بسا بالاتر برود و همین انسان می تواند از حیوانات هم پست تر شود و هم نوعش را به بهایی ناچیز از زندگی ساقط کند.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

29

          بعد از مدت ها برگشتم با یادداشت نوشتن...
لطفی که هامارتیا به من داشته ، علاوه بر مرور مباحث نظری و تئوری های ادبی و هنری ، مرور خیلی از آثاری بوده که سالها از خوندن شون گذشته بوده و چیزی ازشون به خاطر نمی آوردم. 
یکی از این کارها ملکه زیبایی لی نین بود. اولین اثر و اولین نمایشنامه مارتین مک دونا که نوید ظهور یک ستاره در آسمان درام نویسی جهان رو می داد. 
این کتاب رو طبق چیزی که بر روی صفحه اولش نوشتم در تاریخ ۱۳۹۷/۲/۱۴ خونده بودم و امروز تقریبا  ۶ سال و نیم از اون تاریخ گذشته و باز هم رجوع کردم به خوندن این اثر.
مارتین مک دونا رو از مرد بالشی شناختم و توی دانشگاه هم حرفش زیاد بود. برای همین با خوندن اون کتاب ، شیفته سیاهی زیاد آثارش شدم. 
ملکه زیبایی لی نین هم یک کار دارک و سیاهه.  اینقدر سیاه و منزجرکننده و جاهایی چندش آور که شاید ارتباط برقرار کردن باهاش رو کمی مشکل کنه. 
جایزه های زیادی رو دریافت کرده اما از اونجایی که من معتقدم جایزه ها دروغ میگن ، پس زیبایی اثر به خاطر جایزه هاش نیست بلکه آشنایی زدایی از سنت های کهنه.
پیرزنی کثافت ، به همراه دختر روانی ای که دست پرورده همین مادره ، سوژه داستانه. 
اثر در لحظه به لحظه ما رو به دنبال خودش میکشونه و با تعلیق های درست و به جایی که استفاده میکنه ، این حس انزجار و درد رو به ما تحمیل میکنه. 
نویسندگان ایرلندی ، به دنبال رهیافتی جدید برای نگاه کردن به سنت ها و ارزش های کهن جامعه ایرلندی بودند و هستند.
اینکه مادر احترامش واجبه درست . اینکه باید از سالمندان نگه داری بکنیم درست. 
اینکه گذاشتن افراد مسن در خانه سالمندان تبدیل به یک قبح شده درست. 
هیچکس دلش نمیاد و اصل کار منزجر کننده ست اما اگر مادری این شکلی باشه یا دختری این اخلاق و اختلالات رو داشته باشه، آیا باز هم باید به این سنت ها پایبند بود؟
مک دونا مانند هر هنرمند درجه یک دیگه ای به دنبال پاسخ دادن و راه حل ارائه کردن یا مانیفست صادر کردن در این اثر نیست. 
بلکه سوژه رو به ما نشون میده تا ما خودمون تصمیم بگیریم. اگر من بودم چیکار میکردم؟ آشنایی زدایی کردن از مسئله نگهداری از سالمندان در یک فضای دارک به خوبی خودش رو نشون میده.
این اثر ، اولین اثر از یک تریلوژی به قلم مارتین مک دوناست. 
ترجمه بسیار روون و خوبه. شخصیت پردازی تقریبا بی نقصه و دیالوگ نویسی در بالاترین سطح خودش قرار داره. 
نمایشنامه اینقد ریتم خوب و قصه جذابی داره که راحت میشه در یک نشست یک الی دو ساعته خوند و ازش لذت برد.
        

34