نامزدی آقای ایر
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
9
خواهم خواند
4
توضیحات
دو بازرس به هم نزدیک شدند تا مانع فرار آقای ایر شوند. آن ها هم مثل آقای ایر گردن می کشیدند تا انتهای سکو را ببیند. کنجکاو بودند بدانند چه کسی قرار است بیاید. هیچ کس نیامد. قطار سوتی کشید. یکی از کارکنان می دوید و درهای قطار را می بست. آقای ایر هنوز امیدوار بود. دردی که در تمام تنش بود، عصبی اش کرده بود. همیشه لحظه رفتن را همین طور تصور کرده بود. همیشه فکر می کرد که آلیس درست در لحظه های آخر در ایستگاه می دود و او باید کمکش کند تا در لحظه ای که قطار شروع به حرکت می کند، بپرد روی پله های قطار. پا به زمین می کوبید، ابروهایش را در هم کشیده بود و لبخند می زد، در حالی که اشک بی قراری در چشمانش حلقه زده بود.
یادداشتها