یادداشت مینا

مینا

مینا

1404/2/31

        این کتاب مدت‌ها بود تو قفسه خاک می‌خورد و من دیگه حتی یادم نمیومد چرا خریده بودمش و موضوعش چی بود. تا اینکه وقتی چند روز پیش دوباره کتابی از سیمنون خوندم، یاد این کتاب طفلکم افتادم و چون تو مود «جنایی» بودم، تصمیم گرفتم برم سراغ نامزدی آقای ایر. اولین اشتباهم همین بود. باید می‌رفتم قبلش بررسی می‌کردم تا می‌فهمیدم این جنایی اون جنایی نیست!

*با هشدار اسپویل*
کتاب نامزدی آقای ایر، راجع به پرونده‌ی قتل و پیدا کردن قاتل و انگیزه‌ی جنایت نیست، بلکه کتابی روانشناختی درمورد قضاوت‌های بی‌رحمانه‌ی جامعه در مورد افرادیه که مطابق انتظارات اون جامعه رفتار نمیکنن؛ آدمای نامرئی، منزوی، گوشه‌گیر و معمولا بی‌آزاری که سرشون به کار خودشونه و ارتباطی با کسی ندارن. و بعد وقتی مشکلی در اون جامعه پیش میاد، مردم ناخودآگاه و با سنگدلی تقصیرات رو بدون هیچ مدرکی گردن این آدما میندازن، و بعد با حرارت به دنبال مجازاتش میرن، چرا؟ چون اون عجیبه، فرق داره. و همین صفت ساده، صدها چیز دیگه رو به اون آدم بیچاره میچسبونه. و کی هست که ازون دفاع کنه؟ و حتی اگه خود اون آدم هم برخلاف طبیعت خودش سعی کنه و از خودش دفاع کنه، کی هست که باورش کنه؟ حالا اگه این وسط یه آشغالیم بیاد و یه مدرک برای اون جنایت جفت و جور کنه تا تقصیرو گردن آدمی بندازه که هیچ یاوری نداره، اصلا کسی هست که حاضر باشه دیگه شک کنه به جعلی بودن مدرک؟

نقش اصلی این داستان، آقای ایر، یکی ازون آدمای «عجیب»ه، منزویه، دوست و خانواده‌ای نداره، هر روز سر وقت میره سرکارش و برمیگرده و به کسی هم کاری نداره. ولی حتی همسایه‌هاشم ازین مرد بی‌آزار و مودب خوششون نمیاد. چرا؟ این سوالیه که بارها خود آقای ایر هم در طول داستان از خودش می‌پرسه.

باید بگم که بخش زیادی از کتاب واقعا حوصله‌م رو سر برده بود. و تا وقتی به حدوداً ۴۰ صفحه‌ی آخر نرسید، جذب داستان نشدم. و اون زمانم هر لحظه جو تیره و تار و عاقبت نسبتاً قابل پیش‌بینی و نکبت‌بار آقای ایر بیشتر روحیه‌ رو خراب میکرد. این داستانی نیست که تهش حق به حق‌دار برسه، یا دست‌کم ذره‌ای خطاکارای اصلی مجازات بشن، حتی شده درونی. درس یا فلسفه‌ی خاصی در این کتاب نیست، جز همین سنگدلی و بی انصافی دنیا.

اگه بخوام مقایسه کنم، وقتی کتابو تموم کردم حس میکردم نسخه‌ی ضعیف‌تری از بیگانه‌ی آلبر کامو رو خوندم، با این تفاوت که اینجا واقعا آقای ایر هیچ گناهی در اون جنایت نداشت و اونقد هم نسبت به زندگی بی‌اعتنا نبود، فقط تنها بود و کسی به حرفش گوش نمیداد. 

نزدیک پایان داستان، قبل از اتفاق آخر، صحنه‌ای پیش اومد که تموم تنم لرزید و فکر کردم الانه که باز ماجرای کتاب آدم‌خواران از ژان تولی تکرار بشه. خوشبختانه اون صحنه سریعا جمع شد، ولی تقریبا یه دور سکته زدم.

البته از سبک جملات کتاب و ترجمه‌ی کار خیلی خوشم اومد. جمله‌های کوتاه، توصیفای جالب از محیط شهری، و اون حس بلاتکلیفی و درموندگی آقای ایر رو خوب درک میکردم. ولی خب واقعا یه بخش زیادی از کتاب هییییچ اتفاقی نمیوفته و خسته‌کننده ست. نیمه‌ی اول کتاب رو صوتی پیش رفتم که معمولا باید داستانو جذاب‌تر کنه، ولی گمونم با گوینده ارتباط نگرفته بودم، چون اون هم خودش مزید بر علت شد که حوصله‌م سر بره. نیمه‌ی دوم رو از روی کتاب خوندم و خیلی بهتر بود.

از سرایدار اون ساختمون متنفرم. تنها چیزی که از اول تا آخر داستان از دهنش درمیومد این بود که پلیسا برن سریع (بدون هیچ دلیلی و چون فقط خانوم ازون مرد خوشش نمیاد) آقای ایر رو دستگیر کنن.
از آلیس هم متنفرم. دیگه زیادی اسپویل میشه نمیگم چرا.
اصلا هیچکس نیست که بشه آدم ازش خوشش بیاد.
دلم برای آقای ایر کبابه... همین.
      
964

54

(0/1000)

نظرات

من سعی می‌کنم اگر نسبت به کتابی پیش‌فرضی هم دارم به خود کتاب وقت بدم تا حرفش رو بزنه( بی‌هیچ قضاوت از پیش تعیین‌شده‌ای)
شما هم تو یادداشتتون این مشخص بود
با توجه به اینکه کتاب رو خوندم می‌دونم اگر یکی با فکر هیجان‌انگیز بودن سراغ کتاب بره چه زجری می‌کشه و چقدر بدش میاد!
ولی خب شما خوب تغییر موضع دادین.
1

2

مینا

مینا

1404/2/31

من واقعا تو ذهنم بود که دارم میرم یه کتاب مگره‌‌طور دیگه (ولی بدون مگره) میخونم :))) ولی خب در هر حال پشیمون نیستم از خوندنش.  

2

تحلیلتون از داستان هم جالب بود واقعاً 
ولی داستان رو فاش کردین تقریباً
1

2

مینا

مینا

1404/2/31

🤔 این‌طور بنظر میاد؟ پس یه هشدار اسپویل میزنم بالای متن. مرسی از یادآوریتون 

2