علیرضا

علیرضا

@AlirezaMalekei

16 دنبال شده

4 دنبال کننده

            دانشجوی رشته‌ی کامپیوتر و علاقه‌مند به همه‌چیز
          
m_alir

یادداشت‌ها

        بسیار بیشتر از آنکه بتوان تصور کرد، بخش ناخودآگاه وجود آدمی فعال است. به نظر می‌رسد که ما از فعالیت بسیار زیاد بخش ناخودآگاه ذهنمان ناآگاهیم و این ناآگاهی باعث شده است که تأثیر آن بر رفتارهای فیزیکی و شناختی خود مانند راه‌رفتن و برداشت‌ها و قضاوت‌هایمان از دیگران را دست‌کم بگیریم یا حتی انکار کنیم. اما، واقعیت چیز دیگری است. حتی قدم زدن که به‌راحتی آب خوردن است، نیاز به فعالیت مداوم مغز در طول این فعالیت دارد. با این وجود، متوجه هیچکدام از این فعالیت‌های مغر نمی‌شویم. در واقع، قدم زدن یک فعالیت دشوار است و مهارتی فراگرفتنی است و ما آن را در گذشته فراگرفته‌ایم. برای بعضی‌ها خوب صحبت‌کردن یک مهارتِ به‌خوبی فراگرفته شده است. هر چیزی که تمرین درست و به‌جا داشته باشد می‌تواند به یک مهارت فراگرفته (عادت) تبدیل و به بخش ناخودآگاه ذهن منتقل شود. بنابراین، درست نیست که بخش ناخودآگاه ذهن را نادیده‌ بگیریم. همان‌طور که این بخش ذهن راه رفتن مان را کنترل می‌کند، قضاوت‌ها و برداشت‌های ما از دیگران را هم کنترل می‌کند. به‌راحتی با نگاه‌کردن به چهره‌ی هر کسی می‌توانیم تشخیص دهیم که چه احساسی دارد و همان احساس هم در ما ایجاد می‌شود. مطالعات روانشناسی نیز مؤید این نکته است که هر کنش احساسی در فرد باعث برانگیخته‌شدن واکنش احساسی مشابه در طرف مقابل می‌شود. هر چند این واکنش‌های احساسی  همیشه به شدت کنش‌های احساسی مرجع نیستند، وقتی صحبت از ارتباط‌های انسانی در میان باشد، پای واکنش‌های احساسی برانگیخته در این میان نیز باز می‌شود که ناشی از فعالیت‌های شدید بخش ناخودآگاه ذهن است  که قضاوت‌ها و برداشت‌های حسی و شهودی ما را می‌سازد. با این مقدمه، نظر خود را راجع به این موضوع با شما در میان می‌گذارم. ارتباط خوب با دیگران برقرار کردن مانند قدم زدن و صحبت کردن به زبان مادری فعالیتی شناختی و تا حدود زیادی ناآگاهانه است. همه‌ی ما می‌توانیم به زبان مادری خودمان صحبت کنیم و بعضی از ما این مهارت شناختی را بهتر فراگرفته‌ایم و همه‌ی ما می‌توانیم به راحتی این مهارت را بهبود بخشیم. خوب ارتباط برقرار کردن با دیگران هم یک مهارت فراگرفتنی است یعنی نیاز به حضور، تمرین درست و یادگیری فعال دارد. پیام اصلی کتاب‌هایی از این دست این است که رفتار، حالت چهره و بدن، تن و لحن صدا و حتی استایل و تیپ بر قضاوت و برداشت احساسی دیگران تأثیر می‌گذارد. بنابراین، با دانستن این نکته این پرسش که چگونه با دیگران ارتباط خوب برقرار کنیم جای خود را به این پرسش می‌دهد که چگونه در دیگران احساس خوبی ایجاد کنیم.
      

3

 علیرضا

علیرضا

1403/8/13

        از روی یاداشت های بقیه ی دوستان که این کتاب را مطالعه کردند با شخصیت اصلی داستان آشنا شدم و تصمیم گرفتم  این کتاب را بخوانم. ولی، خب دوست دارم با وجود اینکه کتاب را نخواندم برداشت خودم را با شما در میان بگذارم و خوشحال می شوم که نظر مرا نقد کنید.
لحن اعتراض تند و خشن است. تصوری که عموم مردم از اعتراض دارند یک لحن تند با الفاظ رکیک و فحاشی است. شاید این تصور مردم ایراد داشته باشد. اما، خب مردم جوامع مختلف  چنین تصوری از اعتراض دارند و فرقی هم نمی کند که این اعتراض از جانب یک نوجوان به پدر و مادر باشد یا اینکه اعتراض از جانب دسته ای از مردم به حکومت، به جامعه، به مشکلات، به توسعه نیافتگی و به نبود عدالت باشد. چیزی که ما در جامعه ی متکثر خودمان متشکل از اقوام گوناگون، فرهنگ ها، مذاهب و عقاید سیاسی متفاوت با آن امروزه روبه رو هستیم بروز اعتراض های گوناگون اجتماعی، سیاسی و اقتصادی  است. چنین جامعه ی ناهمگونی برای همزیستی  مسالمت آمیز نیازمند درک متقابل و احترام متقابل است. اگر این درک و احترام متقابل از بین برود ما شاهد گسست های اجتماعی و بروز اعتراض های مختلف هستیم که در نهایت جامعه را از درون دچار فروپاشی می کند. چیزی که ما در یک نمونه تجربه کردیم اعتراض مردم به نوع پوشش بود. بخشی از این اعتراض موجب سو استفاده و موج سواری  از غلیان احساسات مردم از سوی  دشمنان کینه توز و بدخواه بیگانه شد. اما بخشی از آن هم اعتراض به حق مردم بود. چون جنس اعتراض با لحنی تند و حتی کمی خشونت و فحاشی همراه است، واکنش نسبت به اعتراض هم معمولا با خشونت همراه است. کمتر آدم پخته ای پیدا می شود که وقتی با یک اعتراض مواجهه شود بپرسد دلیل  توسل به خشونت چیست. دلیل این فحاشی و لحن تند چیست. بنابراین، لحن رکیک و تند شخصیت اصلی این کتاب می تواند بیانگر اعتراضی باشد که نویسنده ی کتاب از زبان کاراکتر ساختگی خود بیان می کند. این اعتراض می تواند به ابتذال سینما باشد، می تواند به بی تفاوتی مردم نسبت به مسئله ای مهم باشد و به طور کلی، اعتراض می تواند نسبت به بی عدالتی از هر جنسی باشد. از منظری دیگر نیز، این کتاب برای من جلب توجه می کند. شخصیت اصلی داستان (به روایت دوستانی که کتاب را مطالعه کردند) برای من شخصیت آشنایی است چون من هم بارها و بارها در طول زندگیم و حتی قبل از نوجوانی انزوا، احساس ناامیدی، ناکارآمدی، افسردگی، سرخوردگی و پوچی را تجربه کردم. خروج از این باتلاق نیاز به پختگی دارد. شاید این کتاب یک پایان باز باشد برای آنچه که ممکن است چند بار در زندگی تجربه کنیم.
      

1

 علیرضا

علیرضا

1403/8/13

        حرف های شازده کوچولو را جدی بگیرید.
شازده کوچولو را باید بارها و بارها خواند شاید سالی یکبار. چرا که حرف های ساده اما مهم و عمیقی را مدام فراموش می کنیم. حرف هایی راجع به اینکه چه چیز ارزش واقعی است و چه چیز نیست، چگونه زندگی کنیم و چگونه لذت ببریم و قدردان چه چیزهایی باشیم. برای ما انسان های مادی گرا و مصرف گرای امروزی نداشته ها اهمیت زیادی دارد و مدام در پی به دست آوردن آن ها خود را به رنج و زحمت می اندازیم. اما، چیزهایی هم هستند که داشته حساب می شوند و چون دمدستی اند عادی شده اند و وجود آن ها ما را خوشحال و راضی نمی کند. زیرا، ما انسان ها هرگز از آرزو کردن دست نمی کشیم و پیوسته در تکاپوی خوشبختی بیشتریم. قدردانی و توجه از داشته های مادی و غیر مادی مانند سلامتی، دوستان خوب، خانواده ی خوب و کمی فراغت از غوغا و هیاهوی زمانه و زندگی و درگیری های روزمره می تواند به لمس خوشبختی به ما کمک کند، به ما آدم هایی که همه چیز را با معیار متر و پول اندازه می گیریم . شازده کوچولو توجه ما را به بخشی از وجود و ضرورت فراموش شده یا نادیده گرفته شده و یا حتی انکار شده از پازل خوشبختی مان جلب می کند.
      

1

 علیرضا

علیرضا

1403/8/13

        این رمان راجع به دو زن افغان است که سرنوشت آن ها با هم گره می خورد. این کتاب در واقع روایتگر مصیبت ها،دردها، رنج ها و بی عدالتی هایی است که به اجبار  و الزام به زنان جامعه ی افغانستان تحمیل می شود و در عین حال گریزهایی سیاسی و اجتماعی به مقاطع تاریخی مهم برای درک مصیبت های اسفناک آنان می کند. این دو زن نه تنها نماینده ای از کل زنان افغانستان اند بلکه نماینده ای  برای کل جامعه ی افغان و مصیبت ها، رنج ها و گرفتاری های آنان اند. چرا که هیچ  جامعه ی مدرن و شکوفایی در هیچ مقطعی از تاریخ نمی توان یافت که زنان از حقوق برابر با مردان برخوردار نبوده و از حق تحصیل، کار و آزادی محروم باشند. در تمام جوامع مدرن و متمدن امروزی زنان اهمیت و جایگاهی ویژه دارند. به این صورت که زنان در کنار مردان به عنوان سرمایه های اجتماعی و انسانی محسوب می شوند و نقش مهمی در توسعه ی اقتصادی و علمی  این کشورها ایفا می کنند. حذف زنان یعنی حذف نقشی که آنها در توسعه ی انسانی، اقتصادی  و علمی می توانند ایفا کنند. بدین ترتیب، زنان نمادی از پیشرفت و تمدن جوامع امروزی شناخته می شوند. اما، زنان در جامعه ی افغانستان از حقوق ذاتی و انسانی خود محروم شده اند و ناچار به تحمل رنج ها و مصیبت های مضاعفی می باشند که ناشی از جنگ ها و تعصبات پوچ و بی پایه دینی_فرهنگی است. در این رمان تلاش ناموفق دو زن برای داشتن زندگی بهتر و آزادی به تصویر کشیده شده است، زنانی که نماینده ی کل جامعه ی افغانستان اند. زنانی که از یک طرف قربانی تعصبات خشک مذهبی، فرهنگی و خشونت های متعصبانه و ناجوانمردانه ی مردانه شده اند و از طرف دیگر قربانی جنگ ها و خشونت های سیاسی.  هر گاه که کورسوی کوچک امیدی برای رهایی و آزادی در دل آنها شکل می گیرد، طولی نمی کشد که تبدیل به ناامیدی و رنج و مصیبت بیشتر می شود. مانند فیتیله ی شمعی که با اندک روشنی و گرما با ملایم ترین نسیمی خاموش می شود.
      

16

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.