یادداشت علیرضا
9 ساعت پیش
به نظر میرسد صادق هدایت ساعتها پای صحبتهای هزار جور آدم و روشنفکر نشسته؛ به استدلالهاشون؛ به جمله بندیهاشون؛ به افکار و باورهاشون پی برده و همانها را در قالب این داستان از زبان شخصیتهایی مثل حاجی آقا و دیگران بیان کرده است. هدایت با خلق شخصیتهای منفی مثل حاجی آقا و تشریح عقاید و استدلالهای آنها به مخاطب خودش نهیب میزند و چنین باورهای لنگ در هوا و بیمعنای جامعه را به باد انتقاد و سرزنش میگیرد. ممکن است همین امروز هم -حتی خود من و شما بدون تعارف- بی نصیب از طرز تفکر حاجی آقا نباشیم و رگ و ریشههایی از این باورها و استدلالهای به ظاهر درست و منطقی در باور ما نیز رخنه کرده باشد. در اینجا صادق هدایت آنها را محکم به صورتمان میکوبد بدون آنکه مستقیم بخواهد آنها را به چالش بکشد. جای تأسف دارد که هنوز هم بعد از گذشت این همه سال از زمان نوشتن این کتاب -حدود هشتاد سال- هنوز هم این نوع صورتبندی از باور و تفکر را از مردم جامعه و رسانههای داخلی و خارجی داغون و دروپیت به وفور و کرات میشنویم -کسی را تقبیح و کسی را تحسین کردن. هدایت جایی هم از زبان منادی الحق شاعر -که حاضر نشد دستور حاجی آقا را اطاعت و شعری با موضوع دموکراسی برای پز دادن حاجی آقا سر و هم کند- جواب دندان شکنی به حاجی آقا میدهد که خیلی جالب و مورد توجه است گویی خواسته است شأن و حرمت شاعری -و نویسندگی- محفوظ باقی بماند. این شأن را برای نان به نرخ روز خورها یا همان به اصطلاح تجار و هم صنفان حاجی آقا و حتی تنها روحانی داستان -حجه الشریعه- قائل نیست، انگار به این خیل عظیم نهتنها امیدی ندارد تنفر هم میورزد!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.