بریدهای از کتاب ترانه های خیام اثر محمد علمی
4 روز پیش
صفحۀ 1
امروز که نوبت جوانی من است می خورم از آنکه کامیاری من است عیبم مکنید گر چه تلخ است خوش است تلخ است از آنکه زندگانی من است چون حاصل آدمی درین جای دو در جز درد دل و دادن جان نیست دگر خرم دل آن کس که یک نفس زنده نبود و آسوده کسی که خود نزاد از مادر ای آنکه نتیجه چهار و هفتی وز هفت و چهار دائم اندر تفتی می خور که هزار باره بیشت گفتم باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی نیکی و بدی که در نهاد بشر است شادی و غمی که در قضا و قدر است با چرخ مکن حواله که اندر ره عقل چرخ هزار بار ز تو بیچاره تر است چون چرخ به کام خردمند نگشت خواهی تو فلک را هفت شمر خواهی هشت چون خواهی مرد و آرزوها همه هشت چه مور خورد به گور و چه گرگ به دشت یک قطره آب بود و با دریا شد یک ذره خاک بود و با زمین یکتا شد آمدن و شدن تو در این عالم چیست آمد مگسی پیدا و ناپیدا شد از جمله رفتگان این راه دراز باز آمده ای کو که به ما گوید راز هان بر سر این دو راهه از روی نیاز چیزی نگذاریم که نمیآییم باز ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز از روی حقیقتیم نه از روی مجاز یک چند درین بساط بازی کردیم رفتیم به صندوق عدم یک یک باز
امروز که نوبت جوانی من است می خورم از آنکه کامیاری من است عیبم مکنید گر چه تلخ است خوش است تلخ است از آنکه زندگانی من است چون حاصل آدمی درین جای دو در جز درد دل و دادن جان نیست دگر خرم دل آن کس که یک نفس زنده نبود و آسوده کسی که خود نزاد از مادر ای آنکه نتیجه چهار و هفتی وز هفت و چهار دائم اندر تفتی می خور که هزار باره بیشت گفتم باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی نیکی و بدی که در نهاد بشر است شادی و غمی که در قضا و قدر است با چرخ مکن حواله که اندر ره عقل چرخ هزار بار ز تو بیچاره تر است چون چرخ به کام خردمند نگشت خواهی تو فلک را هفت شمر خواهی هشت چون خواهی مرد و آرزوها همه هشت چه مور خورد به گور و چه گرگ به دشت یک قطره آب بود و با دریا شد یک ذره خاک بود و با زمین یکتا شد آمدن و شدن تو در این عالم چیست آمد مگسی پیدا و ناپیدا شد از جمله رفتگان این راه دراز باز آمده ای کو که به ما گوید راز هان بر سر این دو راهه از روی نیاز چیزی نگذاریم که نمیآییم باز ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز از روی حقیقتیم نه از روی مجاز یک چند درین بساط بازی کردیم رفتیم به صندوق عدم یک یک باز
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.