مریم برزویی

مریم برزویی

پدیدآور
@ketabbaz

104 دنبال شده

147 دنبال کننده

            علاقه‌مند  به
خواندن و نوشتن
          
@m_borzoyi

یادداشت‌ها

نمایش همه
        بسم الله

کتاب «دختران ایران» سعی داشته است از میان زنانی که در تاریخ معاصر ایران عزیز تاکنون کم‏تر دیده و شناخته شده‌‏اند، برخی را انتخاب و زندگی‌شان را به‌‏صورت داستانی روایت کند. 
این زنان عملشان لزوماً شبیه هم نیست و هرکدام کاری انجام می‏‌دهند، اما یک روح گرم و گیرا، همه آن‏‌ها را شبیه به هم کرده‏ است. 
در وجود هریک از این زنان، شمعی است که از اسارت رکود، جهل، سرگردانی و سرگرمی رهایی یافته و روشن شده و خود می‏‌تواند شمع‏‌های خاموش دیگر را روشن کند؛ زنانی روشن و روشنایی‏‌بخش و مثال‏‌زدنی برای زنان و مردانی دیگر.


فاطمه خطیب (فعال صلح، عضو اتحادیه بین‌المللی امت‌واحده و استاد فیزیک)، نیره عابدین‏‌زاده (قاضی، معاون دادستان عمومی و انقلاب مرکز خراسان رضوی)، هاشمیه متقیان (ورزشکار دوومیدانی و قهرمان پارالمپیک)، سپیده کاشانی (شاعر)، نصرت‌‏بیگم امین (اولین بانوی مجتهده ایرانی)، زهرا عجمیان (خواهر شهید روح‌الله عجمیان) و مرضیه حدیدچی (اولین فرمانده سپاه و نماینده مجلس) از جمله بانوانی هستند که در این کتاب، معرفی شدند و زندگی‌شان روایت شده‌ است.

زهرا صادقی (کارآفرین روستایی)، شهیده طیبه زمانی، زهرا اصغری (معلم)، خیرالنسا صدخروی (بانوی فعال در پشتیبانی دفاع مقدس)، عصمت احمدیان (کارآفرین موفق و فعال در پشتیبانی دفاع مقدس)، مرجان نازقلیچ (اولین فرماندار زن ترکمن و شهیده حادثه منا)، مریم قاضی‎سعیدی (مسئول گروه جهادی «حسنا» (حامیان مادران باردار)) و معصومه اسمعیلی (استادتمام دانشگاه علامه طباطبایی، روان‌شناس و رئیس انجمن علمی مشاوره ایران) دیگر بانوانی هستند که در دفتر اول کتاب «دختران ایران» روایت می‌شوند.

🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱

کار را از سال ۱۴۰۰ آغاز کردیم. ابتدا یک سند گفتمانی تهیه کردیم که در آن، چهارچوب‌های زن ایرانی برای روایتگری و نحوه و اساس انتخاب این شخصیت‌ها مشخص شده است.
 برای تهیه این سند گفتمانی نظرات مقام معظم رهبری و امام راحل، کتاب پنج‌جلدی «رسالت زن» (بیانات مقام معظم رهبری در خصوص زنان تراز) و الگوی سوم زن که رهبری به آن اشاره کرده‌اند، مورد مطالعه و بررسی قرار گرفت. این سند گفتمانی به صورت مجازی منتشر خواهد شد.

🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱

 یکی از مهم‌ترین عرصه‌ها، عرصه علمی بود که به سه زیرشاخه «کاربست علم» (زنان متخصص)، «ترویج علم» و «تولید علم» تقسیم می‌شود. سایر عرصه‌ها نیز شامل زنان اندیشمند، زنان مجتهده، زنان ورزشکار، زنان مبارز انقلابی، مادران، زنان در حوزه بین‌الملل، زنان موفق روستایی، محیط زیست، خدمت‌رسانی، اقلیت‌های قومی و دینی، پشتیبانی جنگ، کارآفرین، آموزش و پرورش و علوم تربیتی است. 

 ابتدا ۱۰۰ بانوی تأثیرگذار انتخاب و از بین آن‌ها ۴۰ نفر نهایی شدند که در هر عرصه، یکی از سوژه‌ها را در جلد اول کتاب قرار دادیم. 

🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱

کتاب در قالب داستان روایت است. اگر سوژه‌ها در قید حیات باشند، با خود آن‌ها مصاحبه‌ها انجام می‌شود و اگر در قید حیات نباشند، با افرادی که ارتباط نزدیکی با آن‌ها داشته‌اند، مصاحبه‌ها انجام می‌شود. برای مثال مصاحبه مربوط به «خانم دباغ» با دختر ایشان «رضوانه دباغ» انجام شده است. پس از تنظیم مصاحبه‌ها، متن مصاحبه برای فرد مصاحبه‌شونده ارسال می‌شود و تأییدیه نهایی از آن‌ها گرفته می‌شود.

🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
سیر حرکت و رشد سوژه از مرحله شناخت تا اصلاح موقعیت در داستان باید توسط نویسندگان به تصویر کشیده شود. همچنین باید نقاط بحرانی داستان روایت شود. در این زمینه تعارضات، انتخاب‌ها و اهداف سوژه‌ها بسیار مهم است.

برای هر سوژه نیز به سه ساحت فردی، اجتماعی و خانوادگی اشاره می‌شود. در این کتاب، به ساحت خانواده به عنوان حد مقاومتی که به زن نیرو داده و رشد در خانواده را متجلی کرده، پرداخته شده است.
      

8

        نمی‌دونم چرا یکدفعه فیل‌م یاد هندوستان طرف نسیم مرعشی اینا کرد. تا نصفه خوندم گفتم ول کنم، باز گفتم نه تموم کنم بره.
ترجیع بند این کتاب یه جورایی این بود که یا همه مردن یا دارن میمیرن.
البته مرگ چیزی منفی نیست لزوما. انقد که تو مرگ زندگی هست تو زندگی، زندگی نیست(اوف عجب جمله‌ای گفتم)
ولی بستگی داره مرگی که ترسیم می‌کنی، آدرسش کجا باشه. به نظرم مرگ این کتاب آدرس قبرستون رو می داد!
 بگذریم از مرگ.
خیلی شنیده بودم که این کتاب ضد جنگه. جنگ چی هست ما جنگ ندیده‌ها و فقط از جنگ خونده‌ها چی می‌فهمیم از جنگ. خب قطعا تجربه زیسته یک چیز دیگه اس
ولی خب خوردیم به پست بخشی از تاریخ که خیلی چیزا رو با هم داریم تندتند لمس می کنیم.
از جمله تو همین عصر، مردمانی دیدیم که زندگی رو یاد دادن روی ویرانه‌های جنگ، بعد ما فهمیدیم بابا زندگی یعنی اون ما فقط اداشو درمی‌آوردیم.
بعد آدما تو دنیا حساس شدن که اینا اهل کدوم قبیله هستن از رو چه دستوری ساختنشون این جوری شدن. 
نه این که غم نگیردشون، غصه هوار نشه رو سرشون
میشه خونه خراب بشی، اولاد از دست بدی، غم نگیردت. ولی تو سوار رو چه منظومه ای میشی که نه تنها خودت زمین نمی‌خوری بلکه آدمای هزار هزار کیلومتر دورتر از خودت رو هم نمیذاری زمین بخورن که بلند بشن دوباره آرمان هاشون آدمیتشون یادشون بیاد و براش فدا بشن

این کتاب به نظرم ضد مقاومت بود. همه کتاب برای من تو یه خونه تاریک دور گذشت که تاریکیش دامن همه رو داشت می گرفت. من دوست نداشتم برم دستور تهیه اون آدما رو بدونم.

من از نوار گوش دادم اجرای صوتی خیلی خوب بود. البته که قطعا قلم نویسنده و تصویرسازی های عالی بی تاثیر نبود
      

6

        شاید جزء تنها کتابی که همیشه تو مرحله در حال خواندن، بمونه، همین صحیفه امام روح الله باشه.  
حوالی چهارده سالگی شایدم یه کم این ور اون ور تر طی یک اتفاق بهش برخوردم. یادمه چه قد منت مسئول کتابخونه رو کشیدم که بذار ببرم خونمون. ولی می‌گفت مرجعه و نمیشه. 
هر روز می رفتم کتابخونه و می‌نشستم پای کلام امام. نه اونقد  امام رو می فهمیدم نه درست معنای واژه‌ها و نه حس وابستگی عمیقی که به کلمات پیدا کرده بودم. 
از اون روز تا امروز  این کتاب همش بوده و هیچ وقت نقطه پایان نشده براش بذارم. جنس کلمات، از اون جنس‌هاست که در گذر زمان هی لایه‌هاش برات می‌ره کنار و توش به کشف‌های جدید بنا به حال خودت و اقتضا زمان می‌رسی. 
امروز دوباره نشستم پای پیام قیام لله. نخ تسبیح حرکت امام تو مسیری که شروع کرد. این پیام عین روح تو تمام جلدهای دیگه هم حضور داره. 
انگار امام همش داشته از همون سال های اول مبارزه به این یه دونه آیه قرآن قیام لله فک می کرده و تو تمام سال‌های مبارزه و حتی بعدش به نحو مختلف ساز و کار اجرایی شدن این آیه رو دنبال می‌کرده. انسی که منجر به حرکت و عمل شده.  
      

10

        اومدم یک سر ببینم تو این کتاب چه خبره. دلیلشم سریال اقتباسیش که چند قسمت ازش رو دیده بودم. کنجکاو شدم ببینم خط و ربطشون در چه حده‌
حوالی شش صبح بازش کردم، چهار پنج صفحه بخونم، بعد بره ته لیست. اما قاچاقی خودش رو جا زد ردیف اول و رسما منو از کار زندگی انداخت.
۴۸۰صفحه به روایت فراکتاب بود. به خودم اومدم دیدم رسیدم ص۱۵۰😱 گفتم رهاش می‌کنم تا فردا برگشتم دوباره دیدم شدم۲۲۰🥶 دقایقی بعد۳۱۶😨 ۴۸۰☠ و تمام!

تمومش کرده بودم، تو عرض سه چهار ساعت. شایدم کمتر.
خودم فک می‌کنم کشش بیشترش، سر سریال بود. هی دنبال سر نخه سریال تو کتاب می گشتم. خب این کیه اون کیه این کی می‌تونه باشه. آخرم خیلی چیزیش به چیزی وصل نشد.

به نظرم کتاب به خودش فرصت کمی برای پرداخت شخصیت ها و حوادث داده بود. قدمای ننه طوبی که آهسته بود ولی نمی دونم چرا نویسنده مثل یه جووون ۱۴ ساله این بنده خدا رو تازوند تو قصه. برا همین شاید کمی خام از آب درآمد.

با چیزایی که شنیده و خوانده بودم ناظر به مواجه با حوادث تاریخ معاصر ایران و عراق، خیلی چش چش کردم یه عمقی ازین حوادث بیابم ولی خب در حد یه آب باریکه بود.
احساس کردم کار بین تاریخ و سوژه داستان گیر افتاده. ینی سوژه نشده خوب سوار حوادث تاریخ بشه و ما بتونیم نسبت ها رو درست فهم کنیم.
ولی اطلاعات کلی می داد که خوب بود ولی کافی نه. خصوصا حوادث عراق برای منه ایرانی کم اطلاع.
یه نکته دیگه این که من، نویسنده رو ایستاده روی یک تپه هنگام روایت دیدم. احساس کردم به سوژه نزدیک نشده یا نخواسته بشه یا نتونسته نمی دانم.

در کل از خوندنش ناراضی نیستم و توصیه می کنم به دیگران هم بخوانند. خالی از لطف نیست. خصوصا در این ایام.
      

23

        وقتی گفته می‌شود، جمع میان ساحت‌های فردی، اجتماعی و خانوادگی امکان‌پذیر است، بهترین دلیل برای آن، افرادی هستند که چنین کرده‌اند. به صورت مشخص در تاریخ اسلام، دو دوره، گواه صدق مدعای ماست؛ دوران صدر اسلام و زندگی بانوانی چون حضرت خدیجه(س)، حضرت زهرا(س)، حضرت معصومه(س) و... ، بعد از آن، دوره انقلاب اسلامی است. در این مقطع، به تعبیر رهبر انقلاب، «زنانی ظهور کردند که می‌‌توانند تعریف زن و حضور او در ساحت رشد و تهذیب خویش و در ساحت حفظ خانه‌ سالم و خانواده متعادل و در ساحت ولایت اجتماعی و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد اجتماعی را جهانی کنند و بن‌بست‌های بزرگ را درهم بشکنند.(1)» در این دوران، ما شاهد ظهور و بروز زنانی هستیم که بررسی زندگی آنها می‌تواند بسیاری از اتهاماتی را که در حوزه زنان به جمهوری اسلامی ایران وارد می‌کنند، پاسخ بدهد. به‌عنوان مثال ازجمله مواردی که در نقد و تخریب انقلاب اسلامی مطرح می‌کنند، بحث به انزوا کشاندن زنان است. منتقدان و مخالفان با بیان مسائلی چون حجاب اجباری و گرفتن حق آزادی از زنان، مرثیه ظلم به زن در جمهوری اسلامی را می‌سرایند، درحالیکه بعد از انقلاب، ما شاهد رشد زنان در تمام ابعاد هستیم؛ زنان نخبه علمی و فرهنگی، زنان سیاستمدار، زنان ورزشکار و... مثال‌های نقض این ادعا هستند. بررسی تجربه ‌زیسته این زنان و معرفی آنها، بهتر از هر تئوری و نظریه‌ای، پاسخی محکم در برابر این چالش‌هاست. 
کتاب «خانه‌دار مبارز؛ خاطرات شفاهی سیده‌اقدس حسینیان» را که ورق می‌زنی، از همان ابتدای کار، تلاش زن و مرد را در کنار هم برای شکل‌گیری هویت انسان تراز انقلاب می‌بینی. زنی که کلیشه‌ها را جا‌به‌جا می‌کند و تصویر دیگری از «الگوی سوم زن» در جمع ساحت‌ها به نمایش می‌گذارد. همه‌چیز به قول خودش، از زمانی شروع شد که با جوادآقا ازدواج کرد. وقتی جوادآقا به خانه آمد و با آب‌وتاب از منبری خوش‌فکر «مسجد کرامت» گفت. از آن روز، هر دو شال‌وکلاه می‌کردند و هرشب خودشان را به منبر آقای خامنه‌ای می‌رساندند. 
دختر 13ساله‌ آن روزها، پای صحبت‌های آقا، اندیشه‌ مبارزه توی وجودش شروع کرد به ریشه زدن. حالا مجله‌های «زن روز»خوانی‌اش کنج خانه، جایش را به داستان‌های راستان آقای مطهری داده بود. اما این تازه شروع ماجرا بود. 
کم‌کم با همراهی جوادآقا، پایش به جلسات طلبه‌ جوان و انقلابی آن روزها باز شد و به‌تدریج فعالیت‌های انقلابی‌اش به شکل جدی آغاز شد. از مکان شدن خانه‌اش برای پناه دادن مبارزان و نگهبانی‌های وقت ‌و بی‌وقتش تا جلسات خانگی، چاپ اعلامیه و حضور مداوم در راهپیمایی‌‌ها. 
با پیروزی انقلاب اسلامی، خانم حسینیان که تازه ‌می‌خواست نفسی بکشد و خستگی از تن به در کند، دید کلی کار ریخته روی سر کشور تازه انقلاب شده. چادرش را به کمرش محکم‌تر کرد و وارد میدان شد. سر از جهاد سازندگی درآورد. روستا‌به‌روستا می‌رفت و گره‌ها را پیدا می‌کرد و برای باز شدنش آستین‌ها را بالا می‌زد. گندم درو می‌کرد. احکام و قرآن می‌گفت. برای زن‌های روستا کلاس سوادآموزی و خیاطی می‌‌گذاشت. پای کتاب و کتابخوانی را توی روستاها باز کرده بود، شب‌وروز اقدس‌خانم توی جهاد سپری می‌شد. گه‌گاه هم به خانه سر می‌زد و جوادآقا هم سرو‌کله‌اش پیدا می‌شد و فرصت می‌کردند دیدار تازه کنند. 
مردم هنوز غرق شیرینی انقلاب بودند که جنگ شد. جنگ اما برای خانم حسینیان و همسرش، میدان جدیدی برای مبارزه بود. جوادآقا راهی جبهه شد و اقدس‌خانم هم فکر می‌کرد در این اوضاع‌ و احوال چه کاری از دستش برمی‌آید. خانه‌اش، محل آموزش‌های نظامی به زن‌ها و دخترها شد. پرستاری و... را هم یاد گرفت تا اگر لازم شد به کار بیاید. 
از حالت تهوع‌های گاه ‌و بی‌گاهش فهمید دارد مادر می‌شود. روزهای خانه‌‌نشینی‌اش شروع شده بود اما اقدس‌خانم از پای نمی‌نشست‌. سعی می‌کرد در شرایط جدیدی که دارد کارهای دیگری که از پسش بر می‌آید، انجام بدهد. دیگر هیچ تشییع شهید و نمازجمعه‌ای را از قلم نمی‌‌انداخت. بعد هم که جنگ تمام شد و تعداد بچه‌ها زیاد‌تر شده بود، انجام بعضی کارها برایش سخت بود، رفت سراغ کارهای دیگری که کنار بچه‌ها بتواند انجام بدهد. 
روزهای زندگی سیده‌اقدس حسینیان را که از نظر می‌گذرانی و به پایان کتاب می‌رسی، یک چیز دستت می‌آید و آن تعریف روشن‌تری از جمع ساحت‌ها در «الگوی سوم زن» انقلاب اسلامی است. ساحت‌های فردی، خانوادگی و اجتماعی در زندگی این بانو ساحت‌های تفکیک‌شده و دور از همی نیستند، بلکه درهم تنیده‌شده و با هم جلو می‌روند. 
سیده‌اقدس حسینیان، پله‌پله پا در ساحت‌هایی که برای حضور یک زن در گفتمان انقلاب اسلامی تعریف شده، قدم نمی‌گذارد، بلکه همزمان با هم همه‌ اینها را پیش می‌برد و به جلو می‌رود. امثال خانم حسینیان به تعبیر رهبری ثابت‌ کرده‌اند که می‌توان زن بود، عفیف بود و در عین حال در متن و مرکز بود. 
      

5

        باز هم اطراف نذاشت دست خالی برم از محضر آثارش و با خیال جمع بیشتری دیگه میخرم کتاب هاش رو.  حتی گاهی علی رغم اختلاف سلیقه در محتوا ولی خالی خالی رهات نمی کنه.
برای کاری این کتاب رو شروع کردم و فک نمی کردم بتونم ارتباط بگیرم ولی ارتباط گرفتم و برام جالب بود.  انگار یکی یه دیوار شیشه ای که حسابی هم با شیشه پاک کن تمیز شده بود رو شکست.  میگم دیوار شیشه ای چون فک نمی کنی دیواری هست خیلی اوقات . فک می کنی می فهمی بلدی. هی هم کله ات می خوره به اون شیشه ولی متوجه نمیشی. روایت های این کتاب، نه چکشی که ریز ریز ترک درست کرد و شکست دیوار رو تا پا بذاریم به دریچه نگاه یک مرد یک پدر در موضوعاتی اغلب روزمره و بعضاً غیر روزمره. خوبه هر زن و حتی غیر مادری بخوندش. 
نمیگم همه روایت های کتاب قوی بود. ولی در کلیت خوب بود و بعضی روایت ها جور بقیه رو خوب کشیده بودن و همدیگرو جمع کرده بودن و یک کل با کیفیت و ویترین آبرومند ساخته بودن. که خب خوبی جمع نگاری و جمع نشینی هم همینه.
خداقوت به مقام پدر بودن 
      

1

        
کلا شست رفتگی نشر اطراف رو دوست دارم. حس می کنم با سلیقه و ظرافت حرکت می کنه و به تمام جزییات یک خروجی حواسش هست.
حالا به محتوا کاری ندارم اون بحث دیگه اس
ولی در کل هر بار می‌خوام با اثری از اطراف مواجه بشم ذوق ورود به یک وادی جدید رو دارم.
از همون طراحی جلد تا اسم تا نشستن واژه ها کنار هم تا....

از دیروز دستمه و تقریبا دو سه تا روایت مونده به تهش.
ترکیبی از عکس ها و روایت آدم های واقعی از یک فروپاشی جانکاه...
چه قدر حس ها تو این کتاب قویه چه قدر نویسنده خوب درآورده شخصیت ها و مکان ها رو
انقد که می تونی حتی بوی پیچیده توی خونه  هرکس رو حس کنی از تو کتاب و تو بعضی سکانس ها از نویسنده بخوای کمی بیشتر تو خونه بمونه چون دلت نمی‌خواد از کنار راوی بلند بشی. راوی ها خیلی دور ولی خیلی نزدیک ان بهت.
حس می کنم اگر یه روز گذرم بیفته بهشهر می تونم تک تک این آدما رو پیدا کنم و راحت بشناسمشون.
البته که فک می کنم حرفه ای بودن نویسنده تو عکاسی تو این قاب های دقیق و ظریف بی تاثیر نبوده.
تو هر روایتی بهترین قاب رو پیدا کرده و خیلی خوب اول و آخر روایت رو به احوالات و سلیقه شخصی اون راوی گره زده.
طوری که هر راوی عطر مخصوص خودش رو داره.
با این که گذرا بهشون پرداخته میشه و اونقد فرصت هم نشینی کامل نیست.

یه کارخونه قد یه شهر می تونه هویت داشته باشه و هویت بده. تا حالا این جوری و ازین زاویه ندیده بودم این حجم در هم تنیدگی رو

چند رقم ‌پارچه ازین کارخونه لای جهیزیه امه نمی‌دونم از کجا اومده.
تا الان خیلی برام معنای خاصی جز یه یادگاری نداشت
اما الان هی نگاشون می کنم. میگم اینو شهربانو بافته یا تامارا شاید عزیزجون.
 رنگشو اون یکی شهربانو پاشیده. آقای محمدپور طرحشو انتخاب کرده
دل چند نفر هنوز پی این تار و پوده؟ خیلی ها 
چه جوری یه دفعه یه پارچه بی صدا کنج صندوقچه خونه ات می تونه بلندشه انقد جون بگیره قصه گو بشه....

***
تو نمایشگاه با نویسنده کمی گپ زدم. فهمیدم خودش ارتباط تنگاتنگی با شخصیت های داستان داره و فقط یک نویسنده سفارشی نیست.
عزیزجون وآقاجونش و بخشی از کودکیش با این ماجرا گره عمیق داره و اون دنبال این گره رفته تا یه کم بازش کنه
 بعدش رفتم تو خبرا گشتم در مورد این کارخونه خوندم. تقریبا دلایل کتاب تو خبرها بود.
چیزی که خوب بود تو این کتاب نگاه به این ورشکستگی و نابودی تدریجی از زاویه نگاه کارگرهاست
جای مدیران و روسا و سهام دارا و...

و این روی نگاه به دنیای کارگری هم تو ذهن اثر داره به نظرم.
تو ذهن شاید کارگر یه آدم مجبور، مفلوک، خسته اس که از بدبختی اومده کارگر شده چون سواد نداشته چون جای دیگه کار رتبه بالا بهش ندادن چون شهروند دسته چندم جامعه اس
ولی تو این کتاب یه نگاه برعکس بهت میده
عشق به کار اون کارگر
لذت بردن از کار اون کارگر 
با علاقه اومدن سراغش
مطالبه و تلاشی که این قشر دارن نه لزوما برا حق و حقوقشون بلکه برا باقی موندن اون موجودیته
ولی از کارگرها بازنمایی بیشتر یه اعتراض صنفیه
و خلاصه کلی حرف دیگه

الان میگم کاش یکی پیدا بشه بره این جوری پای روایت کارگرهای کارخونه هایی که تو سال های اخیر ورشکست شدن یا دوباره بلند شدن و اون همه اتفاقات ریز و درشت براشون افتاد، بشینه.
می تونه محتوای ارزشمندی برای افکار عمومی باشه
ارزش کارگر مهمه. ولی خب چه جوری مردم افکار عمومی برسن به این ارزشمندی و یه بچه حاضر بشه بگه می‌خوام در آینده کارگر شوم یا مادرش و پدرش این جوری نگاه کنن
خب ادبیات سازی و شکافتن جنبه های دیگه لازمه از کلیشه های برساخته تو ذهن ما
      

36

باشگاه‌ها

جستارخوانی

13 عضو

اگر حافظه یاری کند‮‬‏‫: چهار جستار از زبان و خاطره در سال های تبعید

دورۀ فعال

فعالیت‌ها

ده غلط مشهور درباره اسرائیل

12

ده غلط مشهور درباره اسرائیل

12

کلمه های گم شده بابابزرگ

3