معرفی کتاب اتاق شماره 6 اثر آنتون چخوف مترجم کاظم انصاری

اتاق شماره 6

اتاق شماره 6

آنتون چخوف و 1 نفر دیگر
4.2
188 نفر |
59 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

17

خوانده‌ام

334

خواهم خواند

182

شابک
9789640014707
تعداد صفحات
200
تاریخ انتشار
1396/6/13

توضیحات

        
این داستان ماجرای دکتر و پنج بیماری است که در اتاق شماره 6 بیمارستانی قرار دارند که فقط یکی از آن ها از طبقه ممتاز و بقیه پیشه ور و کاسب کارند...
در یکی از روزهای اوایل بهار که برف سنگینی آمده بود، در گودال واقع در کنار گورستان دو جنازه کهنه پیدا می شود. یکی از آن ها جسد یک پیرزن و دیگری جسد بچه ای است که آثار مرگ غیر طبیعی در آن ها مشاهده می شود. شایعه کشف این دو جنازه و وجود قاتل ناشناسی در شهر ورد زبان ها می گردد و... 

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به اتاق شماره 6

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

8 صفحه در روز

پست‌های مرتبط به اتاق شماره 6

یادداشت‌ها

          همگی چخوف را به داستان کوتاه‌های  محشرش می‌شناسند. کسی که در  زمانه‌ی خودش بی شک در داستان کوتاه بی رقیب می‌نمود.
یک شاخصه‌ی مهم داستان‌های چخوف سادگی در پردازش داستان ‌هایش است، اما نه به این معنا که سطحی و ساده!
او  افکار چندین و چند فیلسوف را که کتابهایشان به قطر گردن یک انسان بالغ است را آنچنان با ظرافت و دقیق در چند صفحه و آنهم در چند شخصیت بسیار  ساده جا می‌دهد  که جا دارد تمام فیلسوفان و روانکاوان  ترک منصب کنند و دو زانو  در کلاس نویسندگی چخوف  درس پس دهند، تا شاید بیشتر مردم آنان را  بخوانند ودرک کنند.
اتاق شماره ۶ هم یکی از آن شاهکار های این نویسنده بزرگ روسی است.  ماجرای این شاهکار استادانه در فضایی که به آن دیوانه‌خانه یا تیمارستان می‌گویند می‌گذرد. جایی که دیوانه‌های بی آزار و با آزار را از سطح شهر جمع می‌کنند و برای معالجه به آنجا می‌فرستند( البته که آنها نمی‌توانند دیوانگی را درمان کنند و تنها صرفا آنرا کنترل می‌کنند)
سرپرست آنجا یک دکتر میانسال است به نام آندری که در زندگی‌اش هیچ وقت نخواسته است چیزی به نام درد و رنج را بپذیرد.
حال یک دانشجوی موفق حقوق دچار ترس از تعقیب می‌شود و سر و کله‌اش از اتاق شماره ۶ دیوانه خانه پیدا می‌شود. دکتر برای معالجه(کنترل دیوانگی) به اتاق شکاره ۶ سر می‌زند. مثل همیشه با بیمارش صحبت می‌کند. اما اینبار بیمارش خیلی او را تحت تأثیر سخنانش قرار می‌دهد. سخنانی که می‌گوید درد و رنج در ذات آدم‌هاست و نمی‌توان آنرا ندیده گرفت. 
آندری به فکر فرو می‌رود و در ادامه داستان فراز و نشیب‌های متعددی را دنبال می‌کند.
 به خوبی این کتاب باید ترجمه روان آبتین گلکار را هم اضافه کرد که چه خوب و روان آنرا از روسی به فارسی برگردانده است.
خلاصه‌اش اینکه برای یکبار هم که شده کمی از گپشی‌تان فاصله بگیرید و این داستان را قبل مردن بخوانید تا نخوانده از دنیا نرفته باشید😌


        

18

        برای من آثار چخوف به لحاظ ادبی، حائز دو خصیصه بی نظیراند که تنها نویسنده زبردستی مانند او توان اجرای بی نقص آن‌ها را دارد. نخست تغییرات ظریف و پنهان شخصیت‌ها و دوم هنرِ «نگفتن». چخوف در فرصت محدود داستان کوتاه، آن چنان ماهرانه سیر تغییر درونی شخصیت‌هایش را پیش می‌برد که مخاطب با وجود اطلاع ضمنی ازین دگرگونی هیچگاه متوجه چگونگی و چه زمانی این اتفاق نمی‌شود. او همچنین قادر است بسیاری از احساسات عمیق انسانی را بدون گفتن حتی یک کلمه به نمایش بگذارد، برای درک این مطلب کافیست داستان‌هایی مانند «دشمنان»، «شوخی» یا «اندوه» را بخوانید. اما در نظر من برای ماندگار شدن نویسنده، این قدرت ادبی به تنهایی کافی نیست. آن چیزی که ادبیات را جاودان می‌کند درون مایه و بُعد معرفتی است که در پس آن نهفته است.
چخوف هم در «اتاق شماره 6» ترکیبی جادویی از ادبیات و اندیشه را ارائه می‌کند این داستان  علاوه بر داشتن آن دو خصیصه پیش گفته به یکی از جنجالی ترین مباحث فکری قرن اخیر یعنی «جامعه شناسی معرفت»می‌پردازد. قرائت‌های گوناگون از ادعاهای اصلی جامعه شناسان معرفت وجود دارد اما احتمالا با کمی اغماض بتوان دو نسخه ضعیف و قوی از آن  ارائه داد. در نسخه ضعیف این تز، باورهای معرفتی ما در مقام کشف (پیدایش) متاثر از وضعیت جامعه و موقعیت و روابط اجتماعی ما هستند. در این نسخه ضعیف اگرچه ما به صورتی باورهایمان را از اجتماع خود به ارث می‌بریم اما همواره قادریم در مقام سنجش این باور‌ها مستقل از جامعه عمل کنیم و درستی و نادرستی آن‌ها را در بوته آزمایش قرار دهیم. اما نسخه قوی از جامعه شناسی معرفت بر آن است که حتی در مقام داوری و سنجش باور‌ها هیچ معیار مستقلی از اجتماع وجود ندارد و درستی و نادرستی باور‌های نیز به لحاظ اجتماعی‌اند که متعین می‌شوند. بدین ترتیب ما در همه‌ی باور‌هایمان هیچ رهایی از موقعیت اجتماعی ( و طبعا اقتصادی) خود نخواهیم داشت.
به نظرم در «اتاق شماره 6» شاهد داستانی شدن دست کم شکلی از اد‌عای جامعه شناسی معرفت هستیم. داستان با حضور دکتری  فرهیخته در بیمارستانی دورافتاده شروع می‌شود. دکتری که در آن دیار هیچ شخص قابل اعتنا برای بحث و گفتگو پیدا نمی‌کند تا این که  نهایتا در دیوانه‌خانه‌یِ (اتاق شمار6) کنار بیمارستان فردی را می‌یابد که به لحاظ عقلی از هر عاقلی برتر به نظر می‌رسد. دکتر و دیوانه وارد گفتگو می‌شوند. در حالی که دکتر از عقاید کلبی خود دفاع می‌کند و معتقد است هیچ درد و رنجی در بیرون وجود ندارد و هر آن چه است برساخته ذهن خود انسان است، دیوانه برایش توضیح می‌دهد که این عقیده‌اش متاثر از حضورش در طبقه نخبگان و ثروتمندان است و اگر همچون او از مردمان فقیر و زحمت کش بود متوجه واقعی بودن درد و رنج روزگار می‌شد. 
حرف‌های دیوانه ذهن دکتر را درگیر می‌کند اما تغییرات واقعی زمانی از راه می‌رسند که دکتر موقعیت اجتماعی خودش در بیمارستان از دست می‌دهد و دچار تهیدستی می‌شود. با تغییر وضعیت اجتماعی دکتر رفتار او نیز دچار تغییراتی می‌شود و مخاطب کم کم احساس می‌کند عقاید او هر چه بیشتر و بیشتر به عقاید دیوانه نزدیک شده است. دست آخر دکتر نیز مانند دیوانه روانه اتاق شماره 6 می‌شود تا در کنار یکدیگر قرار گیرند.
من در مقام بررسی درستی آرای جامعه شناسان معرفت و برداشت چخوف از آن‌ها نیستم اما می‌دانم ترکیب ادبیات و اندیشه همان معجونی را فراهم می‌کند که تولستوی درباره آثار چخوف می‌گوید:«قصه‌ها و نمایش‌نامه‌های چخوف از جمله کارهای نادریست که انسان میل می‌کند دوباره بخواند».








      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

          - چرا این کتاب را مطالعه کردم؟
+ مقرری یک انجمن مطالعاتی بود که در آن فعالیت می‌کنم.

- موضوع کتاب؟
+ روایتگر یک بیمارستان روانی با ۶ بیمار است و به ماجرایی که بین یکی از این بیماران و پزشک معالجشان پیش می‌آید می‌پردازد.

- خواندنش را به چه افرادی توصیه می‌کنم؟
+ علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه و مختصر، آن‌هایی که پایان‌های غیرقابل پیش‌بینی را می‌پسندند و کمی هم علاقه‌مندان به فلسفه.

- خواندنش را به چه افرادی توصیه نمی‌کنم؟
+ افرادی که مسیر بیشتر از نتیجه برایشان لذت‌بخش است و داستان‌های بلند را می‌پسندند و آن‌هایی که خیلی دوست ندارند فکر کنند.

- تعداد صفحات؟
+ ۹۲ صفحه.

- شروع و اتمام مطالعه‌اش چه اندازه طول کشید؟
+ اولین‌باری که مطالعه‌اش کردم دو روز و دومین بار یک هفته.

- انگیزه‌ای که باعث شد این کتاب را مطالعه کنم؟
+ نظر تولستوی نسبت به این اثر که گفته بود عجب داستان خوبی است.

- آیا کتاب‌های دیگری از این نویسنده مطالعه کرده‌ام؟
+ بله، چند داستان کوتاه به نام‌های شرط‌بندی، بلیط بخت‌آزمایی، انگور فرنگی، تهمت و سرخوش.

- هزینه‌ی کتاب چقدر است؟
+ چاپ یازدهم، ۳۲۰۰۰ تومان.

- بخوانیم یا نخوانیم؟
+ به نظرم حتما بخوانید. کم پیش می‌آید اثری را پیدا کنید که در مقیاس کم و کوچک مفاهیم عمیقی را به شما عرضه کند.
        

14

          از چخوف داستان کوتاه خوانده بودم.راستش میانه خوبی هم با داستان هایش نداشتم.یعنی هزار و یک بار اصل چخوف و تفنگ روی دیوار که حتما باید شلیک کند را شنیده بودم،ولی داستانی از ناطق این حرف نخوانده بودم.
به برکت کتاب داستان و نقد داستان خدمت دکتر چخوف رسیدیم و دیدیم ای دل غافل! گویا ایشان فقط معلم نویسندگی خوبی هستند و در میدان عمل خیلی هم قدرتمند ظاهر نشده است.
رابطه‌ی من و چخوف در این گیر دار بود که اتاق شماره ۶ را شروع کردم.اوایل کتاب مهر دکتر چخوف دوباره به دلم نشست.
مثل همان وقت هایی که به اندازه اصل تفنگ روی دیوار ازش می دانستم.
با اینکه در توصیفاتی نسبتا طولانی بیمارستان شهر را نشان داده بود ،ولی نتیجه مطلوب بود و من یک عکس دیجیتال تمام رنگی با رزولوشن بالا را درست و دقیق تصور کردم.
لباس بیماران،جای تخت ها و چطور حرکت کردنشان و...همه بدون جا ماندن جزئیات گفته شده بود.
در عالم نويسندگان امروزی ،این توصیفات زیاد طرفدار ندارد. خودم هم خیلی دوست ندارم بایستم یک گوشه و قلم فرسایی نویسنده را  در توصیف در و دیوار و باغ بخوانم.ولی این کتاب برایم استثنا بود.
بعد هم که داستان شروع شد جهان بینی و امورات فلسفی که در مغز چخوف می گذرد روی کاغذ آمده بود و خواننده را غرق فکر می کرد که با سوالات مطرح شده در داستان روبرو شود.
اتاق شماره ۶ زیاد طولانی نبود که به خستگی بیوفتم. شروع و پایانش را دوست داشتم.همه چیز سر جا بود.چاشنی ها و کم و زیاد کردن ها کافی بود.باز هم بگویم که نویسندگیِ نويسندگان آن زمان روسیه با ادبیات و نویسندگی مدرن فاصله دارد و معلوم است که با فاکتورهای امروزه ،داستان را نسنجیده ام که اگر این کار رو می کردم، نمره کمتری به اثر می دادم.
محتوا و مضمون و پرداخت و اجرای داستانی مطلوب سلیقه ام بود.همین ها کافی است که این کتاب را جز کتاب های خوب دسته بندی کنم.
        

33

          بسم الله الرحمن الرحیم

دکتر آندری یفیمیچ به عنوان دکتر اصلیِ بیمارستان یکی از شهرستان‌های روسیه انتخاب می‌شود. بیمارستانی به شدت فاسد که صرفا برای فریب اهالی شهر وجود دارد و نه تنها کمکی به بهداشت آن شهر نمی‌کند، بلکه ضرر هم دارد. در اتاق شماره شش این بیمارستان پنج دیوانه بستری هستند. یکی از این دیوانگان به نام ایوان دیمیتریچ به شدت دکتر را جذب خودش می‌کند و کم کم شایعاتی در مورد دکتر در شهر پخش می‌شود...

چخوف در سال ۱۸۹۲ تازه با فلسفه اورلیوس آشنا شد(کتاب تأملات اورلیوس در این سال به روسی ترجمه شد) و اندکی بعد شروع به نوشتن اتاق شماره شش بر مبنای فلسفه اورلیوس کرد. اما چخوف در هنگام نوشتن این کتاب در نامه‌ای به لاوروف اینچنین نارضایتی خود از این داستان را اعلام می‌کند:
((...واقعا باید رنگ تازه‌ای به اتاق زد، و اگر نه از آن بوی بیمارستان و سردخانه به مشام می‌رسد. من علاقه‌ای به این قبیل داستان‌ها ندارم!))
همچنین در نامه‌های مختلف این داستان را مشمئزکننده و درجه چندم خواند. 
حتی بعد از انتشارش در نشریه اندیشه روسی چخوف تغییراتی در آن ایجاد کرد و نسخه اصلاح شده‌اش را در مجموعه‌ای که سال ۱۸۹۳ چاپ شد استفاده کرد.
با این همه از این کتاب استقبال بسیار زیادی شد و برای مثال نمیروویچ دانچِنکو(کارگردان روس) در نامه‌ای به چخوف اینچنین می‌نویسد: ((امروز دارم اتاق شماره ۶ را می‌خوانم که در تمام گوشه و کنار مسکو فقط از آن حرف می‌زنند.))

مسئله اصلی چخوف در این داستان، رنج است. چخوف شخصیت رنج نکشیده‌ی دکتر را در برابر ایوان دیمیتریچی قرار می‌دهد که در اثر رنج بسیار کارش به جنون کشیده. دکتر وقتی متوجه می‌شود نمی‌تواند این بیمارستان را اصلاح کند، به فلسفه‌ای پوچ انگارانه روی می‌آورد: اینکه وقتی منتهای همه چیز مرگ است پس چه تفاوتی دارد که انسان رنج بکشد یا نه؟ فلسفه‌ای که ایوان دیمتریچ آن را به چالش می‌کشد و صراحتا به دکتر می‌گوید که تنبلی، شما را فیلسوف کرده. دکتر هم در جواب می‌گوید که او حتی اگر در رنج بود باز هم بر این عقیده می‌ماند‌. اما در انتهای داستان وقتی دکتر با رنجی هولناک مواجه می‌شود، وحشت زده و پریشان می‌شود و مدام پرخاش می‌کند‌. تا جایی که حتی ایوان دیمیتریچ هم با او همدردی می‌کند‌. 
شاید این بخش تقریبا پایانی داستان چخوف همان چیزی است که آن همه مخاطب را جذب این کتاب کرد و بسیاری گمان می‌کنند این کتاب چیزی غیر از دیگر نوشته‌های پوچ‌گرایانه چخوف است. اما این کتاب تنها تفاوتش این است که مسیر رسیدنش به پوچی، جذاب‌تر است. و اگر نه همان نگاه چخوف در دیگر آثارش را دارا است. دکتر در انتهای داستان وقتی به آن لحظات ترس و وحشت فکر می‌کند و یادش می‌آید که سرنوشت او مرگ است، شرمگین شده و رنج را فراموش می‌کند و تا پایان ماجرا در همان پوچی سابق باقی می‌ماند. 
در واقع چخوف شاید مهم‌ترین مسئله‌ای که در طول تاریخ، بشر با آن دست و پنجه نرم کرده، یعنی رنج، به چالش می‌کشد و آن را بی‌ارزش می‌خواند و حتی تلاش بشر برای مقابله با آن را مضحک و شرم‌آور می‌داند.

توصیفات، در کل داستان یکنواخت هستند و آن هم به علت ملال شخصیت اول است. همچنین اینکه راوی هر چند سوم شخص است‌، اما تا حدود زیادی محدود به شخصیت اول است.
 
اتاق شماره شش در بین تمام آثاری که از چخوف خواندم، خوشخوان‌ترین آنها بود. اگر همیشه با چخوف مشکل داشتید پیشنهاد می‌کنم این کتابش را بخوانید.
        

38

سارا 🦋

سارا 🦋

1402/8/25

          نمی‌دونید چه قدر ذوق دارم برای نوشتن یادداشت روی این کتاب :)
کتابی با کمتر از یک صد صفحه اما محتوای خوب!
انسان به طور طبیعی نسبت به محرک‌های اطرافش (از جمله اونایی که باعث القای درد و رنج می‌شن) واکنش نشون می‌ده و قادر نیست با نادیده گرفتن مشکلات از سختی زندگیش کم کنه.
حالا چی می‌شه اگه نسخه زندگی کسی توسط فردی پیچیده بشه که موقعیت بهتری نسبت بهش داره و قادر به درک شرایط دردناک و کلافه کنندش نیست؟ :)
این چیزی بود که به نظرم جناب چخوف در فضای دلگیر تیمارستان، بین یک پزشک و بیمار روانیش بیان کرد تا بفهمیم چه حسی داره نادیده گرفته شدن و درک نشدن رنج و اندوه ما توسط دیگران :)

و اما درباره خود کتاب:
"راگین" یک پزشک فرهیختست که درد و رنج رو صرفا از مطالعه کتاب‌ها و فلسفه‌بافی‌های ذهنیش درک کرده و معتقده برای داشتن احساس رضایت از زندگی کافیه اون حس رو بدون در نظر گرفتن شرایط بیرونی (از جمله موقعیت اجتماعی و مالی و ...) در ذهن به وجود آورد.
از طرفی یکی از بیماران اتاق شماره ۶ به نام "گروموف" مردیست رنج دیده و سختی کشیده که کسی دغدغه‌ها و نگرانی‌هاش رو درک نمی‌کنه و در بیمارستانی با شرایط بسیار بد بستری و حتی می‌شه گفت زندانی شده!
به زودی شاهد تقابل اندیشه‌ و جایگاه‌ "راگین" و "گروموف" خواهیم بود و این جا همون جاییه که این کتاب کوتاه، عظمت خودش رو نشون می‌ده :)
در نهایت برای جلوگیری از اسپویل شدن کتاب توضیحاتم رو به این توصیه ختم می‌کنم که حتما کتاب رو بخونید و بذارید یه تلنگر درست و حسابی بهتون بزنه؛ پشیمون نمی‌شید :)
از خوندن یادداشت‌های دوستان هم غافل نشید که خیلی به فهم کتاب کمک می‌کنه^^
        

54