معرفی کتاب اتاق شماره 6 اثر آنتون چخوف مترجم کاظم انصاری

اتاق شماره 6

اتاق شماره 6

آنتون چخوف و 1 نفر دیگر
4.2
253 نفر |
73 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

17

خوانده‌ام

455

خواهم خواند

259

شابک
9789640014707
تعداد صفحات
200
تاریخ انتشار
1396/6/13

توضیحات

        
این داستان ماجرای دکتر و پنج بیماری است که در اتاق شماره 6 بیمارستانی قرار دارند که فقط یکی از آن ها از طبقه ممتاز و بقیه پیشه ور و کاسب کارند...
در یکی از روزهای اوایل بهار که برف سنگینی آمده بود، در گودال واقع در کنار گورستان دو جنازه کهنه پیدا می شود. یکی از آن ها جسد یک پیرزن و دیگری جسد بچه ای است که آثار مرگ غیر طبیعی در آن ها مشاهده می شود. شایعه کشف این دو جنازه و وجود قاتل ناشناسی در شهر ورد زبان ها می گردد و... 

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به اتاق شماره 6

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

تعداد صفحه

8 صفحه در روز

پست‌های مرتبط به اتاق شماره 6

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          همگی چخوف را به داستان کوتاه‌های  محشرش می‌شناسند. کسی که در  زمانه‌ی خودش بی شک در داستان کوتاه بی رقیب می‌نمود.
یک شاخصه‌ی مهم داستان‌های چخوف سادگی در پردازش داستان ‌هایش است، اما نه به این معنا که سطحی و ساده!
او  افکار چندین و چند فیلسوف را که کتابهایشان به قطر گردن یک انسان بالغ است را آنچنان با ظرافت و دقیق در چند صفحه و آنهم در چند شخصیت بسیار  ساده جا می‌دهد  که جا دارد تمام فیلسوفان و روانکاوان  ترک منصب کنند و دو زانو  در کلاس نویسندگی چخوف  درس پس دهند، تا شاید بیشتر مردم آنان را  بخوانند ودرک کنند.
اتاق شماره ۶ هم یکی از آن شاهکار های این نویسنده بزرگ روسی است.  ماجرای این شاهکار استادانه در فضایی که به آن دیوانه‌خانه یا تیمارستان می‌گویند می‌گذرد. جایی که دیوانه‌های بی آزار و با آزار را از سطح شهر جمع می‌کنند و برای معالجه به آنجا می‌فرستند( البته که آنها نمی‌توانند دیوانگی را درمان کنند و تنها صرفا آنرا کنترل می‌کنند)
سرپرست آنجا یک دکتر میانسال است به نام آندری که در زندگی‌اش هیچ وقت نخواسته است چیزی به نام درد و رنج را بپذیرد.
حال یک دانشجوی موفق حقوق دچار ترس از تعقیب می‌شود و سر و کله‌اش از اتاق شماره ۶ دیوانه خانه پیدا می‌شود. دکتر برای معالجه(کنترل دیوانگی) به اتاق شکاره ۶ سر می‌زند. مثل همیشه با بیمارش صحبت می‌کند. اما اینبار بیمارش خیلی او را تحت تأثیر سخنانش قرار می‌دهد. سخنانی که می‌گوید درد و رنج در ذات آدم‌هاست و نمی‌توان آنرا ندیده گرفت. 
آندری به فکر فرو می‌رود و در ادامه داستان فراز و نشیب‌های متعددی را دنبال می‌کند.
 به خوبی این کتاب باید ترجمه روان آبتین گلکار را هم اضافه کرد که چه خوب و روان آنرا از روسی به فارسی برگردانده است.
خلاصه‌اش اینکه برای یکبار هم که شده کمی از گپشی‌تان فاصله بگیرید و این داستان را قبل مردن بخوانید تا نخوانده از دنیا نرفته باشید😌


        

19

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

9

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        برای من آثار چخوف به لحاظ ادبی، حائز دو خصیصه بی نظیراند که تنها نویسنده زبردستی مانند او توان اجرای بی نقص آن‌ها را دارد. نخست تغییرات ظریف و پنهان شخصیت‌ها و دوم هنرِ «نگفتن». چخوف در فرصت محدود داستان کوتاه، آن چنان ماهرانه سیر تغییر درونی شخصیت‌هایش را پیش می‌برد که مخاطب با وجود اطلاع ضمنی ازین دگرگونی هیچگاه متوجه چگونگی و چه زمانی این اتفاق نمی‌شود. او همچنین قادر است بسیاری از احساسات عمیق انسانی را بدون گفتن حتی یک کلمه به نمایش بگذارد، برای درک این مطلب کافیست داستان‌هایی مانند «دشمنان»، «شوخی» یا «اندوه» را بخوانید. اما در نظر من برای ماندگار شدن نویسنده، این قدرت ادبی به تنهایی کافی نیست. آن چیزی که ادبیات را جاودان می‌کند درون مایه و بُعد معرفتی است که در پس آن نهفته است.
چخوف هم در «اتاق شماره 6» ترکیبی جادویی از ادبیات و اندیشه را ارائه می‌کند این داستان  علاوه بر داشتن آن دو خصیصه پیش گفته به یکی از جنجالی ترین مباحث فکری قرن اخیر یعنی «جامعه شناسی معرفت»می‌پردازد. قرائت‌های گوناگون از ادعاهای اصلی جامعه شناسان معرفت وجود دارد اما احتمالا با کمی اغماض بتوان دو نسخه ضعیف و قوی از آن  ارائه داد. در نسخه ضعیف این تز، باورهای معرفتی ما در مقام کشف (پیدایش) متاثر از وضعیت جامعه و موقعیت و روابط اجتماعی ما هستند. در این نسخه ضعیف اگرچه ما به صورتی باورهایمان را از اجتماع خود به ارث می‌بریم اما همواره قادریم در مقام سنجش این باور‌ها مستقل از جامعه عمل کنیم و درستی و نادرستی آن‌ها را در بوته آزمایش قرار دهیم. اما نسخه قوی از جامعه شناسی معرفت بر آن است که حتی در مقام داوری و سنجش باور‌ها هیچ معیار مستقلی از اجتماع وجود ندارد و درستی و نادرستی باور‌های نیز به لحاظ اجتماعی‌اند که متعین می‌شوند. بدین ترتیب ما در همه‌ی باور‌هایمان هیچ رهایی از موقعیت اجتماعی ( و طبعا اقتصادی) خود نخواهیم داشت.
به نظرم در «اتاق شماره 6» شاهد داستانی شدن دست کم شکلی از اد‌عای جامعه شناسی معرفت هستیم. داستان با حضور دکتری  فرهیخته در بیمارستانی دورافتاده شروع می‌شود. دکتری که در آن دیار هیچ شخص قابل اعتنا برای بحث و گفتگو پیدا نمی‌کند تا این که  نهایتا در دیوانه‌خانه‌یِ (اتاق شمار6) کنار بیمارستان فردی را می‌یابد که به لحاظ عقلی از هر عاقلی برتر به نظر می‌رسد. دکتر و دیوانه وارد گفتگو می‌شوند. در حالی که دکتر از عقاید کلبی خود دفاع می‌کند و معتقد است هیچ درد و رنجی در بیرون وجود ندارد و هر آن چه است برساخته ذهن خود انسان است، دیوانه برایش توضیح می‌دهد که این عقیده‌اش متاثر از حضورش در طبقه نخبگان و ثروتمندان است و اگر همچون او از مردمان فقیر و زحمت کش بود متوجه واقعی بودن درد و رنج روزگار می‌شد. 
حرف‌های دیوانه ذهن دکتر را درگیر می‌کند اما تغییرات واقعی زمانی از راه می‌رسند که دکتر موقعیت اجتماعی خودش در بیمارستان از دست می‌دهد و دچار تهیدستی می‌شود. با تغییر وضعیت اجتماعی دکتر رفتار او نیز دچار تغییراتی می‌شود و مخاطب کم کم احساس می‌کند عقاید او هر چه بیشتر و بیشتر به عقاید دیوانه نزدیک شده است. دست آخر دکتر نیز مانند دیوانه روانه اتاق شماره 6 می‌شود تا در کنار یکدیگر قرار گیرند.
من در مقام بررسی درستی آرای جامعه شناسان معرفت و برداشت چخوف از آن‌ها نیستم اما می‌دانم ترکیب ادبیات و اندیشه همان معجونی را فراهم می‌کند که تولستوی درباره آثار چخوف می‌گوید:«قصه‌ها و نمایش‌نامه‌های چخوف از جمله کارهای نادریست که انسان میل می‌کند دوباره بخواند».








      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

زینب

زینب

1403/9/11

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          نمی‌دونم این چیزی که می‌نویسم درسته یا نه، ولی به نظرم این کتاب علاوه بر این‌که درباره‌ی رنجِ زندگیه، دو تا دیدگاهِ فلسفی متفاوت رو هم نشون می‌ده.

«اتاق شماره‌ی ۶» اتاقِ مخصوصِ بیماران روانیِ یک بیمارستانه.
با بازدیدِ دکتر از این اتاق، مکالمه‌‌ی عمیق و قابل تأملی بینِ دکتر و یکی از بیمارهای اتاق شکل می‌گیره. 

از نظرِ دکتر آرامش و رضایتِ انسان فقط به خودش و درونش بستگی داره، نه دنیای بیرون. معتقده که اگه انسان فکر کنه و عاقل و اندیشمند باشه، براش هیچ فرقی نداره که تو یه محیط خوب زندگی کنه یا تو تیمارستان بستری( شما بخونید زندانی) باشه!

اما بیمار کاملا با دکتر مخالفه؛
از نظرش انسان باید به درد و رنج و پستیِ زندگی واکنش نشون بده،
اصلا چطور ممکنه انسان نسبت به درد بی‌اعتنا باشه و اسم خودش رو بذاره انسان؟! از دکتر می‌پرسه واقعا تا حالا تو زندگیِ خودت رنج کشیدی؟
چون اگه سختی نکشیدی اصلا صلاحیت نداری درباره‌ی رنج دیگران اظهار نظر کنی!

داستانِ کوتاه و تاثیرگذاریه، ارزشِ مطالعه داره و باعث می‌شه فکر کنیم…
        

13

Haniyeh

Haniyeh

1402/12/8

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          "لعنت به این زندگی! از همه تلخ‌تر و ناراحت‌کننده‌تر این است که در آخر این زندگی به خاطر رنج‌ها هیچ پاداشی نصیب آدم نمی‌شود، بر خلاف اپرا هیچ صحنه‌های باشکوه پایانی نیست بلکه فقط مرگ است."

داستان درباره دکتری به نام "آندره یفیمیچ" هست که در بیمارستانی روانی کار میکنه و به واسطه کتابهایی که خونده، عقاید فلسفی مخصوص به خودش رو داره. از نظر آندره یفیمیچ، تمام افرادی که در اطرافش هستن، به عقل و تفکر توجهی ندارن و وقتشون رو صرف کارهای بیهوده میکنن. 
بعد از مدتی کار در بیمارستان، توجه اش به اتاق شماره ۶ و بیماری به اسم "ایوان دمیتریچ" جلب میشه و اونو هم صحبت خوبی برای خودش پیدا میکنه. ایوان دمیتریچ نظریات متفاوتی نسبت به آندره یفیمیچ درباره رنج و درد در زندگی داره و یکی از مسائل مهم در این داستانه که بهش پرداخته میشه. مسئله قابل توجه دیگه هم، عجیب بنظر رسیدن صحبت کردن یک دکتر با مریض روانیشه که به مزاق بقیه خوش نمیاد.

اولین اثری بود که از آنتون چخوف خوندم، جالب ولی غم انگیز بود. به نظرم شروعش ممکنه یکم آدمو سردرگم کنه، بهش فرصت بدید. پیشنهادی.
        

33

سارا 🦋

سارا 🦋

1402/8/26

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          نمی‌دونید چه قدر ذوق دارم برای نوشتن یادداشت روی این کتاب :)
کتابی با کمتر از یک صد صفحه اما محتوای خوب!
انسان به طور طبیعی نسبت به محرک‌های اطرافش (از جمله اونایی که باعث القای درد و رنج می‌شن) واکنش نشون می‌ده و قادر نیست با نادیده گرفتن مشکلات از سختی زندگیش کم کنه.
حالا چی می‌شه اگه نسخه زندگی کسی توسط فردی پیچیده بشه که موقعیت بهتری نسبت بهش داره و قادر به درک شرایط دردناک و کلافه کنندش نیست؟ :)
این چیزی بود که به نظرم جناب چخوف در فضای دلگیر تیمارستان، بین یک پزشک و بیمار روانیش بیان کرد تا بفهمیم چه حسی داره نادیده گرفته شدن و درک نشدن رنج و اندوه ما توسط دیگران :)

و اما درباره خود کتاب:
"راگین" یک پزشک فرهیختست که درد و رنج رو صرفا از مطالعه کتاب‌ها و فلسفه‌بافی‌های ذهنیش درک کرده و معتقده برای داشتن احساس رضایت از زندگی کافیه اون حس رو بدون در نظر گرفتن شرایط بیرونی (از جمله موقعیت اجتماعی و مالی و ...) در ذهن به وجود آورد.
از طرفی یکی از بیماران اتاق شماره ۶ به نام "گروموف" مردیست رنج دیده و سختی کشیده که کسی دغدغه‌ها و نگرانی‌هاش رو درک نمی‌کنه و در بیمارستانی با شرایط بسیار بد بستری و حتی می‌شه گفت زندانی شده!
به زودی شاهد تقابل اندیشه‌ و جایگاه‌ "راگین" و "گروموف" خواهیم بود و این جا همون جاییه که این کتاب کوتاه، عظمت خودش رو نشون می‌ده :)
در نهایت برای جلوگیری از اسپویل شدن کتاب توضیحاتم رو به این توصیه ختم می‌کنم که حتما کتاب رو بخونید و بذارید یه تلنگر درست و حسابی بهتون بزنه؛ پشیمون نمی‌شید :)
از خوندن یادداشت‌های دوستان هم غافل نشید که خیلی به فهم کتاب کمک می‌کنه^^
        

55