مادر

مادر

مادر

ماکسیم گورکی و 1 نفر دیگر
3.7
56 نفر |
24 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

90

خواهم خواند

32

شابک
9789645521071
تعداد صفحات
484
تاریخ انتشار
1398/9/12

توضیحات

        
رمان مادر گورکی، نه فقط در روسیه پیش از انقلاب اکتبر 1917، که در شوروی پس از آن و در چندین دهه، در بیشتر کشورهای جهان سومی آن روزگار و پیرامونی این روزگار، با هر نسل تازه و نوپایی که گام در عرصه فرهنگ و سیاست می نهاد، این روند نفی در نفی را زیسته است. هم از این روست که گرچه بر قله ی ادبیات روسیه غول هایی چون تولستوی، داستایوفسکی و چخوف سر بر آسمان می سایند، اما تاریخ ادبیات شوروی را بدون رمان مادر گورکی نمی توان نوشت.

در داستان گورکی، مادر، زنی است میانه سال با غباری از غم و اندوه بر چهره و تحمل رنج و تحقیری که سال هاست بر جسم و روحش تازیانه می زند و اما هنوز پرتوان و مقاوم است. در برابر ناملایمات زندگی هم دوش پاول ــ پسرش ــ مبارزه می کند، اعلامیه ها را مخفیانه میان کارگران و کشاورزان پخش می کند و… همواره چشمان نگرانش مراقب پاول و دوستان هم رزم اوست. رمان مادر ممنوعه بود، اما دست به دست می گشت و رونویس می شد. داستان پاول و مادر در خلوت خانه ها، هسته های سازمانی، کنج زندان ها و… خوانده می شدو مادر با آن نگاه مهربان و درد کشیده همیشه برنده بود.

مخاطب گورکی ذهن های بیدار و جوانی ست که تشنه ی حقیقت اند. سرکوبگران می پندارند که ستم همواره ماندنی است اما گورکی آرام و مطمئن به جوانان می گوید: «آنچه می نماید بدین قرار نخواهد ماند…در این عشق سوزانی که بچه های ما به جهان دارند، زندگی نویی آفریده می شود.»

      

لیست‌های مرتبط به مادر

پست‌های مرتبط به مادر

یادداشت‌ها

          رمان مادر داستان شکل گیری یک جنبش در میان طبقه کارگر و دهقان در روسیه است.
جنبشی که از درون خانه ی یک گارکر ساده شروع می شود، دوستانش را با او همراه می کند، کارگران کارخانه را تحریک می کند، اعلامیه پخش می کنند، زندان می روند، تبعید می شوند، آزاد می شوند، دوباره زندان می روند، در این راه و در اثر شکنجه ها یا شرایط کاری نامناسب می میرند ولی هر کس که می افتد دیگری جای او را می گیرد تا علم مبارزه زمین نیفتد.
و اما مادر، شخصیت ستم دیده ای که سالها در ندانستن غوطه ور بوده و حالا عطش دانستن و بیرون آمدن از این تاریکی ها را دارد، از پسرش می پرسد، با دوستان پسرش صحبت می کند، می فهمد، همراه می شود، برای آرمان های جنبش تلاش می کند، خطر می کند، اعلامیه پخش می کند، به پسر دربندش افتخار می کند، آرمان جنبش را فریاد می زند و ...
به نظرم با بررسی شخصیت مادر در این داستان  می توان روند یک انقلاب درونی را مشاهده کرد، می شود نقش اراده را در فهمیدن و حرکت از تاریکی به سمت روشنایی و نقش تلاش را برای به ثمر رسیدن آرمان ها دید.
به نظرم نویسنده در خلق تیپ های شخصیتی مختلفی که در جریان یک جنبش ممکن است شکل بگیرد موفق عمل کرده است‌. این کتاب را که میخواندم نظریه های مختلفی مانند نظریه مرتون که می تواند در مورد تحلیل عملکرد افراد حاضر در جنبش ها مطرح باشد، در ذهنم چرخ می خورد. بعضی وقتها هم ذهنم از میان داستان به سراغ مباحث علمی در مورد مراحل مختلف جنبش ها و دلایل شکست یا پیروزیشان می رفت. تفاوت این جنبش را با  انقلاب خودمان بررسی می کردم. به تفاوت آرمان های جنبش کارگری و عقاید افراد (که در گفتگوهای بین شخصیت ها نمود داشت) با انقلاب خودمان توجه می کردم.
خلاصه اینکه رمان مادر مرا دوباره سر کلاس درس جذاب جنبش های معاصر نشاند.
        

8

          سلام و نور
مادر یک زن رنج کشیده از جبر روزگار ، زنی که هر شب توسط شوهر کارگرش که از کار کردن زیاد برای دولت و نرسیدن به جائی و نداشتن تفریحی جز مست کردن خستست  کتک میخوره، زنی که زیر این مشتها و لگدها دنده هاش شکسته و مغزش از یادآوری گذشته روزهای خوش عاجزه  اما هنوز قلبش گرم عشقه و وجودش سرشار از نیروی زندگی.
زنی که بعد از مرگ‌شوهرش با یک کلامش اجازه نمیده پسرش هم مثل پدرش تو جهل و،نادونی و خشم بپوسه و پسری که با خوندن و مطالعه کردن یاد میگیره خشمش رو چطور درست بروز بده با آگاه کردن مردم نسبت به ظلمی که توسط سرمایه دارها و کلیساها و دولت تزاری  بهشون میشه،  با شروع کردن یک انقلاب در بین توده ی مردم مظلوم.

داستان راجع به شروع یک انقلابه ،فراز و فرود زیادی نداره و بیشتر دیالگ محوره  ولی آدم رو با خودش تا انتها به این بهانه که ببینه سرنوشت مادر ( قهرمان قصه) و پسرش و انقلابی که راه انداختند چی میشه میکشونه.

داستان از ایجاد  اتحاد  بین توده( قشر مظلوم جامعه) به وسیله ی کسب آکاهی  با مطالعه صحیح  و فکر کردن  میگه از تحمل رنج و مصیبت  و نترسیدن در راه رسیدن به اهداف و آرمانها  میگه  از شجاعت  و ایستادگی تا پای جان حرف میرنه.
کتاب پر از جملات و شعارهایی با مضامین عالیه .

من دوستش داشتم .

        

22

          #یادداشت_کتاب 
#مادر
مادر یک رمان ایدئولوژیک است. رمانی که هدفش معرفی مبارزاتی است که به انقلاب روسیه منجر شد. این کتاب ماجراهای زیاد و خاصی را در خود جای نداده، تقریبا تمام اتفاقات قابل پیش‌بینی است اما...

اما این داستان روند تغییر مردمان ساده و توسری‌خور روسیه، برده‌ها، موژیک‌های آزاد شده، دهقان‌ها، کارگرها و خلاصه افرادی که تا دیروز همه بدبختی‌های خود را جزو ملزومات زندگی‌شان می‌دانستند، و ناگهان تفکراتشان عوض شد، را نشان می‌دهد. تحولات پلاگه یا همان مادر داستان، از یک زن خانه‌دار ناتوان که هر روز از شوهرش کتک می‌خورد و هیچ‌گاه طعم محبت را نچشیده بود، به مبارزی تلاشگر که دیگر مبارزان مثل مادر خود به او عشق می‌ورزند، نماد تغییرات بزرگ ملت روسیه است. 
البته در کنار افراد طبقه پایین، مبارزان طبقات اجتماعی بالاتر هم دیده می‌شوند که از همه‌ی چیزهای خوب زندگی خود گذشته‌اند تا توده را آگاه کنند و جامعه را بیدار نمایند. 

از آنجایی که این کتاب حوادث قبل از انقلاب را به تصویر می‌کشد، فقط شمائی کلی از تفکرات مارکسیستی- کمونیستی را به مخاطب نشان می‌دهد. الحاد، زندگی اشتراکی، تساوی، مبارزه مسلحانه و ... کلیدواژه‌هایی است که در داستان به آن‌ها اشاره می‌شود ولی آنقدر پرداخته نمی‌شود که مخاطب بداند چرا سال‌ها بعد، این مفاهیم، اصول متداول و پایه‌ای مبارزات مارکسیستی- کمونیستی شد.

در مجموع مطالعه این کتاب را به عنوان رمانی برای آشنایی با تاریخ روسیه و همچنین به عنوان داستانی با شخصیت‌پردازی قوی و تحول شخصیت قابل ملاحظه، توصیه می‌کنم.

        

11

یه روایت م
          یه روایت مادرانه از بیداری و به پاخواستن...

🔅🔅🔅🔅🔅

شخصیت اصلی کتاب یه زن خیلی معمولی و ستم‌دیده‌ست که هیچ‌وقت به چیزی فراتر از زندگی مشقت‌باری که تا به حال گذرونده فکر نکرده، اصلا نمی‌دونسته نوع دیگه‌ای از زندگی هم می‌تونه وجود داشته باشه...
تا اینکه به واسطهٔ پسرش با افکار جوون‌های انقلابی آشنا می‌شه و این آشنایی زندگیش رو زیر و رو می‌کنه...

🔅🔅🔅🔅🔅

اینجا ما با دوران پیش از انقلاب بولشویکی ۱۹۱۷ طرفیم، البته چند سال قبل‌تر نمی‌دونم.
جوون‌هایی رو می‌بینیم که از جون و دل برای آرمان‌های بلندشون مبارزه می‌کنن،
و مادر...

مادر با قلب پاکش، با عشقی که نثار این جوون‌ها می‌کنه، روح این داستانه.
اینقدر نویسنده احساسات این مادر رو قشنگ توصیف کرده که قلب آدم فشرده می‌شه...

در مجموع از گوش دادن به این کتاب خیلی لذت بردم، البته نیمهٔ دومش یه مقدار برام تکراری شده بود ولی آخرش رو دوست داشتم 🥺

🔅🔅🔅🔅🔅

میشه تقریبا دو طرف ماجرا رو تو این کتاب به خوب‌ها و بدها تقسیم کرد.

من پیش از این یه بار با این قشر انقلابی تو «رستاخیز» تولستوی برخورد کرده بودم. منتها، اونجا بینشون هم آدم حسابی پیدا می‌شد، هم آدم بی‌خود فرصت‌طلب.
اینجا ولی جوون‌های انقلابی اصولا همه خوبن.
شخصیت موردعلاقه‌م هم بین اینها آندره بود که حیف خیلی زود حضورش کمرنگ شد :(

ماجرا هم اصولا حول اشخاص می‌چرخه و به نظرم خیلی تصویر بزرگی از اوضاع ارائه نمی‌ده.
ولی با این حال، خوندنش همزمان با خوندن کتاب Why Marx was Right تجربهٔ جالبی بود.

🔅🔅🔅🔅🔅

حالا در مورد ترجمه!
همون اول شروع کتاب یکی از دوستان پیشنهاد کردن به جای این ترجمه، نسخهٔ ترجمهٔ آقای قاضی رو بخونم. منتها چون این نسخه صوتی نداشت به این بسنده کردم که در نهایت این ترجمه‌ها رو با هم مقایسه کنم.

ترجمهٔ آقای قاضی نسخهٔ الکترونیکی که نداره! تو شهر ما هم فقط یه کتابخونه این ترجمه رو داشت که از همین‌جا امانت گرفتمش :)

و باز دوباره مقایسهٔ ترجمه‌ها تجربهٔ عجیبی بود.

آقای قاضی به شهادت یکی از پاورقی‌های کتاب، از روی نسخهٔ فرانسوی ترجمه کردن، ولی متن دست آقای سروش به چه زبونی بوده نمی‌دونم 🤔
برای اینکه بتونم بهتر قضاوت کنم، یه دونه ترجمهٔ انگلیسی هم دم دستم نگه داشتم.

یه سری جملات تو ترجمهٔ آقای قاضی بود که تو ترجمهٔ آقای سروش نبود، و برعکس. 
ولی تا جایی که دیدم در این موارد، تفاوتی بین ترجمهٔ آقای قاضی و ترجمهٔ انگلیسی وجود نداشت.
البته یه مورد هم بود که به نظرم ترجمهٔ انگلیسی به ترجمهٔ آقای سروش نزدیک‌تر بود و معنای جمله تو ترجمهٔ آقای قاضی اصولا برعکس شده بود.

این‌ها البته تیکه‌هایی بود که موقع گوش دادن علامت زده بودم که بعدا مقایسه کنم و چون کتاب دیر دستم رسید نتونستم در حین گوش دادن نگاهی بهش بندازم.

غیر از این‌ها، بقیهٔ کتاب رو همینطوری از روی ترجمهٔ آقای قاضی یه تورقی کردم. یه تفاوت مثلا این بود که تو ترجمهٔ آقای سروش مکالمات همه محاوره نوشته شدن و بعضی وقت‌ها هم یه ترکیبی از محاوره و کتابی استفاده شده که جالب نیست! البته اینها تو نسخهٔ صوتی یک‌دست شده.

 در نهایت با این مقدار مقایسهٔ اندکی که من کردم به نظرم حداقل از نظر ادبی و جمله‌بندی ترجمهٔ آقای قاضی واقعا بهتره.

 بنابراین، اگه این نسخه در دسترستون هست کتاب رو با همین ترجمه بخونید. ولی اگه به این نسخه دسترسی نداشتید ترجمهٔ آقای سروش هم می‌تونه کارتون رو راه بندازه، مخصوصا اگه بخواید صوتی گوش بدید! چون من از اجرای آقای تایماز رضوانی راضی بودم و همون‌طور که گفتم یه سری گیر و گورهای ترجمه تو نسخهٔ صوتی رفع و رجوع شده بود.
        

53

          #مادر 

کتابی از ادبیات روس اثر آلکسی ماکسیموویچ پشکوف مشهور به ماکسیم گورکی که حدود ۱۲۰ سال پیش نوشته شده است.

همان اول کتاب، مقدمه را که خواندم اشتیاقم برای خواندن کتاب چند برابر شد، در مقدمه آمده بود:
این جمله «لئون تولستوى» بسیار معروف است که خطاب به گورکى گفته بود: «بیا و قصه‌اى برایم بگو، تو بسیار خوب و ماهرانه داستان مى‌گویى، قصه‌اى از دوران کودکى‌ات بگو، هرگز باور ندارم که تو روزى کودک بوده‌اى. چنان داستان‌گو هستى انگار که عاقل و بالغ از مادر زاده‌اى.»


بنابراین کتاب را که چند سالی می‌شد قصد خواندنش را داشتم با ولع شروع کردم.
کتاب، داستان یک انقلاب است
انقلاب کارگران روسی علیه تزار
انقلاب پابرهنگان و مستضعفان علیه اغنیا
انقلاب حقیقت و عدالت علیه دروغ و ظلم؛
داستانی که قبل از انقلاب در ایران خواندنش و داشتنش ممنوع بوده است!

کتاب شروع خوبی داشت
توصیف زندگی کارگرانی در شهرک کارگری،
توصیف زندگی کارگران در فضای سرد و بی‌روح اطراف کارخانه‌؛
توصیف زندگی یک کارگر که خستگی و بی‌عدالتی و جهل و همه‌ی نداشته‌هایش را با کتک‌زدن زن و فرزندش جبران می‌کند!
با مرگ این کارگر، پسرش پاول ولاسف راه پدر را در پیش می‌گیرد؛ اما دیری نمی‌گذرد که پسر، راه دیگری را برمی‌گزیند، راه انقلاب را...

قبل از خواندن کتاب تصور می‌کردم با کتابی هیجانی‌، پر فراز و فرود و سرشار از لحظه‌های حساس و نفس‌گیر مواجه باشم
اما روند داستان به‌ گونه‌ای بود کاملا خلاف تصورم!
روندی آرام و در عین حال خوب و روان که نه تنها خسته‌کننده نبود بلکه جذاب هم بود!

از نکات قابل توجه کتاب‌، توجه به سواد و مطالعه‌ برای ورود به گروه‌های انقلابی بود به طوری‌که مادرِ پاول(پلاگه) هم درصدد آموختن برآمد.

از نکات دیگر کتاب، توصیفات زیبای آن بود طوری که بارها خودم را در کلبه‌های کوچک و سرد آنان که از پشت پنجره‌هایش بارش برف را تماشا می‌کردند حس می‌کردم.

روند تبدیل مادر از یک شخص کتک‌خور و بی‌اهمیت و مظلوم به یک شخص کلیدی و همراه، با وجود علم به سختی‌های مسیر انقلاب و چه بسا از دست‌دادن فرزندش، بسیار خوب پرداخته شده بود.


کتاب برخلاف اکثر آثار روس پر از اسم‌های سخت و طولانی نیست و داستانش هم خسته‌کننده نیست؛ بنابراین اگر به مطالعه‌ی آثار روس و یا انقلاب آن علاقه‌ دارید خواندنش را از دست ندهید.

کتاب را با ترجمه‌ی علی‌اصغر سروش خواندم از نشر نگاه؛ که البته با این ترجمه پیشنهادش نمی‌دهم. در حین خواندن، خودم از اول تا آخر ویرایشش کردم.
اشتباهات نگارشی و ویرایشی در ترجمه بسیار زیاد بود.
شما اگر قصد مطالعه داشتید با ترجمه‌ی محمد قاضی بخوانید.


#یادداشت 
#معرفی_کتاب 
#ماکسیم_گورکی
#علی‌اصغر_سروش
#انتشارات_نگاه
#همخوانی
        

28

          رمان "مادر" اثر ماکسیم گورکی یکی از آثار برجسته مکتب رئالیسم سوسیالیستی است که به شرح چگونگی درگیر شدن یک پیرزن با مبارزات سوسالیستی میپردازد.
"پلاگی" زنی است که همیشه از طرف شوهرش مورد ظلم و تحقیر واقع شده است. پس از مرگ شوهر بداخلاق او، پسرش "پاول" نقش مهمی در خانه پیدا میکند. پاول به زودی جذب گروهی از جوانان مبارز سوسیالیست میشود و پای آنها را به خانه محقری که با مادرش در آن زندگی میکنند باز میکند. رفت و آمد این جوانان و علاقه ای که مادر به پاول دارد کم کم مادر را نیز به راه فعالیت های ضد نظام میکشاند. از این مقطع تا پایان رمان ما شاهد یک تکامل بطئی در وجود مادر هستیم که چشم او را به واقعیت های اجتماعی باز میکند و او را از یک زن خانه دار تو سری خورده به یک عنصر فعال و حتی پیشرو در مبارزه بر علیه بی عدالتی تبدیل میکند.
آنچه جالب توجه است این است که این تکامل و تغییر در مادر به شکلی کاملا "غریزی" اتفاق می افتد. ماکسیم گورکی در این رمان میکوشد توسط تمایل غریزی مادر به سوسیالیسم نشان دهد که این مکتب فکری و مبارزاتش به غریزه و فطرت انسانی نزدیک است. مادر در بحث های فکری شرکت نمیکند و حتی چندان حرفهای جوانان مبارز را متوجه نمیشود اما به شکلی غریزی در فعالیت های آنها حق و عدالت را در می یابد و همراهشان میشود.
این نوع پیوند مادر با جوانان باعث میشود او چنان نقش خاصی در جمع آنها پیدا کند که گویی مادر تمام آنهاست. همهء آنها مادر پاول را دوست دارند و به وی محبت میکنند. پلاگی همهء آنها را مادرانه و مثل فرزند خودش دوست دارد. این جوانها که از خانواده های خود فاصله گرفته اند تا به مبارزه بپردازند به محبتی مادرانه محتاجند و پلاگی این محبت را به کام آنها میریزد.

#ماکسیم_گورکی

گورکی برای این که نشان بدهد مکتب فکری مورد دفاع او به فطرت بشری نزدیک است انتخاب دقیقی انجام داده. پیرزنی که توان فکری وارد شدن در مباحثات ایدئولوژیک را ندارد اما به حکم فطرت و غریزه در می یابد که باید به خاطر عدالت با این مکتب همراه شد.
تنها جایی که فطرت پلاگی با این مکتب همراه نمیشود همانا در مسئله خداست. او نمیتواند بپذیرد که این جوانان خوب به وجود خدا اعتقادی نداشته باشند.

رمان در دو بخش نوشته شده است. بخش اول مربوط به حضور مادر در روستا (یا شهرک کارگری) است و بخش دوم مربوط به حضور او در شهر پس از دستگیری پسرش پاول.
گورکی که این رمان را پیش از پیروزی انقلاب شوروی نوشته به خوبی میداند که برای پیروزی یک انقلاب نیاز است که مبارزه در بین طبقات مختلف ریشه بدواند و علاوه بر روستائیان، شهرنشینان نیز به مبارزه بپیوندند. از این رو مسیر قصه رمان را طوری طراحی کرده که مادر به عنوان شخصیت اصلی ناگزیر شود در غیاب فرزندش مدتی را در شهر به صورت مخفیانه زندگی کند. مادر با عده ای از جوانان مبارز شهری که خاستگاهی مرفه تر از روستاییان دارند به رس میبرد و اگرچه اینان را همان اندازه دوست دارد که جوانان روستایی را، اما از برخی بی مسئولیتی ها و شلختگی های آنها رنج میبرد و البته زبان به شکایت نمیگشاید.

با این همه رمان "مادر" در تصویر کردن وضعیت مبارزه ضعف هایی هم دارد. از آن جمله این که دستگاه حکومت تزاری نسبتا رئوف و بی دست و پا نشان داده میشود. کسی ترس چندانی از برخورد خشن حکومت ندارد. پیرزن به راحتی میتواند اعلامیه و کتاب را جا به جا کند. اعدام در کار نیست و میتوان به سادگی از تبعیدگاه گریخت. جاسوسها مثل سایه های محوی هستند که میشود به راحتی قالشان گذاشت. 
به نظر میرسد در سالهایی که مبارزه نیاز به تهییج و تقویت داشته نویسنده کوشیده است افق را سیاه و تیره ترسیم نکند.

#ماکسیم_گورکی


و دیگر این که من ترجمه های مرحوم محمد قاضی را دوست دارم.
        

2

          رمان مادر، یکی از بهترین های ادبیات روسیه ست.
رمان در مورد زنی به نام پلاگی است که در کتاب بارها او را مادر خطاب می‌کنند. پلاگی، شوهری دائم الخمر، بی منطق و بی احساسی دارد که به کوچکترین بهانه ای او را به باد کتک می‌گیرد.
پس از مرگ شوهر، پلاگی و پسرش پاول محور داستان قرار می‌گیرند.
کتاب در مورد رنج بی پایان کارگران روسیه تزاری است.
اشاره به ظلم و ستم تزار و کارگزارن او، آنهم در سال ١٩٠۶، به واقع خود مقدمه ای بر انقلاب سال ١٩١٧ بود.
ماکسیم گورکی که ١۵ سال در سراسر امپراتوری روسیه سفر کرده و خود نیز مدتی طعم فقر و فلاکت و کارگری را چشیده، به خوبی توانسته از درد و رنج این طبقه بگوید.
آنچه در این کتاب به آن اشاره شده، نقش بی بدیل و حساس زنان در انقلاب است کما اینکه قهرمان داستان هم یک زن است که پا به پای مردان در راه آزادی وطن از ستم و استبداد از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کند.
گورکی این کتاب را به سفارش لنین نوشته  و الحق که از پس نگارش کتابی که مردم را به جوش و خروش انقلابی وادار کند برآمده است.
با مطالعه این کتاب به‌خوبی می‌توان دریافت که حلقه مفقوده فلسفه و فلاسفه و انقلاب و مردم، ادبیات است.
گورکی اندیشه های سوسیالیستی کارل مارکس را در قالب رمان مادر به جامعه ی استبداد زده ی روسیه ی تزاری عرضه می‌کند و بیراه نیست اگر بگوییم یکی از پایه های موفقیت انقلاب اکتبر روسیه، همین رمان است. 
        

2

          .

مهمترین مفهوم نظریه مارکس که بر جهان داستان‌های گورکی سایه انداخته است، «طبقه اجتماعی» است. مارکس همه چیز را برآمده از مکانیزم عمل طبقات اجتماعی می‌دید و دیگر امور را در نسبت با آن توضیح می‌داد. خود طبقه هم ماهیتی ابزارسازانه داشت که در اقتصاد و معیشت متبلور می‌شد. انسان داستان‌های گورکی هم کاملا در نسبت با طبقه خویش تعریف می‌شود و مناسبات طبقاتی، چگونگی و سرنوشت زندگی‌اش را رقم می‌زند. و از آنجا که او در انتهای قرن نوزده می‌زیست، یعنی زمانی که فئودالیسم روسی کنار رفته و نظام سرمایه‌داری در شهرهای بزرگ شکل گرفته بود، مهمترین طبقه اجتماعی را کارگران می‌دانست که تعیین‌کننده بسیاری از حوادث اصلی و سویه حرکت جامعه بودند. به وضوح می‌توان دیالکتیکی را که مارکس بین مناسبات طبقه کارگر و سرمایه‌دار قائل بود، در آثار گورکی دید. به عنوام مثال در رمان «مادر»، او حتی روستای حاشیه شهر را هم در نسبت با کارخانه روایت می‌کند و با تمرکز بر طبقه کارگر آنجا، داستان را پیش می‌برد. پس نیروهای اصلی پیش‌برنده داستان در رمان‌های گورکی، کنش کارگران در حیث جمعی خود برای تغییردر پیرامون خویش است. ابزار تولید و مناسباتی که حول آن شکل می‌گیرد، ذهنیاتی که معطوف به تولید است و اخلاقیات و روحیاتی که تولید ایجاد می‌کند، همه و همه جهت حرکت داستان را مشخص می‌کنند و اگر هم صحبتی از فرهنگ، فکر، هنر، اخلاق و مسیحیت هست، به عنوان بازیگران فرعی و حاشیه‌ای متن جامعه بدان‌ها نگاه می‌شود.
        

0

          
همگی صلوات بفرستید بالاخره این کتاب تموم شد🥲😂درسته که مشغله و وقت نداشتن باعث شد خوندنش اینقدر طولانی بشه، ولی حس می‌کنم اینکه داستانش اونقدرا هم برام جذاب نبود، روی طولانی شدن این بازه‌ی زمانی تاثیر داشت.‌ راستش تنها دلیلی که این کتاب رو تا آخر خوندم قلم قشنگ نویسنده و مترجم و توصیفات به شدت زیباش بود. این کتاب از لحاظ ادبی به شدت غنیه و خیلی چیزا ازش یاد گرفتم. 
داستانش راجع به شورش سوسیالیست‌ها در برابر حکومته. و خب مشخصا با خیلی از افکارشون مخالفم. ولی بازم می‌گم اینقدر قشنگ نوشته شده بود که دلم نمیومد نصفه رهاش کنم. شخصیت‌پردازیش خدا بود؛ جوری که برای فرعی‌ترین شخصیت‌ها جزئیات منحصربه‌فرد اختصاص داده بود. 
و در حالی که کتاب در ستایش افکار سوسیالیست نوشته شده بود اما سعی نکرده بود مقدس‌سازی کنه. توی این کتاب توده هم اشتباه می‌کرد و انقلابی هم گاهی مرتکب خطا می‌شدند.‌
و چی بگم؟ اگر می‌خواید از قدرت ادبیاتش لذت ببرید بخونیدش:>

        

34