معرفی کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی مترجم علی اصغر سروش

مادر

مادر

ماکسیم گورکی و 1 نفر دیگر
3.8
76 نفر |
29 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

16

خوانده‌ام

120

خواهم خواند

51

شابک
9789645521071
تعداد صفحات
484
تاریخ انتشار
1398/9/12

توضیحات

        
رمان مادر گورکی، نه فقط در روسیه پیش از انقلاب اکتبر 1917، که در شوروی پس از آن و در چندین دهه، در بیشتر کشورهای جهان سومی آن روزگار و پیرامونی این روزگار، با هر نسل تازه و نوپایی که گام در عرصه فرهنگ و سیاست می نهاد، این روند نفی در نفی را زیسته است. هم از این روست که گرچه بر قله ی ادبیات روسیه غول هایی چون تولستوی، داستایوفسکی و چخوف سر بر آسمان می سایند، اما تاریخ ادبیات شوروی را بدون رمان مادر گورکی نمی توان نوشت.

در داستان گورکی، مادر، زنی است میانه سال با غباری از غم و اندوه بر چهره و تحمل رنج و تحقیری که سال هاست بر جسم و روحش تازیانه می زند و اما هنوز پرتوان و مقاوم است. در برابر ناملایمات زندگی هم دوش پاول ــ پسرش ــ مبارزه می کند، اعلامیه ها را مخفیانه میان کارگران و کشاورزان پخش می کند و… همواره چشمان نگرانش مراقب پاول و دوستان هم رزم اوست. رمان مادر ممنوعه بود، اما دست به دست می گشت و رونویس می شد. داستان پاول و مادر در خلوت خانه ها، هسته های سازمانی، کنج زندان ها و… خوانده می شدو مادر با آن نگاه مهربان و درد کشیده همیشه برنده بود.

مخاطب گورکی ذهن های بیدار و جوانی ست که تشنه ی حقیقت اند. سرکوبگران می پندارند که ستم همواره ماندنی است اما گورکی آرام و مطمئن به جوانان می گوید: «آنچه می نماید بدین قرار نخواهد ماند…در این عشق سوزانی که بچه های ما به جهان دارند، زندگی نویی آفریده می شود.»

      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به مادر

پست‌های مرتبط به مادر

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          رمان مادر داستان شکل گیری یک جنبش در میان طبقه کارگر و دهقان در روسیه است.
جنبشی که از درون خانه ی یک گارکر ساده شروع می شود، دوستانش را با او همراه می کند، کارگران کارخانه را تحریک می کند، اعلامیه پخش می کنند، زندان می روند، تبعید می شوند، آزاد می شوند، دوباره زندان می روند، در این راه و در اثر شکنجه ها یا شرایط کاری نامناسب می میرند ولی هر کس که می افتد دیگری جای او را می گیرد تا علم مبارزه زمین نیفتد.
و اما مادر، شخصیت ستم دیده ای که سالها در ندانستن غوطه ور بوده و حالا عطش دانستن و بیرون آمدن از این تاریکی ها را دارد، از پسرش می پرسد، با دوستان پسرش صحبت می کند، می فهمد، همراه می شود، برای آرمان های جنبش تلاش می کند، خطر می کند، اعلامیه پخش می کند، به پسر دربندش افتخار می کند، آرمان جنبش را فریاد می زند و ...
به نظرم با بررسی شخصیت مادر در این داستان  می توان روند یک انقلاب درونی را مشاهده کرد، می شود نقش اراده را در فهمیدن و حرکت از تاریکی به سمت روشنایی و نقش تلاش را برای به ثمر رسیدن آرمان ها دید.
به نظرم نویسنده در خلق تیپ های شخصیتی مختلفی که در جریان یک جنبش ممکن است شکل بگیرد موفق عمل کرده است‌. این کتاب را که میخواندم نظریه های مختلفی مانند نظریه مرتون که می تواند در مورد تحلیل عملکرد افراد حاضر در جنبش ها مطرح باشد، در ذهنم چرخ می خورد. بعضی وقتها هم ذهنم از میان داستان به سراغ مباحث علمی در مورد مراحل مختلف جنبش ها و دلایل شکست یا پیروزیشان می رفت. تفاوت این جنبش را با  انقلاب خودمان بررسی می کردم. به تفاوت آرمان های جنبش کارگری و عقاید افراد (که در گفتگوهای بین شخصیت ها نمود داشت) با انقلاب خودمان توجه می کردم.
خلاصه اینکه رمان مادر مرا دوباره سر کلاس درس جذاب جنبش های معاصر نشاند.
        

9

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          تمام کردن برخی کتاب‌ها شبیه بالا رفتن از یک سربالایی با شیب زیاد است. قدم‌های اول با انرژی زیاد آغاز می‌شود، اما کمی بعد حسابی از خجالت خودمان برای انتخاب چنین راهی درمی‌آییم! انتخاب کتاب مشهور گورکی برای مطالعه، یکی از این تجربه‌های دشوار بود که میزان صبوری ما را کاملاً آزمود. 

داستان کتاب برای جوان‌های دهۀ ۴۰ و ۵۰ و دوران یکه‌تازی مارکسیست‌ها در ایران جذابیت داشته‌است، اما اکنون ارتباط برقرار کردن با آن کمی دشوار است. البته اگر شما نیز یکی از به اصطلاح انقلابی‌های اغتشاش‌های سال‌های اخیر باشید، احتمالاً تک‌تک جملات کتاب را بر سردر اتاقتان نصب و یا در شبکۀ اجتماعی ایکس (بخوانید توییتر سابق) منتشر می‌کنید!

از ابتدا به‌صورت ناخوداگاه به شباهت عجیب این کتاب با ژرمینال پی بردم و به‌صورت طبیعی ژرمینال را یک سر و گردن بالاتر از این اثر دیدم. درون‌مایۀ مادر نیز به احوالات خلق(مردم) بی‌بضاعتی که از طبقۀ سرمایه‌دار رنج دیده‌اند و نیز مبارزهٔ آن‌ها با دولت و نظم اجتماعی ظالمانه می‌پردازد. 

مشکل اصلی داستان ارتباط نگرفتن با شخصیت‌ها است، به‌طوری‌که گویا اصلاً شخصیت‌پردازی انجام نمی‌شود و نمی‌توانیم به‌صورت کامل خود را جای افراد قرار دهیم. حتی اگر این ارتباط در برخی موقعیت‌ها پررنگ شود، اما خیلی زود با پرش‌های ذهنی نویسنده از بین می‌رود. 

شخصیت مادر که گویا به‌سان همان کلیشۀ معروف «مادر و زن نماد وطن است»  اینجا نیز چنین کارکردی را دارد. زنی مظلوم، کتک‌خورده از شوهر سابق، بی‌اطلاع از اوضاع جامعه و ... البته این شرایط به‌تدریج تغییر می‌کند.

نکتۀ مثبت یا منفی کتاب - بسته به این‌که چه نوع مخاطبی آن را بخواند - این است که پیچیدگی خاصی ندارد و واقعاً نمی‌توان آن را در ردیف شاهکارهای کلاسیک قرار داد و شهرت خود را صرفاً مدیون مضامین ایدئولوژیک خود است.

پ.ن: برخی جملات کتاب از زبان پسر مادر عمیق، گرم و در خور تحسین است.

سید علی مرعشی
۸ آذر ۱۴۰۳

✨https://eitaa.com/marashi_books
        

15

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          ماکسیم گورکی همراه با لنین یکی از افراد اصلی انقلاب اکتبر روسیه بوده است. کتاب مادر ماکسیم گورکی در قرن نوزدهم تا سالها پس از انقلاب، به عنوان یکی از دو سه رمان اصلی جریان های مارکسیستی و مبارزاتی تلقی می‌شد.گرچه در قرن بیستم و پس از ارائه‌ی کارهایی مثل دن آرام شولوخوف درخشش سابق را از دست می‌دهد ولی همواره به عنوان یکی از مهمترین کتاب‌های الهام بخش برای مبارزه و تشویق جوانان که می‌خواهند وارد گروه های مبارزاتی شوند باقی می‌ماند.
داستان، مربوط به جماعتی‌ست که ساکن شهرکی در جوار یک کارخانه بزرگ هستند. کم کم گروه های مبارزاتی شکل می‌گیرد که جزء طبقه کارگر هستند و علیه طبقه حاکم از جمله استثمارگری و بهره‌کشی کارخانه قیام می‌کنند. سیر تحول مادر از یک زن تحت ظلم همسر تا آشنایی با مکتب مبارزاتی پسر و ایفای نقش مادرانگی و حمایت گری برای افراد حزب، بسیار درخشان به نمایش گذاشته شده بطوریکه خانه‌اش محل امن افراد مبارز می‌شود. کتاب، یک روایت مادی‌گرایانه از جهان هستی مطابق با عقاید مارکسیستی ارائه می‌دهد.
        

26

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          .
مادر
اثر ماکسیم گورکی
.
در دوبخش قصد دارم در مورد این کتاب صحبت کنم. بخش اول معرفی کتاب و بخش دوم نقد اون.
.
بخش اول:
کتاب اثری است از ماکسیم گورکی، یکی از بزرگترین نویسندگان مکتب رئالیسم سوسیالیستی(واقع نگری سوسیالیستی) که سرگذشت مردمی کارگر و درگیر با استبداد رو بیان میکنه در روسیه تزاری. روسیه ای که په لاگی مادر پاول ولاسف در اون زندگی میکنه و این مادر نماد روسه ی رنج کشیده به نظر میرسه و مادریه به نمایندگی از مادر های تمام سرزمین که شاهد درد و رنج های فرزندان خودشون هستن.
تاریخ وقایع کتاب در محور اوایل قرن بیستم و یا اواخر قرن نوزدهم میچرخه که حکومت نزاری روسیه با ظلم و استبداد مردم رو درگیر فقر کرده و از کارگر ها و دهقانان برای به دست اوردن ثروت بیشتر سواستفاده میکنه و کسی اگر برای حق خودش اعتراضی بکنه سریعا با زور سرکوب میشه. نمادی از یک حکومت توتالیتر و زورگو و مستبد!
کتاب ریتم کندی داره و به جز شروع و پایان بینظیر خودش که قسمت پایانی مربوط به محاکمه معترضین میشه، کمی کشش پایینی ایجاد میکنه.
پر از جملات زیبا و کوبنده از دهان افرادیه که عصیان زده در پی آزادی از زنجیر های ظلم دست به اعتراض میزنن و به جرعت میشه گفت بعضی جملات کتاب و دیالوگ های اون میتونه رده بالایی در حق طلبی داشته باشه.
اگر دوست داشتید میتونید کتاب رو برای فهمیدن فضای اجتماعی اون زمان، و وضعیت معیشتی مردم اون زمان و وضعیت رشد سوسیالیسم و کمونیسم در روسیه. بخونید و لذت ببرید. .
قسمت دوم:
.
در باب نقد این کتاب، میتوانم بگویم کتابی بود پر از شعار های زیبا و انقلابی، پر از درد و رنج و میل به مقابله با استبداد . اما فقط شعار هایی برای تحکیم ایدئولوژی ای که کشنده و خطرناک است!
در این کتاب جملات خطرناکی را از مبارزین این حزب میشنویم. سوسیالیسم در روسیه به گونه ای پا گرفت که به خودش اجازه میداد حتی فرزند خودشان را فدا کنند و به دست خود به هلاکت برسانند برای منافع حزب و مرام و رفقای خود. این ایدئولوژی به خود حق میداد برای رسیدن به هدف حزب، حتی ترور و کشتار صورت بگیرد. و فقط منافع اکثریت بر منافع فرد مهم شمرده میشد(کسانی که رمان 1984 ارول را خوانده باشن میتوانند فضا را درک کنند) .
در واقع کتاب، تشویقی بود برای رسیدن به یک ایدئولوژی ولی ادعای دموکراسی نیز میکرد. در حالی که حقیقت مطلق را از یک حزب میدانست. به قول کامو:(کسانی که مدعی اند همه چیز را میدانند و همه چیز را میتوانند درست کنند، در نهایت به این نتیجه میرسند که همه را باید کشت!).
.
این کتاب نشان میداد که مادر ها باید فرزندان خودشان را فدا کنند برای رسیدن به اهداف حزب و کشته شدن انسان ها برای منافع سوسیالیسم ایرادی ندارد. .

اشکان فدایی، رپری زیرزمینی در اهنگی میگفت: یاد میدن که فرزند شهید هست کلید بهشت!
دقیقا یاد این قسمت افتادم. 
دقیقا تمامی احزاب خطرناک چنین دیدی دارند که آموزش میدهند برای منافع قدرت طلبان انقلابی باید خون فدا شود.هرچند که با کشتار باشد!
کامو در جای دیگری ذکر میکند:
اندیشه های تاریخی محض امدند به گفتند که بودن، عمل کردن است.انقلاب ما برای به دست اوردن هستی تازه ای است که باید در عمل و خارج از هرگونه مقررات اخلاقی به وجود اوریم!
برای همین این انقلاب محکوم است که تنها برای تاریخ و همراه با ترور زندگی کند.
.
دقیقا وضعیت رشد سوسیالیسم در روسیه که از مارکسیست ها و نیچه و هگل جملاتی میدزدیدند برای تفسیر و تایید بر درستی و حقانیت نظرات خودشان، بر همین پایه و اساس بود.
آنها به قول کامو عصیان را برگزیدند.
زیرا که اربابان خون آنها را مکیده و ستم میکردند. حق بر عصیان داشتند. اما در مقابل بعد از نفی و انکار الهیات ستم کار و اربابان زورگو، دست به نفی خودشان نیز زدند و نمونه آن کشتار های قرن بیستم از دهه سی تا چهل روسیه شوروی بود..
.
انها برای آزادی میجنگیدند ولی هرکجا آزادی رشد بکند قدرتمندان آزادانه قدرت را دست میگیرند تا نا عدالتی گسترش پیدا کند(کامو) و انها عدالت را برابری میدانستند. در حالی که برابری به تعبیر آنها برابر بودن عقاید نیز بود و این یعنی کشتن روح دموکراسی و آزادی بیان که در شوروی تا سال (1989) شاهد نظامی غیر انسانی بودیم! وقتی استالین روی کار امد دست به تقدیر از گورکی زد زیرا گورکی خوب بلد بود روی گنداب ها ظاهری زیبا بنا کند و ادبیات را سیاسی و آلوده تحویل انها دهد.
در حدی که 
انکار او مبنی بر اینکه پروژهٔ بازسازی کانال دریای سفید به بالتیک منجر به مرگ حتی یک زندانی نشده‌است با استناد به شواهد متعدد دال بر مرگ هزاران زندانی که نه فقط در طول شب بلکه حتی در سرمای وسط روز به دلیل نبود غذا وسرپناه کافی از یخ زدند زیر سوال رفت.
.
ادبیات وقتی برای استبداد به کار رود تا به رشد آن کمک کند، آلوده است و باید آن را شناخت و در مقابل آلودگی هایش ایستاد!
.
در انتها سختی از کامو که میگفت:
عصیانگر پوچگرا شاید برای خودش نوعی ازادی را بخواهد، اگر رفتارش از روی منطق باشد به هیچ روی حق نابودی ازادی و هستی دیگران را نمیخواهد!
.
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          سلام و نور
مادر یک زن رنج کشیده از جبر روزگار ، زنی که هر شب توسط شوهر کارگرش که از کار کردن زیاد برای دولت و نرسیدن به جائی و نداشتن تفریحی جز مست کردن خستست  کتک میخوره، زنی که زیر این مشتها و لگدها دنده هاش شکسته و مغزش از یادآوری گذشته روزهای خوش عاجزه  اما هنوز قلبش گرم عشقه و وجودش سرشار از نیروی زندگی.
زنی که بعد از مرگ‌شوهرش با یک کلامش اجازه نمیده پسرش هم مثل پدرش تو جهل و،نادونی و خشم بپوسه و پسری که با خوندن و مطالعه کردن یاد میگیره خشمش رو چطور درست بروز بده با آگاه کردن مردم نسبت به ظلمی که توسط سرمایه دارها و کلیساها و دولت تزاری  بهشون میشه،  با شروع کردن یک انقلاب در بین توده ی مردم مظلوم.

داستان راجع به شروع یک انقلابه ،فراز و فرود زیادی نداره و بیشتر دیالگ محوره  ولی آدم رو با خودش تا انتها به این بهانه که ببینه سرنوشت مادر ( قهرمان قصه) و پسرش و انقلابی که راه انداختند چی میشه میکشونه.

داستان از ایجاد  اتحاد  بین توده( قشر مظلوم جامعه) به وسیله ی کسب آکاهی  با مطالعه صحیح  و فکر کردن  میگه از تحمل رنج و مصیبت  و نترسیدن در راه رسیدن به اهداف و آرمانها  میگه  از شجاعت  و ایستادگی تا پای جان حرف میرنه.
کتاب پر از جملات و شعارهایی با مضامین عالیه .

من دوستش داشتم .

        

23

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          رمان "مادر" اثر ماکسیم گورکی یکی از آثار برجسته مکتب رئالیسم سوسیالیستی است که به شرح چگونگی درگیر شدن یک پیرزن با مبارزات سوسالیستی میپردازد.
"پلاگی" زنی است که همیشه از طرف شوهرش مورد ظلم و تحقیر واقع شده است. پس از مرگ شوهر بداخلاق او، پسرش "پاول" نقش مهمی در خانه پیدا میکند. پاول به زودی جذب گروهی از جوانان مبارز سوسیالیست میشود و پای آنها را به خانه محقری که با مادرش در آن زندگی میکنند باز میکند. رفت و آمد این جوانان و علاقه ای که مادر به پاول دارد کم کم مادر را نیز به راه فعالیت های ضد نظام میکشاند. از این مقطع تا پایان رمان ما شاهد یک تکامل بطئی در وجود مادر هستیم که چشم او را به واقعیت های اجتماعی باز میکند و او را از یک زن خانه دار تو سری خورده به یک عنصر فعال و حتی پیشرو در مبارزه بر علیه بی عدالتی تبدیل میکند.
آنچه جالب توجه است این است که این تکامل و تغییر در مادر به شکلی کاملا "غریزی" اتفاق می افتد. ماکسیم گورکی در این رمان میکوشد توسط تمایل غریزی مادر به سوسیالیسم نشان دهد که این مکتب فکری و مبارزاتش به غریزه و فطرت انسانی نزدیک است. مادر در بحث های فکری شرکت نمیکند و حتی چندان حرفهای جوانان مبارز را متوجه نمیشود اما به شکلی غریزی در فعالیت های آنها حق و عدالت را در می یابد و همراهشان میشود.
این نوع پیوند مادر با جوانان باعث میشود او چنان نقش خاصی در جمع آنها پیدا کند که گویی مادر تمام آنهاست. همهء آنها مادر پاول را دوست دارند و به وی محبت میکنند. پلاگی همهء آنها را مادرانه و مثل فرزند خودش دوست دارد. این جوانها که از خانواده های خود فاصله گرفته اند تا به مبارزه بپردازند به محبتی مادرانه محتاجند و پلاگی این محبت را به کام آنها میریزد.

#ماکسیم_گورکی

گورکی برای این که نشان بدهد مکتب فکری مورد دفاع او به فطرت بشری نزدیک است انتخاب دقیقی انجام داده. پیرزنی که توان فکری وارد شدن در مباحثات ایدئولوژیک را ندارد اما به حکم فطرت و غریزه در می یابد که باید به خاطر عدالت با این مکتب همراه شد.
تنها جایی که فطرت پلاگی با این مکتب همراه نمیشود همانا در مسئله خداست. او نمیتواند بپذیرد که این جوانان خوب به وجود خدا اعتقادی نداشته باشند.

رمان در دو بخش نوشته شده است. بخش اول مربوط به حضور مادر در روستا (یا شهرک کارگری) است و بخش دوم مربوط به حضور او در شهر پس از دستگیری پسرش پاول.
گورکی که این رمان را پیش از پیروزی انقلاب شوروی نوشته به خوبی میداند که برای پیروزی یک انقلاب نیاز است که مبارزه در بین طبقات مختلف ریشه بدواند و علاوه بر روستائیان، شهرنشینان نیز به مبارزه بپیوندند. از این رو مسیر قصه رمان را طوری طراحی کرده که مادر به عنوان شخصیت اصلی ناگزیر شود در غیاب فرزندش مدتی را در شهر به صورت مخفیانه زندگی کند. مادر با عده ای از جوانان مبارز شهری که خاستگاهی مرفه تر از روستاییان دارند به رس میبرد و اگرچه اینان را همان اندازه دوست دارد که جوانان روستایی را، اما از برخی بی مسئولیتی ها و شلختگی های آنها رنج میبرد و البته زبان به شکایت نمیگشاید.

با این همه رمان "مادر" در تصویر کردن وضعیت مبارزه ضعف هایی هم دارد. از آن جمله این که دستگاه حکومت تزاری نسبتا رئوف و بی دست و پا نشان داده میشود. کسی ترس چندانی از برخورد خشن حکومت ندارد. پیرزن به راحتی میتواند اعلامیه و کتاب را جا به جا کند. اعدام در کار نیست و میتوان به سادگی از تبعیدگاه گریخت. جاسوسها مثل سایه های محوی هستند که میشود به راحتی قالشان گذاشت. 
به نظر میرسد در سالهایی که مبارزه نیاز به تهییج و تقویت داشته نویسنده کوشیده است افق را سیاه و تیره ترسیم نکند.

#ماکسیم_گورکی


و دیگر این که من ترجمه های مرحوم محمد قاضی را دوست دارم.
        

4