یادداشت
1402/12/17
3.8
23
رمان "مادر" اثر ماکسیم گورکی یکی از آثار برجسته مکتب رئالیسم سوسیالیستی است که به شرح چگونگی درگیر شدن یک پیرزن با مبارزات سوسالیستی میپردازد. "پلاگی" زنی است که همیشه از طرف شوهرش مورد ظلم و تحقیر واقع شده است. پس از مرگ شوهر بداخلاق او، پسرش "پاول" نقش مهمی در خانه پیدا میکند. پاول به زودی جذب گروهی از جوانان مبارز سوسیالیست میشود و پای آنها را به خانه محقری که با مادرش در آن زندگی میکنند باز میکند. رفت و آمد این جوانان و علاقه ای که مادر به پاول دارد کم کم مادر را نیز به راه فعالیت های ضد نظام میکشاند. از این مقطع تا پایان رمان ما شاهد یک تکامل بطئی در وجود مادر هستیم که چشم او را به واقعیت های اجتماعی باز میکند و او را از یک زن خانه دار تو سری خورده به یک عنصر فعال و حتی پیشرو در مبارزه بر علیه بی عدالتی تبدیل میکند. آنچه جالب توجه است این است که این تکامل و تغییر در مادر به شکلی کاملا "غریزی" اتفاق می افتد. ماکسیم گورکی در این رمان میکوشد توسط تمایل غریزی مادر به سوسیالیسم نشان دهد که این مکتب فکری و مبارزاتش به غریزه و فطرت انسانی نزدیک است. مادر در بحث های فکری شرکت نمیکند و حتی چندان حرفهای جوانان مبارز را متوجه نمیشود اما به شکلی غریزی در فعالیت های آنها حق و عدالت را در می یابد و همراهشان میشود. این نوع پیوند مادر با جوانان باعث میشود او چنان نقش خاصی در جمع آنها پیدا کند که گویی مادر تمام آنهاست. همهء آنها مادر پاول را دوست دارند و به وی محبت میکنند. پلاگی همهء آنها را مادرانه و مثل فرزند خودش دوست دارد. این جوانها که از خانواده های خود فاصله گرفته اند تا به مبارزه بپردازند به محبتی مادرانه محتاجند و پلاگی این محبت را به کام آنها میریزد. #ماکسیم_گورکی گورکی برای این که نشان بدهد مکتب فکری مورد دفاع او به فطرت بشری نزدیک است انتخاب دقیقی انجام داده. پیرزنی که توان فکری وارد شدن در مباحثات ایدئولوژیک را ندارد اما به حکم فطرت و غریزه در می یابد که باید به خاطر عدالت با این مکتب همراه شد. تنها جایی که فطرت پلاگی با این مکتب همراه نمیشود همانا در مسئله خداست. او نمیتواند بپذیرد که این جوانان خوب به وجود خدا اعتقادی نداشته باشند. رمان در دو بخش نوشته شده است. بخش اول مربوط به حضور مادر در روستا (یا شهرک کارگری) است و بخش دوم مربوط به حضور او در شهر پس از دستگیری پسرش پاول. گورکی که این رمان را پیش از پیروزی انقلاب شوروی نوشته به خوبی میداند که برای پیروزی یک انقلاب نیاز است که مبارزه در بین طبقات مختلف ریشه بدواند و علاوه بر روستائیان، شهرنشینان نیز به مبارزه بپیوندند. از این رو مسیر قصه رمان را طوری طراحی کرده که مادر به عنوان شخصیت اصلی ناگزیر شود در غیاب فرزندش مدتی را در شهر به صورت مخفیانه زندگی کند. مادر با عده ای از جوانان مبارز شهری که خاستگاهی مرفه تر از روستاییان دارند به رس میبرد و اگرچه اینان را همان اندازه دوست دارد که جوانان روستایی را، اما از برخی بی مسئولیتی ها و شلختگی های آنها رنج میبرد و البته زبان به شکایت نمیگشاید. با این همه رمان "مادر" در تصویر کردن وضعیت مبارزه ضعف هایی هم دارد. از آن جمله این که دستگاه حکومت تزاری نسبتا رئوف و بی دست و پا نشان داده میشود. کسی ترس چندانی از برخورد خشن حکومت ندارد. پیرزن به راحتی میتواند اعلامیه و کتاب را جا به جا کند. اعدام در کار نیست و میتوان به سادگی از تبعیدگاه گریخت. جاسوسها مثل سایه های محوی هستند که میشود به راحتی قالشان گذاشت. به نظر میرسد در سالهایی که مبارزه نیاز به تهییج و تقویت داشته نویسنده کوشیده است افق را سیاه و تیره ترسیم نکند. #ماکسیم_گورکی و دیگر این که من ترجمه های مرحوم محمد قاضی را دوست دارم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.