معرفی کتاب سال بلوا اثر عباس معروفی

سال بلوا

سال بلوا

4.1
584 نفر |
166 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

99

خوانده‌ام

1,259

خواهم خواند

710

ناشر
گردون
شابک
0000000128305
تعداد صفحات
347
تاریخ انتشار
1372/7/1

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        کتاب سال بلوا نوشته عباس معروفی که سه سال و نیم از عمرش را صرف نوشتن آن کرد. داستان رمان سال بلوا در دوره اواخر سلطنت رضا شاه و سال های جنگ جهانی دوم  و در هفت شب اتفاق می‌افتد. راوی شب های زوج نویسنده و راوی شب های فرد، شخصیت اصلی داستان به نام نوشا (نوش آفرین) است. البته کتاب سال بلوا سرتاسر شامل ماجرا و شخصیت‌های متعدد است. خلاصه کتاب سال بلوا

کتاب سال بلوا به موضوعات مختلفی اشاره می کند. به عشق ممنوعه می پردازد و قدرت طلبی را به خوبی نشان می دهد. زن ستیزی را بررسی می کند و نشان می دهد که تا چه حد زن ها محدود هستند. عباس معروفی همه این موارد را در کتاب سال بلوا به شیوه ای زیبا بیان کرده است. طوری که هر کدام از این موضوعات تکه ای از داستان را شکل می دهد و مخاطب باید این تکه ها را همانند پازل کنار هم بچیند و در آخر به مفهوم اصلی داستان برسد. همین داستان را به شدت جذاب کرده است و از خستگی خواننده می کاهد.

خلاصه داستان:
کتاب سال بلوا نوشته عباس معروفی شامل خاطراتی است که در ذهن نوش آفرین شخصیت اصلی داستان مرور می شود. نوشا دختر سرهنگ نیلوفری است. سرهنگی که برای پیمودن پله های ترقی به سنگسر آمده است و تصمیم دارد آینده ای با شکوه برای دخترش رقم بزند. اما نوشا عاشق کوزه گری غریب می شود و تمام وجودش را تقدیم او می کند، با این حال تقدیر، تصمیم دیگری برای نوشا گرفته است و…

متن پشت جلد کتاب:
«گفتم آب، و ساعت لنگریمان گفت: دنگ دنگ دنگ» خلاصه کتاب سال بلوا

فاصله ها از میان برداشته شده اند و حال و گذشته در هم آمیخته اند ؛ حسینای مسحور شده با زلفی آشفته ایستاده است؛ اما نه بر پله های شهرداری که در ذهن نوشافرین؛ دکتر معصوم طناب دار حسینا را می بافد و با قنداق موزر به مغز نوشافرین می کوبد؛ سرهنگ در پی پیمودن پله های ترقی از شیراز به سنگسر می افتد؛ ملکوم آلمانی در کار ساختن یک پل بزرگ از کوه پیغمبران به کافر قلعه است؛ و سروان خسروی در پی آن است که همهٔ کوچه های شهر به خیابان خسروی ختم شوند. اما همه یک داغ به پیشانی دارند؛ همان که سال بلوا را آغاز می کند. همان که همه ناچار به انتخابش بوده اند. و مقصر کیست وقتی بازی و بازیگر یگانه نیست؟

قسمتی از رمان: 
حسینا گفت : می دانی اولین بوسه جهان چطور کشف شد؟ کتاب سال بلوا نوشته عباس معروفی

دست هاش تار آرنج گِلی بود، گفت که در زمان های بسیار قدیم زن و مردی پینه دوز یک روز به هنگام کار بوسه را کشف کردند. مرد دست هاش به کار بود، تکه نخی را با دندان کند، به زنش گفت بیا این را از لب من بردار و بینداز. زن هم دست هاش به سوزن و وصله بود، آمد که نخ را از لب های مرد بردارد، دید دستش بند است، گفت چه کار کنم. ناچار با لب برداشت، شیرین بود، ادامه دادند.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

30 صفحه در روز

تعداد صفحه

25 صفحه در روز

پست‌های مرتبط به سال بلوا

یادداشت‌ها

Mobina Fathi

Mobina Fathi

1400/10/30

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          «گفتم من مکافات چه کسی را پس می‌دهم؟ چرا این همه آدم در ذهن من زندگی می‌کنند؟ مگر قرار است بار همه زن‌ها را من به دوش بکشم؟ حتما مردها هم هستند.»

شاید بهتر باشد قبل از نوشتن از داستان کتاب، تفکر حل شده در کتاب را بدانیم. پیش‌تر از رمان پیکر فرهاد معروفی نوشتیم که تقریبا ده سال پس از سال بلوا و به بیان خود معروفی به عنوان ادای دینی به بوف کور هدایت، خلق شد. در یادداشتی که روی پیکر فرهاد نوشته شده است، بیان شده که مسئله معروفی در آن رمان «زن» بوده است. سال بلوا نیز همین طور است و به بهترین شکل سرنوشت تیره و تاریک زنان ایرانی را روایت می‌کند و از حق و حقوق در نطفه خفه شده‌ی آنان صحبت می‌کند. 
اما داستان، ما از زبان «نوشافرین» وارد داستان می‌شویم و شخصیت اصلی زن داستان را در حالی که به دلیل اینکه کتک مفصلی از همسر خود خورده، ناخوش و بیمار گشته است ملاقات می‌کنیم. رفته رفته به همراه خیالات و خاطرات نوشافرین، همراه افسانه شاهدخت و زرگر می‌شویم. که این افسانه در طول رمان، پا به پای داستان نوشافرین و دکتر معصوم پیش می‌رود. ما با خاطرات نوشافرین و معشوقه کوزه‌گر او، حسینا که همیشه بوی خاک می‌دهد آشنا می‌شویم.
کتاب شش فصل دارد که راوی فصل اول آن نوشافرین و فصل بعدی دانای کل است و تا آخر کتاب این دو راوی یک در میان داستان را روایت می‌کنند. و مانند دیگر آثار معروفی از جمله سمفونی مردگان یا پیکر فرهاد، اتفاقات ترتیب درستی ندارند و ما در گذشته و آینده نوشافرین در رفت و آمدیم.
در این میان فصولی که نوشافرین روایت می‌کند را می‌توان بیانگر جایگاه زن در طول تاریخ دانست. زنی که مورد ظلم و ستم قرار گرفته شده و شخصیت و هویت او با «روسپی» خوانده شدنش متلاشی شده است و هیچ ارزش و احترامی ندارد. هیچ حقی ندارد، حق تحصیل ندارد، حق عاشق شدن ندارد. آنچه معروفی به شکلی ملموس بیان می‌کند و جالب توجه است، این است که زن این دوره (دوره پادشاهی رضاخان) در ذهنش تعریفی از زندگی ندارد، او همواره خود را وابسته به مرد می‌داند. مثل نوشافرین که دلش می‌خواست پدرش بود تا نجاتش دهد یا مادرش که بدون همسرش تنها بیرون نمی‌رفت. گویی آن‌ها به لفظ «ضعیفه» بودن باور دارند. برای مثال در این قسمت از کتاب که در زیر نوشته شده است، این وابستگی کاملا مشهود است.
«گفتم: چرا زور می‌گویی، مادر؟ چرا هر وقت جایی می‌روم یکی باید مثل سایه دنبالم باشد؟» مادر یک دستش را به کمرش زد، قدمی جلو آمد: «چه حرف‌ها! کی پدرت اجازه می‌داد ما که زنش بودیم پامان را از خانه بیرون بگذاریم؟ حالا دخترش تک و تنها برود بیرون؟ مگر من می‌گذارم؟»

هرچند تمام مردها داستان، بیانگر مردسالاری جاری در جامعه بوده‌اند و حتی حسینا نیز مستثنی نیست؛ چرا که نوشافرین در کنار حسینا لباس‌های زنانه و ظریف می‌پوشد  تا زنانگی‌اش را حس کند، بر خلاف اینکه معصوم لباس‌های مردانه خود را تن نوشافرین می‌کند. هر چند حفظ این زنانگی به شاعرانه کردن این عاشقانه کمک کرده است اما می‌دانیم که زنانگی در مقابل مفهوم مردانگی است. 
معصوم اما فقط نماد مردسالاری نیست و اگر کمی در شخصیت او عمیق‌تر شویم، درمی‌یابیم که منصور بیش از هر چیزی نماد «سرکوب» است. او نوشافرین را با موزر می‌زند و بعد برای اینکه او را در ذهن همه، از جمله خودش دفن کند و سرکوب کند او را جذامی می‌خواند. او حسینا را نیز جذامی می‌خواند تا کسی سراغش نرود. این‌ها همه روش‌های سرکوب است. 
و اما جدا از بررسی داستان از بعد فمنیستی، (که می‌توان گفت دغدغه اصلی معروفی از به تحریر درآوردن این داستان بوده است.) بگذریم؛ معروفی ایران را در این برهه تاریخی که زمان جنگ جهانی دوم است را نیز به شکلی دقیق و بی‌پروا تصویر کرده است. همه ما می‌دانیم که ایران در جنگ جهانی دوم اعلام بی‌طرفی می‌کند اما روسیه و انگلستان که نفع خود را در بی‌طرفی ایران نمی‎‌بینند، دست بردار نیستند و روزگار تیره و تاری را برای مردم بی‌گناه ایران رقم می‌زنند. معروفی ترس و وحشتی را که به سبب حضور نازی‌ها، تمام خیابان‌ها را مه اندود کرده بود را به ملموس‌ترین شکل تصویر می‌کند. آنچه باعث می‌شود تا قلم معروفی را بی‌پروا بنامیم، شاید همین موضوع است که او واقعیت را به تلخ‌ترین شکلی که واقعا هست به ما نشان می‌دهد و واقعیت این است هیچ قهرمانی قرار نیست مردمان و شخصیت‌های اسیر داستان در آن برهه از تاریخ را نجات دهد و پایان غمناک است. 

        

20

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

19

زینب

زینب

1400/4/29

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          سالِ بلوا نوشته‌ی عباس معروفی داستانی بلند است که در هفت[شب] توسط نوشافرین دخترِ سرهنگ نیلوفری و نویسنده روایت می‌شود.
این کتاب سه اسطوره/قربانی دارد: سیاوش، حسین و اسماعیل و از طرف دیگر شخصیتِ نوشا که دلباخته‌ی حسینا‌ی کوزه‌گر و بوی خاکِ دستانش شد. علاقه‌ام به این کتاب بیش از آنکه به خاطر موضوع و نحوه‌ی داستان‌پردازی باشد به خاطر این بود که بخشی از آن مرور خاطراتی نزدیک بود و سر باز کردن زخمی که به غایت دوست می‌داشتمش. فارغ از این حس به خاطر نحوه‌ی روایت (روایت غیرخطی) و به‌هم‌ریختگی تقدم و تأخر وقوعِ رویداد‌ها، نحوه‌ی فضا سازی(برای مثال کارگاهِ تاریک و نمورِ حُسینا) و حس‌آمیزی‌ها(بوی خاکِ دستانِ حسینا) در ما گاه دلهره‌ و آشوب و گاه آرامش و اندوهی ایجاد می‌کرد که درخور و متناسب با داستان و احوالِ نوشا، حسینا و... بود و موجبِ همذات پنداریِ دوچندان با ایشان می‌شد.
عباس معروفی خوب میداند چه چیز را چگونه بیان کند بطوریکه زخم‌های همیشه باز را از پسِ پشتِ خاطرات بیرون بکشد و یا خواننده را به چنان باوری از رخداد برسانه که گویی کتاب را زیسته است و بیشترین اثر را بر مخاطبش بگذارد. 
__________________
بُرِش:
[حسینا گفت:"می‌دانی اولین بوسه‌ی جهان چه‌طور کشف شد؟"
دست‌هایش تا آرنج گِلی بود. گفت که در زمان‌های قدیم زن و مردی پینه‌دوز یک روز به هنگامِ کار، بوسه را کشف کردند. مرد دست‌هایش به کار بود، تکه‌نخی را به دندان کند. به زنش گفت بیا این را از لبِ من بردار و بینداز. زن هم دست‌هاش به سوزن و وصله بود، آمد که نخ را از لب‌های مرد بردارد، دید دستش بند است، گفت چه کار کنم، ناچار با لب برداشت، شیرین بود، ادامه دادند.]
صفحه‌ی ۳۲۸
        

10

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی‌تو به جان آمد وقت است که بازآیی

گویا خون به جگر شدن حین و پس از خواندن رمان‌های عباس‌آقای معروفی اجتناب‌ناپذیره!
زخم «سمفونی مردگان» نخستین رمانی که از عباس‌آقا خوانده‌ام هنوز روی قلبم تازه بود که این رمان از راه رسید... 
البته پس از سمفونی مردگان به سراغ کتاب‌های دیگرش «فریدون سه پسر داشت» و «ذوب‌شده» رفته بودم اما آن دو کتاب محیطی کاملا متفاوت از این دو رمان دارد و باید سبک نوشتن این‌ها را از هم جدا کرد.
داستان هر دو رمان در دوران ملتهب حکومت رضاشاه و به خصوص زمان حمله‌ی روس‌ها به ایران به وقوع می‌پیوندد، آیدین در سمفونی مردگان گرفتار جامعه‌ي به شدت پدرسالار بود و نوشا در سال بلوا گرفتار در جامعه‌ای به شدت زن‌ستیز و قطعا به همین منظور است که عباس‌آقا در ابتدای کتاب می‌نویسد:
«با احترام و یاد سیمین دانشور و سیمین بهبهانی کتاب را به مادرم پیشکش می‌کنم.»

نکاتی از کتاب:
اول اینکه برای من جالبه که پس از گذشت سال‌ها سال، با وجود تغییر چند نسل همچنان عقاید پوچ و جاهلانه در روح و جسم مردمان سرزمینم باقی‌مانده! بله تغییر کرده‌ایم اما بیایید خودمان را گول نزنیم ما همانیم.
هنوز زن‌ستیزیم و هنوز پدر در خانواده حرف اول و آخر را می‌زند، غیر از این است؟ من می‌گویم خیر.

دوم سبک نوشتار قلم عباس‌آقاست که برای من سبک شیرینی‌ست، عباس آقا به گونه‌ای می‌نویسد که گویی زمان در مشتش است و روبروی ما نشسته و با ما گل یا پوچ بازی می‌کند! به این سبک می‌گویند «سیال ذهن» و نویسنده زمان را وصله پینه می‌کند و با پرش‌های ناگهانی در جایی که انتظارش را نداریم بومممم. 

سوم اینکه در بخش‌هایی از کتاب احساس کردم و البته هنوز هم می‌کنم که عباس‌آقا داستان زندگی سرهنگ نیلوفری(پدر نوشا) را از داستان کوتاه «کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد» به قلم «گابوی عزیزم» الهام گرفته و البته اگر هم اینطور نباشد من را شدیدا به یاد آن داستان انداخت.

چهارم برای عباس‌آقا که به تازگی عمل جراحی جدیدی انجام داده‌اند آرزوی سلامتی می‌کنم و امیدوارم روز به روز حالشون بهتر بشه و برای ما باز هم داستان بنویسند تا بخوانیم و در حین لذت بردن از داستان‌هایش، آگاه و روشن شویم.

باشد تا مردان سرزمینم بخوانند و بخوانند و باز هم بخوانند تا شاید بخشی از درد یک زن را درک کنند، شاید!


نقل‌قول نامه
«چرا آدم‌ها در یاد من زندگی می‌کنند و من در یاد هیچ‌کس نیستم؟»

«وقتی سر قدرت دعوا دارند، با همه چیز مردم بازی می‌کنند!»

«خاک بر سر آدم‌هایی که نمی‌دانند سر چی دارند می‌جنگند.»

«با دار و تفنگ که نمی‌شود بر مردم حکومت کرد، باید به دادشان رسید.»

«مردم هر یک دردی دارند که دیگری نمی‌فهمد.»

«آدمی که در خانه‌اش زن زیبارو داشته باشد، مثل تاجر پنبه هر دم در معرض خطر آتش است.»

«تمام شب را برای دخترهایی که در تنهایی از خودشان خجالت می‌کشند گریه کردم، دخترهایی که بعدها از خود متنفر می‌شوند و مثل یک درخت توخالی، پوسته‌ای بیش نیستند و عاقبت به روزی می‌افتند که هیچ جای اندامشان حساس نیست، روح و جسمشان همان پوسته است و خودشان نمی‌دانند چرا زنده‌اند.»

«سال‌ها بعد فهمیدم که مرد‌ها همه‌شان بچه‌اند، اما بعضی‌ها ادای آدم بزرگ‌ها را در می‌آوردند و نمی‌شود بهشان اعتماد کرد، به خودشان هم دروغ می‌گویند.»

«مگر نمی‌شود آدم سال‌های بعد را به یاد بیاورد و برای خودش گریه کند؟»

«ناامنی بدترین بلایی است که سر ملتی می‌آید، بی‌قانونی، بی‌نظمی، به فکر مردم نبودن و این چیزها.»

«هیچ چیز مال خود آدم نیست مگر همان چیزهایی که خیال می‌کند دلبستگی‌هایی به آن دارد. بعد یکی یکی آن‌ها را از آدم می‌گیرند و تنها یک سر می‌ماند، آن هم بر نیزه!»

کارنامه
عباس‌آقای معروفی، من شما رو خیلی دوست دارم اما برای اینکه به این کتاب شما ۵ ستاره اهدا کنم دوست‌داشتن شما را ملاک قرار ندادم و هیچ لطف و ارفاقی هم در نظر نگرفتم، با آسودگی خیال و بدون عذاب وجدان ۵ستاره تقدیمتان می‌کنم.

سیزدهم شهریور یک‌هزار و چهارصد
        

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          ۵/۵

واقعا انتظار نداشتم انقدر دوستش داشته باشم ولی نمیتونم بگم چقدر خوشحالم که از سطح توقعم خیلی خیلی بالاتر بود. 

(البته من کلا سعی میکنم موقع خوندن رمانای ایرانی سطح توقعم رو خیلی پایین بیارم که زیاد تو ذوقم نخوره ولی این اصلا یه چیز دیگه بود.)

پیچیدگی داستان یکی از بهترین ویژگی هاش بود، اینکه از همون شروع داستان گیج میشی و نمیدونی چی به چیه. یه ثانیه تو زمان حالی و ثانیه ی بعد گذشته. اینکه تو ذهن نوشا بودم رو خیلی دوست داشتم. یه داستان عاشقانه با رگه های تاریخ و اسطوره. انصافا این معروفیت حقشه و باید خیلی بیشتر از اینا ازش حرف زد.

اصلا داستانی نیست که بشه فقط با یه بار خوندن همه ش رو درک کرد، باید بازم خونده بشه. و ظلم به زنان و مرد سالاری... ظلمی یه یه زن رو از درون ذره ذره میکشه و آب میکنه و هیچ کس نمیبینه... هیچ کس. و هنوز دنیا پره از نوشاهایی که دارن برای هرروزشون میجنگن، شاید دقیقا برای خواسته هایی شبیه به خواسته های نوشا نجنگن ولی برای رسیدن به خواسته های متفاوت و منحصر بفرد خودشون دارن میجنگن. و امان از دکتر معصوم های جامعه...

این کتاب به هیچ عنوان برای من صرفا یه کتاب عاشقانه نیست، خیلی خیلی فراتر از این حرفاست، میشه ساعتا ازش حرف زد و بازم حرف برای زدن داشت.

به خودتون لطف کنید و بخونیدش، خودتون با نوشا زندگی کنید و حسش کنید.
        

0