_

تاریخ عضویت:

تیر 1403

_

@MGR_0000

6 دنبال شده

3 دنبال کننده

یادداشت‌ها

_

_

دیروز

        با توجه به ایده و موضوع داستان که جدید و نو بود، انتظار داشتم مجذوبش بشم، اما به‌خاطر قلم نویسنده کشش خاصی نسبت بهش نداشتم و به همین دلیل خوندن کتاب کند پیش می‌رفت؛ البته به جز اواخر داستان که کنجکاو بودم بدونم فرجام زندگی این دو نفر چطور خواهد بود.
دنبال هیجان بالا نبودم و این کتاب هم فقط یکی دوبار مضطربم کرد. 
به نظرم حس‌آمیزی چندان قوی نبود و خب، توقع داشتم حداقل انتهای داستان و زمان‌های حساس، بیش‌تر و بهتر بهش پرداخته بشه؛ برای همین باعث نشد خیلی غمگین بشم یا براش اشک بریزم.
چندان به ظاهر شخصیت‌ها پرداخته نشده بود و دربارهٔ ظاهر شخصیت‌های اصلی هم دیر گفته شد که به کل تصوراتم رو درباره‌شون خراب کرد؛ اما با توجه به این‌که داستان حول معنا و مفهوم‌ها و باطن شخصیت‌ها می‌چرخید، منطقی بود.
تو بعضی قسمت‌ها، توضیحات زیادی داده شده بود که روند داستان رو کند می‌کرد و کاش نویسنده به‌جای این توضیحات، بیش‌تر روی قلمشون و حس‌آمیزی داستان تمرکز می‌کردن.
با توجه به تعاریفی که درباره‌ش شنیدم، فکر می‌کردم بهتر از این باشه؛ ولی از تمام این‌ها بگذریم، داستان نقاط قوتی هم داشت.
این‌که برای هر فرد یک قسمت در نظر گرفته شده بود، کمک می‌کرد از فکر به فرد قبلی بیرون بیام و تمرکزمو روی فرد جدید بذارم.
همین‌طور ربط قسمت‌ها و افراد به هم، برام جالب بود.
قاصد مرگ با متیو و روفوس تماس گرفت و اون‌‌ها مجبور شدن تمام زندگی نکرده‌شون رو توی یک روز جا بدن. این موضوع بهم یادآوری کرد که توی دنیای ما قاصد مرگی وجود نداره و حتی ممکنه چند دقیقهٔ دیگه، دیگه توی این دنیا نباشم، پس تا می‌تونم زندگی کنم و از وجود اطرافیانم غافل نشم. 
در کل ارزش یک‌بار خوندن رو داشت و از خوندنش پشیمون نیستم. 
      

1

_

_

1403/6/20

        از نظرم این کتاب یک ژانر وحشت نسبتاً آرومه که بعضی قسمت‌هاش هیجان‌زده‌تون می‌کنه که سریع‌تر ادامه‌شو بخونید؛ هر چند داستان کلا طوری هست که راغبتون کنه ادامه بدید و ببینید آخرش چی می‌شه.
پیرنگ داستان کلیشه‌مانند بود اما در کل خوب پیش رفت. روند داستان کند و ادامهٔ داستان هم تقریباً قابل حدس نبود. 
داستان طوری ادامه پیدا کرد که فکر می‌کردم پایان خوش و  کلیشه‌ای داره که با پلات‌توییست آخر تقریباً همه‌چیز تغییر کرد؛ اما به نظرم یک‌خورده معنیش رو از دست داد و بهتر بود بیش‌تر روش فکر می‌شد. 
چند قسمت حاوی کلیشه بود که می‌تونست بهتر رقم بخوره اما می‌شد باهاش کنار اومد. 
شخصیت‌پردازی خوب بود، ولی به نظرم می‌تونست با جزئیات بیش‌تر و بهتری همراه باشه.
فضاسازی خوب بود و می‌شد تصورش کرد. 
توصیف‌ها خوب و کامل بود و  قسمت‌هایی که مبهم بود با به اتمام رسوندن کتاب از ابهام دراومد.
چون کتاب ایرانی بود احساس صمیمیت بیش‌تری باهاش داشتم. 
- ممکنه اسپویل باشه:
به نظرم معروف شدن کتاب نیما، کاملا مشخص و کلیشه‌ای بود. بین فرح مهربون، آروم، سربه‌زیر و خجالتی و فرحی که روحش تو خونه‌ی پدریش سرگردون می‌چرخید هم تناقض وجود داشت‌؛ اما از خوندنش پشیمون نیستم. 
      

1

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.