یادداشت _
1404/4/4
خوندن این کتاب برام دلچسب و مسرتزا بود. تقریبا تا اواسط داستان شباهت زیادی به سال بلوای جناب معروفی داشت، اما در ادامه این شباهت تقریبا از بین رفت. اوایل من هم نسبت به رحیم نجار حس خوبی داشتم، ولی این حس خیلی زود با بعضی حرفها و رفتارهای نسنجیده و منظوردارش از بین رفت؛ حتی زودتر از اتمام سال اول زندگی مشترکشون. منصور رو دوست داشتم و پسر عطاءالدوله رو بیشتر! در آخر در رابطه با محبوبهٔ نازپروردهٔ داستان، اینکه بین اون مقدار از خشونت و مرارت، حتی بعد از مرگ پسر کوچیکش قوی موند و تونست دوباره زندگیشو پیدا کنه قابل تحسین بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.