معرفی کتاب سفر کشتی بامدادنورد اثر سی. اس. لوییس مترجم پیمان اسماعیلیان

سفر کشتی بامدادنورد

سفر کشتی بامدادنورد

سی. اس. لوییس و 2 نفر دیگر
4.0
53 نفر |
18 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

91

خواهم خواند

19

شابک
9789644178535
تعداد صفحات
312
تاریخ انتشار
1394/5/26

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        "ادموند" و "لوسی" را برای تعطیلات نزد پسرخاله ی بداخلاق شان، "اوستس"، می فرستد. اوستس، ادموند و لوسی را مسخره می کند، زیرا بچه ها همیشه درباره ی یک سرزمین خیالی به نام "مارینا" صحبت می کنند. در همین لحظه تابلوی یک کشتی بر روی دیوار اتاق، زنده می شود و هر سه کودک، به درون تابلو، به درون نارینا، به درون دریا، به درون کشتی سپیدپیما رانده می شوند. "کاسپین"، در جست وجوی هفت یار وفادار از پدرش که در زمان حکومت عمویش، "میراز"، از کشور تبعید شده بودند، به راه افتاده است و سوگند خورده است که تا آن ها را پیدا نکند، به نارینا بازنگردد. به همین دلیل کشتی سپیدپیما را به آب انداخته و عازم دریاهای دوردست و ناشناخته شده است؛ دریاهایی که کسی تاکنون چیزی از آن ها نشنیده. ادموند و لوسی و اوستس باید به کاسپین کمک کنند و خود نیز در این سفر با ماجراهای حیرت انگیزی روبه رو شوند و چیزهای بسیاری بیاموزند.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به سفر کشتی بامدادنورد

خواهرزاده جادوگرشیر، ساحره و کمد لباساسب و پسرک او

یادداشتی مشترک برای مجموعه ۷جلدی #نارنیا

9 کتاب

شیر، ساحره و کمد لباس جادو، زمان و موعود این سه کلمه. یعنی جادو و زمان و موعود ترکیباتی هستند که معمولا در هر رمان یا فیلمی که قرار است ضد الهی نوشته شود موجود هستند. حالا یا هر سه که چه بهتر یا دو تا و یا حداقل یکی از اینها مثلا رمان و فیلم هری پاتر که هر سه را با هم یک جا داشت مجموعه هفت جلدی نارنیا هم از مجموعه کتاب هایی است که همه اینها را هم دارد اول یک تبریک بگویم به سی.اس.لوئیس و بعد خیلی کوتاه رابطه این سه عنصر را با داستان ضد الهی توضیح بدم و بعد هم چند نکته راجع به رمان الف) اما تبریک: واقعا باید به این نویسنده قهار تبریک گفت بابت این کتاب رمانی ۷ جلدی بی نظیر. از چه جهت؟ از این جهت که شما هر چه در این ۷ جلد پیش می‌رید با خودتون می‌گید دیگه الآن باید ایده های غافلگیر کننده و جدید لوئیس تموم بشه ولی تمومی نداره و در هر جلد نه یک بار، بلکه بارها شما رو با ایده های جدید و خاص خودش غافلگیر می کنه و همین ها مخاطب رو با خودش همراه می کنه ب) رابطه این سه عنصر با داستان ضد الهی ۱. داستانی که در اون عنصر جادو وجود داشته باشه، بذر احتمال وجود یک قدرتی را در ذهن مخاطب می کاره که اون قدرت فراطبیعی هست و ربطی هم به خدای یکتا نداره. در نتیجه با همین قاعده می تونه خیلی از ادله و براهین فلسفی و یا دلائل ذهنی و ساده ما مردم پیرامون اثبات خدا رو به چالش بکشه و یا حتی به صورت ناخودآگاه اونها رو از بین ببره. بدون اینکه حتی بهش فکر بکنی ۲. داستانی که در اون امکان سفر در زمان باشه یا اینکه زمان یک عنصر نسبی مطرح بشه، این مسئله رو مطرح می کنه و سلسله علت و معلول که قراره نهایتا به یک علت بدون معلول برسه که همون خدای یگانه است، می تونه به اون نرسه. بلکه به یک معلول دیگه برسه که از آینده به گذشته سفر کرده. ساده بخوام بگم، این میشه که هیچ قدرت فراطبیعی ای وجود نداره و ما مردم در آینده اینقدر قدرت می گیریم که با سفر در زمان، گذشته این دنیا رو خلق می کنیم. این مطلب به صورت واضح و با تصریح در سینمایی اینتراستلار(میان ستاره ای) و سریال دارک بیان میشه و به خورد مخاطب داده میشه که همین نسبیت زمان در ۷ جلدی نارنیا مشهود هست و با همین مسئله هم کار رو پیش میبره ۳. موعود. داستان هایی که قراره موعود رو به چالش بکشن، معمولا چند مدل وارد میشن. یا اینکه موعود رو شیطیانی و بر خلاف وعده ها نشون میدن. یا اینکه موعود رو خیلی دور نشون میدن و زمان ظهور اون رو دیر وقت نشون میدن، مثل سینمایی تل ماسه. یا موعود رو خیلی عادی نشون میدن. مثل هری پاتر، سینمایی تل ماسه. در ۷ جلدی نارنیا هم همین طور هست. هم موعود شیطانی رو نشون میده و هم موعود هایی بسیار عادی که در دنیای ما، چند بچه دبستانی هستند و پس از ظهورشون هم هیچ کار خاصی انجام نمی دن. و مردم عادی هستند که در کنار اونا، دنیا رو نجات میدن بر خلاف همه نکاتی که ما نسبت به موعود مطرح می کنیم... ج) چند نکته غیر از اینها نسبت به نارنیا ۱. مجموعه نارنیا برای کودکان نوشته شده. پس اگر مطالعه کردید و خوشتون نیومد، به اون تعریفاتی که اول نوشته ام کردم، خرده نگیرید ۲. در همه جلدها می بینیم که همه کارهای خوب، با توصیه اسلان(شیری که نقش خدا را در نارنیا بازی می کند) انجام میشود. و دریغ از اینکه کمی فکر باعث کارهای خوب بشوند بدتر اینکه گاهی اوقات فکر های خوبی مطرح می شود و به وسیله انجام آن، اتفاق بدی می افتد و انجام دهنده توسط اسلان توبیخ می شود ۳و ۴. مجموعه نارنیا به شدت نمادگراست و تقریبا همه خصلت های انسانی رو در قالب های نمادین جمع کرده. حتی بسیاری از اتفاقات این دنیا رو هم به صورت نمادین در خودش داره. از ماجرای آدم و حوا و سیب بهشتی و اخراج از بهشت (که البته قهرمان نارنیایی از حضرت آدم ع نعوذ بالله بهتر بود و گول شیطان رو نخورد و سیب رو نخورد که این نکته و نکات مشابهش هم نکته چهارم محسوب میشود) تا خیلی از اتفاقات دیگر و نهایتا روز قیامت و پایان دنیا و خاموشی خورشید

10

هری پاتر و سنگ جادوهری پاتر و حفره اسرارآمیز هری پاتر و زندانی آزکابان (هری پاتر 3)

داستان هایی مرتبط با سحر و جادو

34 کتاب

بسم الله الرحمن الرحیم خیلی اوقات زمانی که به ذهن ما نام ژانر فانتزی می‌آید، تصویری از جادوگران و اژدهایان و...در ذهنمان نقش می‌بندد. اما از نظر من داستانهایی با عنصر جادو بخشی از ژانر فانتزی هستند . برای مثال ، نغمه ی آتش و یخ ، یکی از معروف ترین کتاب های ژانر فانتزی _ حماسی است که ربط خاصی به جادو ندارد ، اما به هر حال فانتزی است .در کل همه ی فانتزی ها ربطی به جادو و جادوگری ندارند. در ضمن بحث جادو و جادوگری هم پرحاشیه است و قطعا کتاب هایی از این دست، رگه هایی از سحر و جادوی واقعی در خود دارند . در این لیست برخی از کتاب هایی که سحر و جادو را به شکلی فانتزی و جالب و داستانی روایت کرده اند را قرار داده ام. لیست از بهترین به بدترین شروع می‌شود ‌.(هرچه پایین تر سطح پایین تری هم دارد.) البته بعضی از این کتاب ها مجموعه هستند . امکان دارد با مرور دوباره ی برخی شان ، تغییراتی در لیست ایجاد بکنم . برای مثال از مجموعه ی نبرد با شیاطین فقط یک جلد را خوانده ام و برای قضاوتش زود است .شاید برخی از کتاب ها بتوانند جایگاه بالاتری را کسب بکنند. خوشحال می‌شوم پیشنهادات خودتان را برایم بنویسید . این لیست به مرور به روز رسانی خواهد شد.

16

تاریخ ترسناک جهانهزارتوی پننه شهریار امبر

کتابهای ترجمه پیمان اسماعیلیان

32 کتاب

اخیرا متوجه شدم چقدر انتخاب‌های پیمان اسماعیلیان در ترجمه کتاب رو دوست دارم! ترکیب دلچسبی داره از فانتزی و طنز ظریف، که خیلی دلچسبه. حتی این کتاب جدیدی که دارم می‌خونم (افسانه اَمبر) باوجودی که چیز زیادی ازش نمی‌فهمم!! (چون مبتنی بر اسطوره‌ها و افسانه‌های کارت‌های تاروته) ‌ حالا این وسط داشتم کتاب‌های این مترجم رو بالا و پایین می‌کردم، کنجکاو شدم ببینم این آقای "پیمان اسماعیلیان" چه شکلیه اصلا... و حدس بزن چی پیدا کردم؟؟ . . . هیچی!!😐 هیچ عکسی ازش توی اینترنت نبود! دارم فکر می‌کنم نکنه خودش هم یکی از شخصیت‌های دنیاهای فانتزیه و هرگز کسی ندیدتش؟! شاید مثلا ناشرها، کتاب‌ها رو براش ایمیل می‌کنن و اسماعیلیان از دنیایی که توشه میاد توی سایه‌های زمین، ایمیل رو دریافت می‌کنه و برمی‌گرده به دنیای خودش! شاید جاییه توی "هزارتوی پن" یا "اَمبِر" یا "خانه خانم پرگرین" یا "لورین" یا "نارنیا"... کسی چه می‌دونه!! #شوخی

126

پست‌های مرتبط به سفر کشتی بامدادنورد

یادداشت‌ها

این جلد رو
        این جلد رو هم مثل جلدهای قبلی دوست داشتم. پر از ماجراجویی‌، هیجان، اتفاقات عجیب غریب و جادو!
مثل همیشه لوییس هرچی مطلب توصیف به درد نخور و... بود رو دور انداخته بود و یه داستان شسته رفته، بدون هیچ توضیحات اضافی تحویلمون داده بود که باعث می‌شد هیجانت برای خوندن بیشتر بشه و برعکس اجلاد قبلی، از این بابت چندان هم ناراحت نیستم! با اینکه فکر می‌کردم اگه لوییس کتاب رو برای بزرگسالان می‌نوشت، چه تفاوت‌هایی پیدا می‌کرد. وقتی به این مسئله و توصیفات بی‌پایان کتاب‌های کلاسیک فکر کردم، به این نتیجه رسیدم: نه، خیلی هم خوبه!
شخصیت‌های داستان رو هم دوست داشتم. کاسپین، لوسی، ادموند و حتی یوستس. وجود یوستس به نظرم نیاز بود، چون داستان رو از اون جو سیاه و سفید درآورده بود. یه بچه‌ی رو مخ که افتاده تو سپاه آدم خوب‌ها. و همچنین بخش‌های مربوط به خاطرات یوستس! حقیقتا دلم براش سوخت. ولی باز هم دوستش نداشتم. به خاطر اینکه در اوایل داستان، وقتی به نارنیا اومد، یکی از آرزوهای من رو زندگی می‌کرد ولی مداما غر می‌زد. و شخصیت‌های موردعلاقه‌م، در کتاب، لوسی و در فیلم، لوسی و کاسپین هستن. 
اون قسمتی که به پایان دنیا مربوط می‌شد، اینکه دنیا تخته، با وجود اینکه خب از لحاظ منطقی درست نبود ولی خیلی دوستش داشتم:))) کلا این پایان دنیا حس عجیب و دوست‌داشتنی‌ای به من می‌ده. داخل کتاب دریای زمین هم بود و اونجا هم حس عجیبی بهم می‌داد.
اما پایان داستان من رو به شدت یاد پیترپن انداخت. فکر می‌کنم... فکر می‌کنم که در داستان‌ها هر وقت بزرگ می‌شی، باید قید رویاهای کودکی‌ت رو بزنی. حس می‌کنم نارنیا نماد اون رویاهاست. قید خیال‌پردازی‌هات رو و اون‌ها رو فراموش می‌کنی.
و ... همین.
امیدوارم لوسی و ادموند رو داخل جلدهای بعدی هم ببینم. دلم برای بچه‌های خانواده‌ی پِوِنسی؛ تنگ می‌شه:)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

23

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

dream.m

dream.m

5 روز پیش

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          وقتی رویاها جون می‌گیرن...

بعضی قصه‌ها رو که می‌خونی، توی هر سن و سالی، یه جایی توی قلبت جا خوش می‌کنن و دیگه هیچ‌وقت بیرون نمی‌رن. شاید سال‌ها بگذره، شاید هزار تا کتاب دیگه بیاد و بره، اما اون داستان یه جور خاصی توی ذهن و دلت می‌مونه، و گاهی وقتا بی‌هوا مثل یه آهنگ قدیمی که یه‌دفعه توی کوچه‌ای، کافه‌ای، یا حتی وسط یه شبِ ساکت، توی سرت پخش می‌شه، برت می‌گردونه به روزایی که برای اولین بار شنیدیش.
کشتی ستاره‌پیما برای من یکی از اون قصه‌هاست.
اولین بار که مجموعه نارنیا رو خوندمش، یه حس عجیبی داشتم، انگار یه در مخفی رو کشف کرده بودم که هربار مستقیم می‌بردم وسط یه دنیای دیگه و متفاوت تر و هیجان‌انگیزتر از دنیای قبل. و کشتی ستاره‌پیما، منو می‌برد به دنیایی که بوی دریا می‌داد، پر از جزیره‌های عجیب و غریب، که هر لحظه ممکن بود اتفاقی بیفته که قبلاً حتی توی خیالم هم ندیده بودم. یه ماجراجویی که هم دل آدم رو می‌لرزوند، هم پر از امید و شوق می‌کرد و هم یه‌جورایی آدم رو مجبور می‌کرد به خودش و کارهاش فکر کنه.

داستان جلد سوم نارنیا از وقتی شروع می‌شه که لوسی و ادموند، به همراه یوستسِ بداخلاق و نق‌نقو، یهو از یه نقاشی روی دیوار پرت می‌شن توی یه دریای واقعی که اون‌جا شاهزاده کاسپین منتظرشونه، سوار بر یه کشتی باشکوه به اسم ستاره‌پیما. 
البته خب حتما انتظار ندارید این فقط یه سفر عادی روی دریا باشه، درسته! این یه سفره به سمت ناشناخته‌ها، به سمت چیزایی که یه روز شاید فقط توی رویاهای این بچه‌ها می‌تونستن ممکن باشن.
توی این سفر دریایی، بجه ها به کلی جزیره و سرزمین ناشناخته میرسن؛ و خب هر جزیره‌ای که سر راهشون سبز می‌شه، یه داستانه، یه درس، یه کشف تازه. جزیره‌ای که کابوس‌ها رو زنده می‌کنه، یه یادآوری از همه‌ ترس‌هایی که توی ذهنمون داریم و هی ازشون فرار می‌کنیم. جزیره‌ای که آبش هرچیزی رو تبدیل به طلا می‌کنه، انگار همون وسوسه‌هاییه که آدم رو اغوا می‌کنن همه‌چی رو ول کنه و فقط دنبال پول و قدرت بره و خیلی چیزای دیگه...
ولی شاید یکی از تاثیرگذارترین قسمت‌های این سفر، تغییر یوستس باشه. پسری که اول داستان، از اوناییه که همش از همه ایراد می‌گیره، غر می‌زنه، فکر می‌کنه از بقیه بهتره. اما توی یه جزیره، یه اتفاق براش می‌افته که هیچ‌وقت از یادم نرفته و نمی‌ره. اون تبدیل به یه اژدها می‌شه.
اون لحظه انگار اون ظاهر، چهره واقعی‌شه، چیزی که توی وجودش بوده، خودخواهی‌هاش، غرورش، تنهاییش... و درد واقعی از همین‌جا شروع می‌شه. اون می‌خواد دوباره آدم بشه، ولی نمی‌تونه. تا وقتی که اصلان، شیر بزرگ و جادویی، با پنجه‌هاش زخمش می‌زنه، پوست اژدهایی‌شو می‌کنه، و درد... یه دردی که شبیه شفا ست. انگار خود اصلان می‌خواست بگه "بعضی زخم‌ها هستن که آدم رو می‌سازن، نه اینکه نابودش کنن."
اما چیزی که این کتاب رو برام خاص‌تر می‌کنه، پایانشه. سفری که از اولش هم قرار نبود فقط یه ماجراجویی مهیج باشه. وقتی بچه ها به آخر دنیا ، لبه جهان، می‌رسن، وقتی آب‌ها تموم می‌شن و نوری پیدا می‌شه که آدم نمی‌تونه ازش چشم برداره، وقتی اصلان می‌گه که این آخرین باریه که لوسی و ادموند نارنیا رو می‌بینن، یه حس غریب، غم شدید و ترس توی دل آدم می‌شینه.
ولی اصلان یه چیز مهم دیگه می‌گه "من توی دنیای شما هم هستم، فقط با یه اسم دیگه."
و این همون چیزیه که این داستان رو فراموش‌نشدنی، خاص و پرمعنا می‌کنه. و میدونی! معنیش برای من اینه که: نارنیا فقط یه سرزمین خیالی نیست؛ که اصلان فقط یه شخصیت جادویی توی قصه ها نیست؛ که ماجراجویی رویایی فقط توی کتابای فانتزی اتفاق نمی‌افته؛ بلکه همین لحظه، همین‌جا، توی زندگی خودت، میون تصمیم‌هایی که می‌گیری، میون ترس‌هایی که با اونها مواجه می‌شوی، و در بین رویاهایی که هنوز جرات نکردی دنبالشون بری، یک «کشتی ستاره‌پیما» منتظر توعه.
فقط کافیه جرأت کنی و سوارش بشی.
سوار میشی؟
......
کتاب رو با علی هم‌شنوی کردیم، ممنون ازش هم برای خوندن هم برای کتاب توی فیدیبو ♡♡
        

0