بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

سمیه شاکریان

@somayehshakeriyan

180 دنبال شده

118 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه
                #دروازه مردگان
نوجوانهای امروزی در دنیایی فانتزی زندگی می کنند. این را می توان از نوع فیلم هایی که انتخابشان است و کتابهایی که می خوانند برداشت کرد. حتی بازی های کامپیوتری مغزها و تخیلات نوجوانان را به سمت و سوی فانتزی سوق می دهد. در سه گانه دروازه مردگان که دروازه ای است به سوی گذشته ای در زمان های دور، هم شاهد فانتزی وطنی هستیم. آنچه که مایه ارتباط نوجوانی با گذشته ها و دنیای مردگان می شود. نویسنده در این سه گانه تلاش کرده دغدغه خود از چند مساله را بیان کند. درد از دست دادن والدین، درستکاری، ستم به کودکان و بهره کشی از آنان و مسائلی از قبیل فقر فرهنگی، بهداشتی و .... 
در فرم و ساختار استفاده شده در این کتاب از عناصر فانتزی استفاده شده است. پل ورود و خروج به دنیای فراتری (حوض) . کارکرد اجتماعی و روانشناسی این داستان و خروج عنصر فانتزی د راین سه گانه به خوبی مشاهده می شود.
شخصیت پردازی، تصویر سازی و مشخصه هایی که از زمان و مکان وو خانه های آن دوران داده می شود، مخاطب را با داستان همراه می کند، گویی که با شخصیت وارد دنیای فراتری می شود و یا با او به قعر چاه می افتد و یا در مدرسه رفت و آمد می کند. همه اینها نشان از قدرت قلم نویسنده دارد. اما، چه بهتر می شد که 3 پانه در یک یا نهایتا دو جلد ارائه می شد. در جلدهای دو و سه ، داستان کش داده می شود و مخاطب در بعضی مواقع حوصله خواند را از دست می دهد. داستان دیر شروع می شود و مخاطب بعد از خواند دو سه فصل با ان موضوع مواجه می شود که در حال خواندن یک داستان فانتزی است. 
از طرفی بعضی موارد در داستان گل درشت تر به شچم می آید. مثلا شکور به رضا م یگوید که نمی تواند از فضای مدرسه دور شود اما رضی که او هم شرایط مشابه شکور را داشته و خودش دروازه را باز کرده است در شهر رفت و آمد کرده، می‌خورد و می‌آشامد و درد می‌کشد. و یا در فصل دو که قرار است دخترکان را نجات دهند، موقع ورود به ساختمان بچه دزدها صدای بچه ها شنیده می شود اما در صفحات بعدی گفته می شود که بچه ها در اتاق های دور از دسترس بودند تا کسی از حضورشان مطلع نشود. 
این کتاب مختص نوجوانانی است که به داستان فانتزی، جهان پس از مرگ و تاریخ علاقمند هستند و وجود ترس از فضاهایی ترسناک و وهم آلود آزارشان نمی دهد.
        
                
عشق در دوره نوجوانی را می‌توان  به عنوان علاقه به شخص دیگر، نزدیکی، عشق، همدلی، پشتیبانی، روابط عاطفی و روابط فردی تعریف کرد. نوجوانان عاشق شده معمولاً رویاپردازی، تغییرات در شخصیت و خوشبینی را تجربه می‌کنند. مرضیه نفری خالق اثر شب های بی ستاره، درونمایه عشق دوران نوجوانی را همچون ادویه ای، در طعم داستان رئالش آورده است. داستانی که در طول سال های جنگ رخ می‌دهد و از تجربه زیسته نویسنده  در دوران پشتیانی های پشت جبهه حکایت دارد. ستاره داستان، به سبب شیطنت های دوره نوجوانی، دچار تنش ها و تضادهایی با خانواده خود شده و تلاش دارد به شخصیت محبوبی بدل گردد. این تضادها تا صفحات پایانی کتاب، ادامه دارد  و از آنجا که باز بان خود ستاره کتاب را می‌خوانیم مسائل آنقدر برای او بزرگ است که حل کردنشان، سختیهای زیادی را به او و خانواده اش تحمیل می‌کند. او حتی در عشق ورزیدن نیز سر نترسی دارد، تا جایی که  به نامه نگاری می‌رسد و برای او دردسر هایی را به دنبال دارد. شخصیت ها در این داستان، از یک زندگی معمولی دهه شصتی برخاسته اند و این موضوع، مخاطب  آشنا با آن دوران را  به همذات پنداری وا می‌دارد. در دل  خرده روایت های عاشقانه  ستاره و دردسرهای دوره نوجوانی  است که ما از موشک باران ها، جنگ زدگی، شهادت مردم،  تهیه لباس،  دارو  و گوشت  و ... برای رزمندگان آگاه می‌شویم و البته به دغدغه های خواهران ستاره نیز می‌پردازیم. نکته مهم دیگری که در این کتاب به آن توجه شده است، موضوع وجود فردی بیرون از خانواده به منظور حمایت از نوجوان است. عمه ستاره و خانم فهمیمی، کسانی هستند که علیرغم وجود فاصله سنی با ضخصیت داستان، به خوبی او را شناخته و به کمکش می‌آیند. اما همه این یاری رسانی ها غیر مستقیم است. آنجا که عمه دست می‌گذارد روی شانه ستاره و می‌گوید: حسابی بزرگ شدی ها. ماشالله به این بازوها" و یا جایی که خانم فهمیمی به ستاره مسئولیت می‌دهد، از خط دختر، و از قدرتی که در انجام کارها دارد، صحبت کرده و با او در شروع دوران بلوغش همدردی می‌کند. 
گرچه این کتاب به مشکلات دوران نوجوانی می‌پردازد اما بیشاز هر چیزی به پدر ومادرها و معلمین، دغدغه های دوره نوجوانی را که خیلی از آنها را فراموش کرده ایم به یادمان می‌آورد. 
رمان شبهای بی ستاره  در سال 1395 و در  ۱۶۵ صفحه  توسط انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است.

        
                داستان دو شهر، داستان تو دو قومیت و فرهنگ و دو کشور است. چارلز دیکنز به بهانه روایت دو داستان در دو شهر به نقد فرهنگی پرداخته است که به ظاهر از دل یک انقلاب  بیرون آمده است.  حکایت مردی که 18 سال زندانی حکومت پادشاهی فرانسه  است و بعد از انقلاب،  قهرمان می شود اما همین انقلاب او و خانواده اش را انکار می‌کند. و مردی  دیگر که از فساد و ظلم فرانسه گریخته ،  به انگلیس می‌رود و نام خانواده ثروتمند خود را انکار می‌کند تا به مردمان فقیر کمک کند اما همان فقرا بعد از انقلاب ،  مجازات وی را طلب می‌کنند.  و در آخر مردی که برای نجات دیگری، جان می‌دهد . او کسی است که دیگران انکارش می‌کنند.
دیکنز باز هم توانسته شخصیت هایی را برایمان بسازد که با تک تکشان دوست شویم و برایشان دل بسوزانیم. درد آنها درد ما شود. نویسنده در دل روایتی از عشق  درکی  واقعی را از چهره آن زمان پاریس و لندن به ما می‌دهد. او در این کتاب از عشق پدر وفرزندی، عشق به همسر، عشقی بی جواب(سیدنی کارتن)  و عشق به وطن سخن می‌گوید و نظیر سایر آثارش،  بر محوریت خانواده ارج می‌نهد. ما در این کتاب و  در پاریس، با مردمی خشن، بی رحم و سراسر عقده روبروییم که به راحتی حکم اعدام می‌دهند و از این کار شادند و رد مقابل با مردانی از انگلیس آشنا می‌شویم که برای نجات جان دیگران، فداکاریها می‌کنند. 
هم این دست انگلیسی است که به نجات شخصیت های فرانسوی داستان می‌آید.
        
                هر مواجه های راویان خاموش خودش را دارد. از مواجهه غدیر و سقیفه به بعد را خوب می دانم. فاطمه گردان تک نفره علی بود. ایستاد و روایت کرد. روایتش را به دستان کوچک حسن و حسین و زینبش سپرد و زینب شد راوی  کربلا. از آن به بعد بود که زنان مقاومت یاد گرفتند باید روایت کنند. باید شبها توی گوش بچه هایشان، به جای قصه سیندرلا و شنل قرمزی، از مبارزه و کم نیاوردن بگویند. از سرزمین بگویند و از ایمان. نمونه بارزش را حالا در فلسطین می بینیم. کودکانی که محله هایشان در فلسطین را ندیده اند اما وقتی ازشان می پرسند اهل کجائید اسم همان محل خاص را به زبان می آورند و این یعنی پیروزی گمنامان روایت. 
باغ های معلق هم روایت مادران و زنهایی است که راوی‌اند. 7 زنی که در بین صدها و هزاران زن انتخاب کرده اند که روایتِ روایتهایشان را برای دنیا بازگو کنند. یکی از آنها می گوید که ما مثل زنان ایرانی و لبنانی نبودیم که مقاومت بلد باشیم. آنها توی مقاومت و مبارزه بوده اند و بلدند چه کنند اما ما بلد نبودیم. و به یکباره یاد می گیرند که توی مساجدشان جمع شوند و درس بخوانند و پیشاهنگ شوند و به بچه هایشان درس مقاومت بدهند. 
جبهه مقاومت زن و مرد ندارد. که همه شان بعد از مدتی مثل هم می شوند. مادرهای ما پشت جبهه پتوهای خونی می شستند و بچه هایشان را مدرسه می فرستاند و پرستاری می کردند و مادری و همسری. حالا زنان لبنانی، سوری و فلسطینی هم اینگونه اند. با حماعت است که رنگها توحیدی می شود. یکرنگی هست اما از نوع خداگونه اش.
ترکیب راویان گمنام جبهه ها با خون مردان مجاهد است که سنگرها را مقاوم می‌کند و دستها را بیشتر از پیش در هم گره می‌اندازد. 
#باغ‌های‌معلق
#‌با‌کتاب‌نفس‌بکش
        
                عزادار یوسفم.عزادار یوسفهای شهیدی که بی مزارند . گناهشان یاد دادن سرود به مستان است. یوسفهایی که مظلومند و شجاعتشان بعد از شهادتشان حماسه می سازد. 
هندزفری توی گوشم است. ماسک زده ام و روسری ام را تا روی چشمهایم پایین کشیده ام. دست ته تغاری توی دستم است. توی سالن درمانگاه منتظر نوبیت ویزیتیم. اشک از چشمهایم راه می گیرد و توی ماسکم خشک می شود. احتمالا آدم های توی سالن انتظار، به عقلم شک کنند. 
زری می گوید: رفتی؟ ...تنها؟ ... چرا؟
می گویم: چرا تنها رفتی یوسف؟
با زری لباس سیاه می پوشم و اقامه عزا می کنم . توی خانه شان صدای قرآ ن را می شنوم. یوسف مچاله شده است توی برفها. پوتین هایش از پا در نمی آیند. او بعد از شهادتش هم میخواهد مبارزه کند. 
بوی خون کفن یوسف توی بینی ام می پیچد وقتی که خان کاکا مچاله اش می کند و زیر درختی پرتش میکند. برش می دارم. میگذارمش روی علم و کتل. یوسفها را ما زنها باید زنده نگه داریم. حماسه یوسف ها ساخته می شود اما وقتی خونشان با آب پاش پای درختهای سرو ریخته شود. شعر مک ماهون را دوبار گوش می دهم،  سرود های مستان در همه جا می پیچد،  وقتی که آدم ها تصمیم می گیرند . تصمیم های سرنوشت ساز. همانطور که یوسف می گوید : ما باید دوره زمانه را جلو بیندازیم که جای آدمهای مبارز باز شود. 
خون نوزدان رها شده در بیمارستانهای غزه هم، سروها را آبیاری می کند. می دانم زمان می برد.
عجب صبری خدا دارد. 
#سووشون
https://eitaa.com/khuaan
        

باشگاه‌ها

نمایش همه

هری پاتر

199 عضو

هری پاتر و محفل ققنوس

دورۀ فعال

حلقه فانتزی

34 عضو

سورنا و تابوت ققنوس

دورۀ فعال

مدرسه هنر آوینیون

154 عضو

نوشتن با تنفس آغاز می شود: پیکربخشی صدای معتبرتان

دورۀ فعال

فعالیت‌ها