یک محسن عزیز: روایتی مستند از زندگی شهید محسن وزوایی

یک محسن عزیز: روایتی مستند از زندگی شهید محسن وزوایی

یک محسن عزیز: روایتی مستند از زندگی شهید محسن وزوایی

4.3
28 نفر |
15 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

57

خواهم خواند

43

کمی جلوتر موحد از داخل یکی از سنگرها درآمد و با دیدن محسن دلش گرم شد. انگار که مادرش را بعد از کلی اتقافات خطرناک دیده باشد. با حرارت بغلش کرد و از اینکه دید گلوی محسن تیر خورده ناراحت شد.- تو با این وضعیت چرا اومدی تا اینجاااااااا؟ بیا برو پایین ببینم بچه پررو!محسن لبخند زد. نمی توانست حرف بزند. اما احساس کرد اگر لب هایش را کمی باز کند و دهانش را زیاد تکان ندهد، می تواند چیزهایی بگوید.بچه پررو خودتی!این را نمی گفت خیلی سخت می گذشت بهش!

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به یک محسن عزیز: روایتی مستند از زندگی شهید محسن وزوایی

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به یک محسن عزیز: روایتی مستند از زندگی شهید محسن وزوایی

یادداشت‌های مرتبط به یک محسن عزیز: روایتی مستند از زندگی شهید محسن وزوایی

            #یک_محسن_عزیز نیازی به معرفی نداره اما نمی‌شه درباره‌اش ننوشت.
من نه کتاب رو خریدم و نه هدیه گرفتم. مبادله کردم. به #فائضه_غفار_حدادی گفتم "محسن بیار، محمدرضا ببر."
😀😀😀😀
گفت: چه معامله خوبی! 
ولی خوب تقریباً سرش کلاه رفت. چون اگه بر اساس قیمت پشت جلد حساب کنیم، می‌تونست دوتا کتاب بگیره ازم. 😎😎😎😎😎
همیشه از تعداد صفحه‌های زیادش می‌ترسیدم و می‌ترسیدم برم سمتش. ولی همه می‌گفتن که نترس خیلی خوش‌خوان و جذابه(بود واقعاً)
قبل از اینکه کتاب دستم برسه گفته بودم که نخونده می‌دونم که #خط_مقدم رو بیشتر دوست خواهم داشت. چون خط مقدم روایت یک اتفاقه و یک محسن عزیز روایت زندگی یه آدمه. 
من روایت اتفاقات رو بیشتر دوست دارم تا روایت زندگی آدم‌ها...
سریال امام علی(ع) یادتون هست؟ یادمه اون روزها کارگردان فیلم می‌گفت"من قصد داشتم زمانه‌ئ حضرت رو روایت کنم بیشتر و سریال به اسم حضرت مزیّن شد." بلاتشبیه این کتاب هم همینجوری بود. ما با #محسن_وزوایی در ماجرای تسخیر لانه‌ی جاسوسی همراه بودیم و همراه اون قله‌های بازی‌دراز رو شناختیم(قبل از نوشته‌شدن این کتاب اصلاً اسمش رو نشنیده بودم) همراه محسن تو چندتا عملیات شرکت کردیم و...
کتاب حدود پونصد صفحه است. ولی تقریباً هیچ حرف اضافه‌ای نداره. حتی از بچگی‌های آقا محسن هم چیزی نگفته. داستان از مدتی قبل از انقلاب شروع می‌شه و تا مراسم چهلم #شهید_وزوایی ادامه پیدا می‌کنه.
یکی از چند تا کتابی بود که برای پایان سال دست گرفتم و قصد داشتم قبل از پایان سال تمومش کنم. اما نشد و شد اولین کتابی که تو سال نود و نه خوندم. یعنی سال کهنه و سال نو با #یک_محسن_عزیز به هم پیوند خورد.
امیدوارم شهدا تو این سال جدید نگاهمون بکنن و به حق خون شهدا شر این بیماری از سرمون کم بشه.
پ.ن گویا نظر همه این بوده که یک محسن معمولی تبدیل به یک محسن عزیز شده. اما به نظرم از همون اول هم عزیز بود. اما شرایطش پیش نیومده بود.
          
            همان صفحات اول و روایت داستانی و شیرین کتاب (و چه خوب که نویسنده سختی این نوع نوشتن را متقبل شده بود تا ما با شوق و لذت بیشتری بخوانیم) کافی بود تا بدانم این کتاب از آن هایی ست که آنقدر دوستش خواهم داشت که هنوز وقتی صفحه 18م از 550 هستم، نام تمام کتابخوانهایی که میتوانم این کتاب را بهشان پیشنهاد کنم در ذهنم مرور شود تا از حظی که نصیب من شده بی بهره نمانند.
با نویسنده و محسن همراه شدم، در مبارزات توی خیابان‌ها، تظاهرات‌ها، فعالیت ها و قدم‌هایی که محسن برداشت تا از دانشجو بودن به دانشجوی انقلابی بدل شود، محسنی که روز به روز با سیر انقلاب و پشت سر گذاشتن مشکلات، بزرگ و بزرگ تر شد، با جهاد و تبعیت از امام که در خرم‌آباد برای سازندگی و کارهای فرهنگی کرد. برای منی که کم می‌دانستم از تسخیر لانه جاسوسی چقدر آن اتفاقات و جزئیاتش به دست چند دانشجوی کم سن و سال جالب بود. و بعد که محسن رفت تا خانقاه بازی دراز و در پله‌هایی قدم گذاشت که عارف و خودساخته شد، تا روزی که هفت وادی عشق را طی کرد و به وصال رسید.
خط به خط کتاب برایم پر از کشش بود، همان وقت که نویسنده نگران واکنش پسرش برای خاطرات جنانی بود، من می لرزیدم و روحم فشرده میشد از سرنوشت آن دخترکان. لحظه‌های عملیات اضطراب و نگرانی می افتاد به جانم، لحظه‌های خوشی کنار خانواده و دوستان به من هم انرژی می‌داد. محسن در این کتاب فقط برادر مهربان نبود، فقط فرزند دردانه نبود، فقط دانشجوی نخبه دانشگاه شریف نبود، از دانشجویان خط امامی که چند ماه در لانه جاسوسی زندگی کرده بودند، فرمانده و رزمنده نبود، همه اینها با هم بود، تمام و کمال در کنار هم. میشد محسن را از تمام زوایا دید و شناخت و حیرت کرد. آنقدر کتاب کامل و جامعی که دلم خواست بین کارگردان‌های ایرانی هم مُد بود از کتاب‌ها فیلم بسازند، هر چند که همیشه کتابهای این فیلم ها را ترجیح داده باشم. آنقدر که دلم خواست ای کاش همه شهدا لااقل همه فرماندهان جنگ این طور کامل و همه جانبه روایت می‌شدند، هم در خانواده، هم در جنگ، در بین دوستان، هم در جمع فرماندهان با تمام اختلاف نظرها، هم در تمام حوادث و جریانات ان روزها...
این کتاب اما برای من تنها و تنها زندگی با محسن نبود، ناخودآگاه قلم نویسنده جلبم میکرد، توجه یک مشتاق نوشتن را، اینکه یک کلمه از محسن چه صفحات و جمله‌هایی را در ذهن نویسنده آفریده بود، شگفت زده ام میکرد، این یعنی نویسنده با محسن، حرف ها و کلمات او زیسته بود تا توانسته بود احساس و افکار او را در تمامی لحظات سخت و آسان و تلخ و شیرینی که گذرانده بودف بیان کند، و حتما محسن خودش کمک کرده بود که اینطور بنویسند.
چقدر پاورقی های اگر اینطور نمیشد، اگه می دانست که در آینده چه می شود، اگر محسن زنده میماند، اگر این اتفاق نمی افتاد ها تلنگر خوب و دلچسبی بود که خواستم ای کاش توی زندگی من هم همینطور یک پاورقی برایم نوشته میشد که ای کاش می دانست آن رویای ته دلش بعد از این تصمیم برایش محقق خواهد شد...
چقدر نوشتن پله ها و وادی های هفت شهر عشق و آیه‌های شهادت محسن استادانه و عارفانه و دقیق و لطیف بود، من هم عروج محسن را می دیدم و هم این نوع نوشتن نویسنده را تحسین و تمجید میکردم.
          
کتاب خوب

1403/02/09

            کتاب «یک محسن عزیز»، روایتی داستانی و مستند از زندگی شهید محسن وزوایی را به تصویر کشیده است. شهید محسن وزوایی از فرماندهان نابغه دفاع مقدس است که درباره ابعاد مختلف شخصیتی این شهید می‌توان کتاب‌های مستقل و جداگانه‌ای نوشت. این کتاب از کودکی و نوجوانی شهید شروع می‌شود، به نقش شهید وزوایی در تسخیر لانه جاسوسی می‌پردازد و در فصل انتهایی کتاب هم رشادت‌های شهید وزوایی در دوران دفاع‌مقدس روایت می‌شود. کتاب، شرح چهار سالی است که محسن وزوایی را از یک آدم معمولی تبدیل به یک قهرمان می‌کند. هنر نویسنده نزدیک کردن مخاطب به قهرمانی است که تا حالا او را نمی‌شناخته است. روایتی نو از زندگی یکی از دانشجویان پیرو خط امام(ره) را ارائه می‌دهد که نقشی تأثیرگذار در برهه‌های مختلف تاریخ انقلاب و جنگ تحمیلی داشته است. نویسنده در این کتاب تلاش کرده، محتوای آن را به‌قدری مناسب و اثرگذار کند که علاوه بر جذابیت، زمینه را برای الگوبرداری جوانان از سبک زندگی این شهید بزرگوار فراهم کند.
          
            کتاب برشی از داستان زندگی شهید محسن وزوایی است .
چهارسال پایانی زندگی شهید را روایت می کند و با توجه به اینکه در ابتدا  نتوانست جذبم بکند به دلیل همخوانی گروهی توانستم به پایان برسونم.
البته بخش های مربوط به جنگ خیلی روان و بهتر از بخش های مربوط به انقلاب نوشته شده بود. 
اصولا بین تاریخ گشتن و پیدا کردن داستان زندگی شهیدی که دوستان زیادی از او هم شهید شده اند و پدر و مادر هم در قید حیات نیستند بسیار سخت هست و این برای یک نویسنده خانم که باید از خیلی آدم های این کشور مصاحبه بگیرد تا بتواند این خلا را پرکند مرحبا دارد.
برای خوندن این کتاب چند مستند داستانی هم دیدم، برخی قسمت های داستان روایت های دیگری هم دارد اما برای من همین چند روایت بودن خیلی جذاب بود.
اما نویسنده غرق در شخصیت شهید محسن شده است خیلی از جزئیات رو آورده خیلی ریز اما در مورد خیلی موارد بدون اینکه داستان کامل بشود اصل مطلب را کنار گذاشته شده است.
چند مطلب به صورت واضح برایم جای شگفتی داشت 
اما بارزترین این مطالب رو می تونم به عملیاتی که شهید در اون به شهادت رسیده اشاره کنم.
چرا هیچ صحبتی از نتیجه عملیات نشد، مگر نه اینکه ایشون یکی از ارکان اصلی عملیات بودند و هدف واضح و دقیق مشخص شده بوده، طرح داستانی اینکه دوستان شهید با چه نتیجه ای از این عملیات فارغ شدند نباید برای نویسنده سخت می بود.

انتهای کتاب هم کد QR داشت که هیچ کار نمی کرد 
سایت سوره مهر عملا یک مهره اصلی خودش رو برای جذب مخاطب از دست داد‌...