معرفی کتاب پروژه‌ی هیل‌مری اثر اندی ویر مترجم حسین شهرابی

پروژه‌ی هیل‌مری

پروژه‌ی هیل‌مری

اندی ویر و 1 نفر دیگر
4.5
23 نفر |
13 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

27

خواهم خواند

47

شابک
9786001826993
تعداد صفحات
576
تاریخ انتشار
1400/6/6

توضیحات

         «رایلند گریس» از کما بیدار می شود در حالی که هیچ خاطره ای از هویتش ندارد... یا این که چرا اکنون در یک فضاپیما، تنها مانده است. همزمان با این که «گریس» تلاش می کند از شرایط فعلی خود سر درآورد، به تدریج تصاویری عجیب و تشویش آور از گذشته اش در ذهن او نقش می بندد...
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

30 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به پروژه‌ی هیل‌مری

پست‌های مرتبط به پروژه‌ی هیل‌مری

یادداشت‌ها

فهیمه

فهیمه

1400/11/14

          من چندان سای فای نمی‌خوانم، اما کتاب قبلی نویسنده (مارشِن یا مریخی) را دوست داشتم و پروژه‌ی هیل‌مری هم در لیست پنج‌تایی پیشنهادات پارسال بیل گیتس دقیقا کنار کلارا و خورشید بود، بنابراین در خریدش تردید نکردم. با توجه به حجم بالای کتاب، منتظر فرصت مناسب بودم که این سرماخوردگی مشکوک به امیکرون فراهم‌ش کرد. 
پروژه‌ی هیل مری شروع غافل‌گیرکننده‌ای دارد؛ رایلند گریس در یک فضاپیما در حالی از خواب بیدار می‌شود که هیچ چیزی به یاد نمی‌آورد: اینکه کیست، کجاست یا چرا آنجاست. در این شرایط باید صرفا با تکیه بر دانسته‌های علمی‌اش -که نمی‌داند چرا می‌داند- بفهمد کجاست و قرار بوده چه کاری انجام دهد. رایلد گریس هم مثل مارک واتنیِ مارشِن شخصیت جذاب و تودل‌برویی دارد و دوست داشتن‌ش کار سختی نیست. کلا کتاب شخصیت‌پردازی، داستان‌پردازی و ترجمه‌ی خوبی دارد و زمین گذاشتنش کار راحتی نیست. فقط پایانش را نپسندیدم و به همین خاطر یک ستاره کم کردم (خوب بود، اما نشان از راحت‌طلبی نویسنده داشت).
کتاب پر از مفاهیم مختلف فیزیک و زیست است که من اول خیلی پیگیرشان بودم و بعدتر که "سرماخوردگی" شدید شد و مغزم کم کم در مه فرو رفت، صرفا قبولشان کردم. البته علاوه بر توضیحات نویسنده، مترجم هر جا لازم بوده توضیحاتی را پانویس کرده و به نظرم علوم کتاب نسبتا قابل فهم است. 
توصیه می‌شود.
        

16

👨🏻‍🚀: ر
          👨🏻‍🚀: رایلند گریس، در حالتی از خواب بیدار می‌شود که تنهاست و چیزی از گذشته‌اش به یادش نیست. حتی اسمش را هم فراموش کرده است. کم کم با بررسی اطرافش متوجه می‌شود در یک فضاپیماست و با گذشت زمان خاطراتش آرام آرام برمی‌گردند تا اینکه بالاخره هدفش از حضور در فضا را به یاد می‌آورد: "نجات زمین از دست یک گونه ناشناخته". آیا گریس به تنهایی موفق می‌شود تا انسان‌ها را نجات بدهد؟ این سوالی هست که با خواندن کتاب به پاسخش می‌رسیم.

👨🏻‍🚀: همین اول کار باید بگویم پروژه هیل مری یک کتاب علمی تخیلی سخت هست، یعنی سرتاسر کتاب پر از توضیحات و ارجاعات علمی و مهندسی است. پس اگر از آن دسته کتابخوان‌هایی هستید که این بحث‌ها برای شما نه تنها جذاب نیست بلکه خسته‌کننده است، پیشنهاد می‌کنم سراغ این کتاب نروید.
اما، اما، اما اگر کمی حس خوره علم بودن، به خصوص علوم فضایی دارید، هیل مری متعلق به شماست. ریتم کتاب سریع است و به خصوص قسمت‌های پایانی اصلا نمی‌شود کتاب را زمین گذاشت. نکته خیلی مهم درباره هیل مری زبان طنز نویسنده است که داستان را از خشکی درآورده و خیلی جاها لبخند را به لب خواننده می‌آورد. همچنین مطمئنم که هر دو شخصیت اصلی کتاب از محبوب‌ترین شخصیت‌های کتابی شما می‌شوند. در کل من این کتاب را خیلی دوست داشتم و نوشتن ازش بدون طرفداری سخت هست🤭. حیف که به خاطر لورفتن نمی‌توانم بیشتر از این از ماجراهای کتاب چیزی بگویم. 
در مورد ترجمه هم فکر نمی‌کنم لازم باشد تا توضیح بدهم که ترجمه خیلی خوب بود.

خلاصه اگر اهل علمی تخیلی سخت فضایی هستید پروژه هیل مری بخونید و لذت ببرید😍

        

15

dream.m

dream.m

1404/4/22

          ● از زشتی تا همدلی یا وقتی اکو یقه‌ام را ول نمی‌کند یا در باب دیگری‌سازی موجودات فضایی
در ابتدا، بیگانه‌های فضایی نه دشمن بودند، نه دوست، نه شیطان و نه فرشته؛ بلکه تنها سؤالی بودند که از عمق آسمان پرسیده می‌شد. انسان، در نخستین نگاه‌هایش به دوردست آسمان و ماه و ستارگان، خود را تنها یافت و همین تنهایی، نخستین بذر خیال را در ذهن او کاشت؛ آیا ما تنها هستیم؟ و اگر نه، آن دیگری که آن‌جاست، چه‌شکل است؟ چه‌می‌خواهد؟ و آیا به ما شباهتی دارد؟
سفر ادبیات علمی‌تخیلی با همین پرسش آغاز شد. اما پاسخی که در قرن‌های بعد داده شد، چیزی میان ترس و تمنا، میان زشتی و زیبایی، میان انسان و هیولا بود. موجود فضایی، بدل شد به «دیگری»ی محض؛ آینه‌ای که یا ما را تهدید می‌کرد، یا تقدیس. 

● پیش‌درآمدی بر وحشت نجومی
در سال ۱۸۹۸، رمانی منتشر شد که شاید بتوان آن را نخستین تجسم مدرن از «دیگری فضایی» دانست؛ "جنگ دنیاها نوشته‌ی اچ. جی. ولز". مریخی‌هایی که در این داستان از آسمان فرود می‌آیند، شباهتی به خدا، فرشته، یا حتی انسان ندارند. آن‌ها مهاجم‌اند، مجهز به فناوری‌ای مرگبار، و کاملاً بی‌تفاوت نسبت به ارزش‌های انسانی. این موجودات، استعاره‌هایی هستند از ترس استعمارشونده؛ تصویری کارتونی و نمادین از آن‌چه در قرن نوزدهم، اروپا بر جهان تحمیل کرده بود.
اما در لایه‌ای عمیق‌تر، آن‌ها نشانه کامل یک ساختار روانی‌اند؛ «دیگری»ای ناشناخته، که صرفاً به‌سبب ناشناختگی‌اش باید نابود شود. (تأثیر اکو و تاریخ زشتی آشکار میشود)
در قرون بعد، این تصویر چندین بار تکرار شد. در فیلم‌های دهه‌ پنجاه، در رمان‌های ضدکمونیستی، در داستان‌هایی که بیگانه را حامل آلودگی، تسخیر، یا تهدید نشان می‌دادند. بیگانه، موجودی است که «مثل ما نیست»؛ نه از نظر ظاهر، نه اخلاق، نه زبان. و چون شبیه ما نیست، پس خطرناک است. و چون خطرناک است، پس زشت.

● دیگری‌سازی از منظر اومبرتو اکو (برای کسانی که ریویوو تاریخ زشتی را خوانده اند و حتی آن‌ها که نخوانده اند)
اومبرتو اکو در تاریخ زشتی، با کنجکاوی‌ای نشانه‌شناسانه و نگاه به میراث فرهنگی غرب، می‌پرسد چرا زشتی، تا این اندازه در فرهنگ ما با مفهوم «بیگانه» گره خورده؟ چرا آن‌که پوستش، زبانش، بدنش، یا حتی دین‌ش با ما متفاوت است، باید زشت دانسته شود؟
او می‌گوید:

«دیگری، همواره از بیرون آمده است. از آن‌سوی مرز، آن‌سوی پوست، آن‌سوی زبان. و آن‌گاه که آمده، چهره‌اش نه چهره‌ خود، که تصویری معیوب از وحشت ما بوده است.»

در این معنا، زشتی نه یک کیفیت زیباشناسانه، که یک ابزار فرهنگی‌ست؛ مکانیسمی برای مرزبندی، برای تفکیک میان "ما" و "آن‌ها". «ما»، آن‌هایی هستیم که زبان، زیبایی، و عقل را در اختیار داریم؛ و «آن‌ها»، کسانی‌اند که از این دایره بیرون افتاده‌اند و چون بیرون‌اند، باید تحقیر شوند، به تصویر کشیده شوند، و در نهایت اگر لازم شد، نابود شوند.
اکو معتقد است که در تاریخ هنر، زشتی اغلب در بدن «دیگری» تمرکز می‌یابد؛ بدن زن جادوگر، مرد یهودی، عرب، دیو، دلقک، دیوانه... و در دوران مدرن، در بدن موجود فضایی.

● بیگانه‌‌های زشت
در فیلم‌ها و رمان‌های علمی‌تخیلی قرن بیستم، موجودات فضایی اغلب چند ویژگی مشترک دارند. ظاهری غیرانسانی و تهدیدآمیز، فقدان زبان قابل‌فهم، و ناتوانی در همدلی. همین سه ویژگی، آن‌ها را از منظر نشانه‌شناسی، تبدیل به تصویر کامل «دیگری زشت» می‌کند.
در سینمای علمی‌تخیلی، موجود فضایی اغلب با نرمی‌ مخاط‌دار یا خشکی اسکلت‌مانندش، بدن انسان را به چالش می‌کشد. او یا بیش از حد بیولوژیک است (مانند حشره‌های عنکبوت شکل)، یا بیش از حد ماشینی. در هر دو صورت، «بدن» دارد، اما «روح» نه. این فقدان روح، همان چیزی‌ست که اکو آن را هسته‌ زشتی می‌داند؛ چیزی که بی‌جان است، یا بی‌ارتباط، و بنابراین بی‌ارزش.

● راکی و شکستن این چرخه
و این‌جاست که اندی ویر، در پروژه هیل مری، کاری تازه می‌کند. در فضایی که انگار برای ترس ساخته شده، ناگهان با موجودی مواجه می‌شویم به نام راکی: ساکن یک سیاره‌ بیدون‌اکسیژن، دارای بدنی عنکبوتی و پوست خاکستری، بدون چهره‌ای انسانی یا صدایی زبان‌پذیر. او از هر لحاظ، همان «دیگری زشت» سنتی‌ست.
اما ویر، در حرکتی که هم ساده است و هم رادیکال، به‌جای بهره‌برداری از این زشتی برای ترس‌آفرینی، آن را بستری می‌کند برای گفت‌وگو.
راکی، زشت می‌ماند اما فهمیده می‌شود.
زبان مشترک میان او و فضانورد انسان، با آزمون و خطا ساخته می‌شود. صدایش ابتدا فقط نویز است، بعد ریتم، بعد موسیقی، و در نهایت زبان.
راکی، زشت می‌ماند؛ اما بیگانه نمی‌ماند. چون حرف می‌زند، شوخی می‌کند، ترس دارد، خشم دارد، سلیقه غذایی دارد، و از همه مهم‌تر، وفاداری. این ویژگی‌ها، راکی را از دیگر موجودات فضایی جهان ادبیات جدا می‌کند. او دیگر استعاره‌ای از خطر نیست؛ بلکه خودِ خطر است، اما در حال تلاش برای نجات.

● واژه‌ی "هیل مری": نجات
نام رمان، Project Hail Mary، اشاره‌ای‌ست به اصطلاحی در فوتبال آمریکایی. پرتابی بلند و نومیدانه، که تنها امیدِ باقی‌مانده برای پیروزی‌ست. اما ریشه‌ این اصطلاح در دعاهای کاتولیکی است؛ «Ave Maria» یا همان "سلام بر مریم"، که دعایی برای بخشش، نجات و شفاعت است.
اندی ویر، با انتخاب این نام، هم کنایه‌ای مذهبی را وارد ساختار علمی رمان کرده، و هم بر معنای اصلی آن پافشاری می‌کند:
این مأموریت، آخرین شانس بشر است. و نجات، نه با حضور یک قهرمان کلیشه‌ای، بلکه با امید، دعا، و رفاقت ممکن می‌شود.
گریس، شخصیت اصلی رمان، به شکلی پارادوکسیکال "ناخواسته" قهرمان می‌شود. او به اجبار به فضا فرستاده شده، حافظه‌اش را از دست داده، و با موجودی عنکبوتی مواجه می‌شود که به هیچ‌وجه شبیه به نجات‌دهنده نیست. اما همین راکی، در مسیر روایت، هم‌سفر و هم‌راز او می‌شود؛ و در نهایت، کسی‌ست که گریس را از مرگ نجات می‌دهد.
راکی، تحقق همان "هیل مری" است؛ امیدی کوچک، اما نجات‌بخش. بیگانه‌ای که در دل زشتی‌اش، بخشایش و همدلی را پنهان کرده است.

● بازگشت به اکو
اگر به ابتدای متن برگردیم، و با نگاه اومبرتو اکو به مفهوم زشتی دوباره به پروژه هیل مری بنگریم، درمی‌یابیم که این رمان نه صرفاً داستانی علمی، بلکه نوعی بازنگری زیباشناسانه است در مفهوم بیگانه.
اکو گفته بود: آن‌چه زشت می‌نامیم، غالباً چیزی‌ست که درک‌ناپذیر است؛ چیزی که نه زبان ما را می‌فهمد، نه زبانش را می‌فهمیم. اما در لحظه‌ای که زبان مشترک ساخته می‌شود، زشتی شروع به محو شدن می‌کند.
راکی، اگرچه زیست‌شناسی‌اش هیچ‌گاه کاملا قابل‌فهم نمی‌شود، اما زبانش، شوخ‌طبعی‌اش، و هوش اجتماعی‌اش، مرز زشتی را درهم می‌شکند. او زشت است، اما زشتی‌اش دیگر ترسناک نیست؛ بلکه شبیه زشتی صورت کودکی‌ست که گریه می‌کند، نه برای حمله، بلکه برای بغل‌شدن.

● کلام آخر: در ستایش زبان، در نفی طرد
پروژه هیل مری، در ظاهر داستانی علمی‌ست. پر از معادله، جرم، فرمول سرعت، میکروب‌های فضایی، و سفینه. اما در جوهره‌اش، آن‌چه درخشان است، نه راه‌حل علمی، بلکه رابطه‌ای‌ست انسانی میان دو موجود ناهماهنگ. این رابطه، نه تنها استعاره‌ای از پیروزی علم، بلکه نمادی از عبور از منطق "دیگری‌سازی‌"ست.
دیگر لازم نیست بیگانه را بکشیم تا از او فرار کنیم؛ کافی‌ست بفهمیم، بشنویم، و مهم‌تر از همه سکوت خودمان را بشکنیم.
در پایان، این رمان به ما یادآوری می‌کند که شاید دیگر زمان آن گذشته که بیگانه را با ترس بنگریم. شاید زمان آن رسیده که «دیگری» را نه چون هیولا، نه چون استعاره، بلکه چون دوست ببینیم.
همان‌طور که اکو می‌گوید:

«ما از چیزی می‌ترسیم که نمی‌فهمیم؛ و از آن لحظه که بفهمیم، دیگر ترس ندارد. فقط درد دارد. و درد، آغاز زیبایی‌ست.»
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

نمی‌دونم ف
          نمی‌دونم فیلم مریخی (The Martian) رو دیدید یا نه.
من چند بار دیدمش :)
مریخی یه فیلم فضایی علمیه در مورد فرآیند نجات فضانوردی که تک و تنها تو‌ مریخ گیر کرده.

این فیلم در واقع براساس کتابی به همین نام از آقای اندی ویر ساخته شده، نویسندهٔ همین کتاب پروژهٔ هیل مری.
و واقعا شباهت‌های جالبی بین این دو تا هست (البته من کتاب مریخی رو نخوندم).

تو این کتاب ولی قضیه جدی‌تر از نجات یه تک‌انسانه.

اینجا نجات کل ساکنان کرهٔ زمین روی دوش یه فضانورد تنهاست که بعد از مدت‌ها تو یه سفینه از خواب بیدار شده و حتی اسمش رو به خاطر نمیاره... 
و این آدم، تو این سفینه، که به اندازهٔ چندین سال نوری با زمین فاصله داره، باید به تنهایی راه حلی برای جلوگیری از انقراض انسان‌ها پیدا کنه...
ولی آیا واقعا کسی قرار نیست به کمکش بیاد؟

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

من معمولا یه مقدار در برابر خوندن کتاب‌های علمی-تخیلی مقاومت می‌کنم! چون خیلی از کتاب‌های این سبک یه فضای قالب ناامیدانهٔ دارن. 
توضیح داستان این کتابم چندان برام جذاب نبود چون حس می‌کردم با یه کتاب تک‌شخصیته طرفم. 
ولی وقتی دیدم استوری‌گرف برای توصیف این کتاب از دستهٔ «طنز» و «امیدوارانه» استفاده کرده مشتاق شدم بخونمش!
و واقعا هم عالی بود 🥹

دلم می‌خواد کلی در مورد قسمت‌های قشنگ و احساسی و طنزآمیز کتاب داد سخن بدم ولی خب بسیار لودهنده‌ست! 
فقط بدونید که خیلی خوب بود 🥹🥹🥹

ضرب‌آهنگ کتاب هم متوسط رو به بالاست، البته حدود یک‌سوم پایانی دیگه سخت می‌شه کتاب رو زمین گذاشت. کلا نویسنده هی شما رو تا مرز ناامیدی می‌بره و برمی‌گردونه و داستان برای من پر از نکات غافلگیرکننده بود.

البته، با اینکه کلا خیلی این کتاب رو دوست داشتم به خاطر پایانش از نویسنده شاکی‌ام 😕
اشتباه نکنید البته :) پایان کتاب در واقع خیلی ناز و تودل‌برو بود 🥹 
منتها، من دلم می‌خواست یه مسائل دیگه‌ای هم گفته بشه که نشد. یعنی فکر کنید از ۲۰۰ صفحه قبل داشتم انتظار یه سری صحنه‌ها رو می‌کشیدم و وقتی نویسنده بدون پرداختن به این صحنه‌ها کتاب رو تموم کرد جدا خورد تو ذوقم! 

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

نکتهٔ دیگه اینکه کتاب پر از توصیفات و توضیحات علمیه که صادقانه بگم از خیلی‌هاش سر در نیاوردم. یه جاهایی هم به نظرم این تیکه‌ها زیاده از حد بودن (من مخصوصا تو فهم بخش‌های فضایی و حرکت سفینه و اینا مشکل داشتم).

ولی اونجاهایی که می‌فهمیدم جدا جذاب بود.
باعث شد دوباره به فکری که چند وقتی هست تو سرم چرخ می‌خوره برگردم، اینکه «ساینس» در واقع همین زیست و شیمی و فیزیکه و روانشناسی و حتی بخش‌های زیادی از علوم شناختی الکی خودشون رو به ساینس چسبوندن 😅 (می‌گم ساینس چون دقیقا معنای خاصی از روش‌های علمی تجربی مدنظرمه که واژه‌های «علم» یا «دانش» اون معنا رو منتقل نمی‌کنه). بماند.

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

حالا بریم سراغ ترجمه.

همون‌طور که گفتم طنز تو این کتاب خیلی پررنگ بود و این موضوع ترجمه رو سخت می‌کنه.
برای این کتاب تا جایی که دیدم دو تا ترجمه موجوده، یکی به اسم «پروژهٔ هیل مری» (کتابسرای تندیس) و اون یکی «مأموریت درود بر مریم» (نشر شگفت).
اولی حتی الکترونیکیش هم خیلی گرونه و دومی علاوه بر اینکه کلا خییییلی ارزون‌تره، تو طاقچهٔ بی‌نهایت هم هست.

اونقدری که ما با بچه‌ها مقایسه کردیم ترجمهٔ آقای شهرابی (همون تندیس)، تیکه‌های طنز رو تونسته بهتر دربیاره. 
البته اون یکی ترجمه هم تا جایی که دیدم خوبه. یعنی من اشتباه فاحشی توش ندیدم، به جز اینکه یه سری از تیکه‌های طنز رو خوب درنیاورده بود (البته حداقل یکی دو مورد تو ترجمهٔ آقای شهرابی هم همچین چیزی رو‌ می‌شد ببینی).

نکتهٔ دیگه تو ترجمهٔ آقای شهرابی تعداد زیاد پانویس‌هاست که راستش من باهاش موافق نیستم.
ببینید مگه خوانندهٔ معمولی انگلیسی‌زبان در مورد این چیزای علمی بیشتر از ماها می‌دونه؟ نه.
پس وقتی نویسنده خودش چیزی در این مورد نگفته لازم نیست مترجم پنج خط تو زیرنویس در مورد فلان اصطلاح علمی توضیح بده. حالا در حد یکی دو جمله بد نیست ولی این مقدار به نظرم واقعا زیادیه.

خلاصه اینکه، اگه می‌تونید همون ترجمهٔ تندیس رو بخونید و اگر نه ترجمهٔ نشر شگفت هم انتخاب بدی نیست.

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

در مجموع، این کتاب از اون علمی-تخیلی‌ها نیست که شما رو در مورد مسائل عمیق انسانی به فکر فرو ببره، ولی این تلاش ‌بی‌وقفه‌ای که برای حل مسئله به تصویر می‌کشه در کنار شخصیت‌های جذاب و دوست‌داشتنیش باعث می‌شه خوندنش یه تجربهٔ لذت‌بخش و به‌یادموندنی بشه، از دستش ندید :) 
        

55

maryam torabi

maryam torabi

1403/7/12

          امتیاز: 4 از 5
رایلند گریس تنها بازمانده ی ماموریت فضایی اش است... بشر خودش را به آب و آتش زده تا این ماموریت را به سرانجام برساند و تمام منابع زمین را صرف آن کرده است. اگر او شکست بخورد، شاید زمین از میان برود. اما رایلند از همه ی اینها بی خبر است؛ چون حتی اسمش را به خاطر نمی آورد، چه برسد به این که بداند وظایفش چیست و چطور باید انجامشان بدهد. فقط می داند که در خواب مصنوعی بوده و هیچکس همراهش نیست مگر جسد خدمه ی فضاناورش...
وااااااای بلاخره تمومش کردم. خدایی کتاب توپی بود. اولای کتاب رو که میخوندم یاد اینترستالر میوفتادم و با خودم میگفتم من حتما به این 5 رو میدم بره ولی کم کم از اون حال درم آورد چون بیگانه آورد تو کتاب و فضای داستان شد یجورایی مثل arrival و ... که زبان همدیگرو یاد بگیرن، کنجکاوری میکنن تو ناو همدیگه و بعدها هم به هم کمک میکنن، اینا باعث شد نیم از 5 کم کنم چون من اصلااااااا از اینجور سبک بیگانه ها خوشم نمیاد، من دوست داشتم مثل فیلمای life و بیگانه بشه نه این مدلی که یهو رفیق فابریک شن... به قول خودش چندش....
اما نیم دیگرو بخاطر این کم کردم که مباحث فیزیک و کوانتوم و این قبیل چیزارو خیلی توضیح داده بود و من متوجه نمیشدم ینی در کل 10% مطالبو نگرفتم اصلا، اولش سعی کردم یاد بگیرم ولی خب انگار کلاس درس بود هی بیشتر میشد و از توان من خارج.
کتاب یجوری خوب پرداخت شده که انگاری داری فیلم میبینی ولی با جزئیات بیشتر
آخرشم بسی خوب تموم شد ولی من دلم نمیخواست گریس همچین کاری بکنه، اصلا به اون چه خب!!!😶
        

2

Teu

Teu

1403/12/4

          روایت این داستان از لحظه‌ای شروع می‌شود که مردی در فضایی مانند اتاق ایزوله‌ی بیمارستان، چشم باز می‌کند و بازوهای رباتیکی را می‌بیند که از سقف به طرف تختی که او روی آن دراز کشیده آویزان‌اند. مرد نمی‌داند کیست، نمی‌داند کجاست اما می‌داند که از فیزیک، زیست‌شناسی، شیمی و... سر در می‌آورد؛ پس شروع می‌کند که با اطلاعاتی که دارد شرایط را درک کند. هر بار که شخصیت‌ِ اصلی -رایلند گریس- چیزی از گذشته‌ به خاطر می‌آورد، روایت به خط زمانی گذشته بازمی‌گردد و ما با رخدادهای سال‌های پیش روبرو هستیم. (این رفت و برگشت‌ها گیج‌کننده و پیچیده نیستند.)

پروژه‌ی هیل مری، پروژه‌ای است که برای نجات زمین برنامه‌ریزی و طراحی شده. انرژی خورشید به دلیلی غیرمنتظره در خطر است؛ دارد تمام می‌شود و این حیات زمینیان را مورد تهدید قرار داده. چطور می‌توان جلویش را گرفت؟ جزییات پروژه‌ی هیل مری از چه قرار است؟ نویسنده با منطق و علم از داستانی که نوشته دفاع می‌کند. تقریبا تمام جزییات داستان به صورت علمی شرح داده شده؛ شاید برخی مسائل گنگ و فهمشان برای مخاطبان سخت باشد اما بیشترشان را می‌توان با کتاب‌های درسی دبیرستان (خصوصا فیزیک) فهمید. از آنجایی که این کتاب در زیرژانر علمی-تخیلیِ سخت قرار می‌گیرد، این توضیحات مناسب و به اندازه بودند؛ اما اگر از این سری مباحث خسته می‌شوید و حوصله‌تان سر می‌رود، پیشنهاد می‌کنم که یا بیخیالش شوید یا وقتی خیلی خیلی پرانرژی و باحوصله هستید شروعش کنید.

من با شخصیت اصلی احساس همدردی نداشتم. دوستش داشتم، شخصیت جذاب و جالبی داشت؛ اما همدردی و درک من را نمی‌طلبید. اینطور برداشت کردم که نویسنده ترجیح داده که تمرکز خوانندگان بیشتر روی مهارت و دانشِ رایلند گریس باشد و این ترجیح با توجه به داستانی که روایت می‌شد، -لااقل از نظر من- به جا و درست بود. روابط بین شخصیت‌ها خیلی خوب نشان داده شده و تاثیر قابل‌توجهش بر پایان کتاب دوست‌داشتنی بود. پایان کتاب خیلی برای من متاثرکننده بود. با خواندن خط آخر به معنای واقعی منفجر شدم‌؛ از فکر، از اشک، از احترام. برای من اثر متفاوتی بود و هنوز هم با به خاطر آوردنش افکارم فقط یک جمله را در خود تکرار می‌کنند:« عجب کتابی!»
        

14

R.

R.

6 روز پیش

          برای علاقه مندان به فیلم میان ستاره ای کریستوفر نولان


4 🌟

با احتیاط بخوانید، ریویو ممکن است شامل اسپویل های ریز باشد..

پروژه هیل مری
کتابی که تعریفشو زیاد شنیده بودم
و بعد دیدم فیلم بعدیه رایان گاسلینگه
و نماشگاه کتاب گرفتمش
ترجمه کتابسرای تندیس بسیار عالی و روان
اما داستان

داستان شامل خیلی از موارد نوستالژیک میان ستاره ای نولان میشه، از جمله سفر میان ستاره ای، قانون نسبیت زمانی انیشتین، و اما چیز جدیدی که داشت، خطر اسویل، بیگانگان بودند..

همینطور داستان شامل موارد خیلی زیادی از مباحث علمی و فضایی میشه که اگه خوره این جور مسائلین این کتاب 100% بهتون پیشنهاد میشه..

کتاب خیلی خوبی بود
ولی چرا 5 ستاره ندادم؟
یک، به طور واضح برای مرگ ایلوخینا و یائو توضیحی آورده نشده، خودت باید از داده های داستان یه نتیجه ای بگیری..
دو، حقیقتا این پایانی نبود که انتظار داشتم، یکم مسخره شد، من دوست داشتم کتاب با دیدار گریس و استرات تموم بشه، دوست داشتم واکنششون رو ببینم وقتی همدیگه رو در انتها می بینند، ولی خب، این اتفاق نیقتاد..

بعد از خوندن این کتاب رفتم سراغ تریلری که به تازگی از فیلم اومده
رایان گاسلینگ که عالیه
بازیگر استرات رو نیستم متاسفانه
ولی موندم این همه مطلب و جزئیات رو چطوری توی دو سه ساعت فیلم میخوان در بیارن
اول تریلر رایان گاسلینگ میگه من رایلند گریس هستم و فضانورد هم نیستم
چند چپتر اول کتاب گریس اصلا اسمشو یادش نیست.. مثله اینکه اینجا رو خلاصه کردن..
و بازیگر استرات هم اصلا چیزی که انتظار داشتم نیست، اصلا به اون ابهت نمیخوره..
بالاخره باید صبر کرد و دید به کجا میرسه.. تازه فقط ازش یه تریلر دیدیم نه کل فیلمو..
شاید اگه زنده موندم و همه چی سر جاش بود بعد از دیدن فیلم بیام نظرمو راجع به فیلم در ادامه این ریویو بنویسم..

✌️
        

0