یادداشت فهیمه پورمحمدی

پروژه ی هیل  مری
        من چندان سای فای نمی‌خوانم، اما کتاب قبلی نویسنده (مارشِن یا مریخی) را دوست داشتم و پروژه‌ی هیل‌مری هم در لیست پنج‌تایی پیشنهادات پارسال بیل گیتس دقیقا کنار کلارا و خورشید بود، بنابراین در خریدش تردید نکردم. با توجه به حجم بالای کتاب، منتظر فرصت مناسب بودم که این سرماخوردگی مشکوک به امیکرون فراهم‌ش کرد. 
پروژه‌ی هیل مری شروع غافل‌گیرکننده‌ای دارد؛ رایلند گریس در یک فضاپیما در حالی از خواب بیدار می‌شود که هیچ چیزی به یاد نمی‌آورد: اینکه کیست، کجاست یا چرا آنجاست. در این شرایط باید صرفا با تکیه بر دانسته‌های علمی‌اش -که نمی‌داند چرا می‌داند- بفهمد کجاست و قرار بوده چه کاری انجام دهد. رایلد گریس هم مثل مارک واتنیِ مارشِن شخصیت جذاب و تودل‌برویی دارد و دوست داشتن‌ش کار سختی نیست. کلا کتاب شخصیت‌پردازی، داستان‌پردازی و ترجمه‌ی خوبی دارد و زمین گذاشتنش کار راحتی نیست. فقط پایانش را نپسندیدم و به همین خاطر یک ستاره کم کردم (خوب بود، اما نشان از راحت‌طلبی نویسنده داشت).
کتاب پر از مفاهیم مختلف فیزیک و زیست است که من اول خیلی پیگیرشان بودم و بعدتر که "سرماخوردگی" شدید شد و مغزم کم کم در مه فرو رفت، صرفا قبولشان کردم. البته علاوه بر توضیحات نویسنده، مترجم هر جا لازم بوده توضیحاتی را پانویس کرده و به نظرم علوم کتاب نسبتا قابل فهم است. 
توصیه می‌شود.
      
2

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.