معرفی کتاب جنگ و صلح اثر لی یف نیکالایویچ تولستوی مترجم داریوش شاهین

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
65
خواندهام
358
خواهم خواند
439
نسخههای دیگر
نمایش همهتوضیحات
این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
کتاب جنگ و صلح، رمانی نوشته ی لئو تولستوی است که نخستین بار در سال 1867 وارد بازار نشر شد. این رمان به شکل کلی به ماجرای یورش ناپلئون به روسیه در سال 1812 می پردازد و ماجرای سه تن از شناخته شده ترین شخصیت های دنیای ادبیات را پی می گیرد: پییِر بزوخوف، فرزند نامشروع یک کُنت که در حال نبردی برای به دست آوردن ارث و میراث است و آرزوی رسیدن به آرامش روحی و معنوی را دارد؛ شاهزاده آندرِی بالکونسکی، که خانواده اش را ترک می کند تا در نبرد علیه ناپلئون شرکت داشته باشد؛ و ناتاشا روستوف، دختر زیبا و جوانِ مردی نجیب زاده که هم پییِر و هم آندرِی را شیفته ی خود کرده است. تولستوی در این شاهکار بی بدیل، شخصیت هایی متعدد و مختلف را خلق کرده که هر کدام با مشکلات منحصر به فردِ فرهنگ و پیشینه ی مختص به خودشان مواجه می شوند.
بریدۀ کتابهای مرتبط به جنگ و صلح
نمایش همه2 روز پیش
دورههای مطالعاتی مرتبط
1404/3/22
تعداد صفحه
20 صفحه در روز
1402/9/8
تعداد صفحه
20 صفحه در روز
پستهای مرتبط به جنگ و صلح
یادداشتها
1401/3/25
این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
اگه از من بپرسن ویژگی یه کتاب خوب چیه؟ اولین چیزی که میگم اینکه بتونم باهاش تمام احساسات مختلف رو تجربه کنم. بخندم،گریه کنم،هیجانی بشم، دچار ترحم بشم، عصبانی بشم و... جنگ و صلح برای من آینه ی تمام این احساسات بود، و بنظرم همین تنها کافیه تا یه اثر شاهکار محسوب بشه و بنظرم بقیه چیزا هر چند مهم در جزئیات قرار میگیرن. رمان جنگ و صلح رمان بی عیب و نقصی نبود، اما خوبی هاش خیلی بیشتر به چشم میاد و ارزش خوندن داره. یه نکته ی مهمی رو که شاید دوست داشتم قبل از شروع کتاب میدونستم اما کسی بهم نگفت، این بود که؛ رمان جنگ و صلح فقط داستان نیست، بخشی از تاریخ جنگ روسیه و فرانسه رو در دل خودش داره و تحلیل هایی که تولستوی از جنگ و مسائل پیرامونش میده. من بیشتر این تحلیل ها رو دوست داشتم، اما سخن آخر کتاب رو فقط خوندم تا تموم کنم، چون چیز زیادی ازش متوجه نشدم. در مورد شخصیت های داستان باید بگم که با روابط ماریا با پدرش به شدت همزاد پنداری کردم. و برای من جزو قشنگترین و احساس برانگیزترین بخشای کتاب بود. اونقدر تو جنگ و صلح همه چیز خوب بود که هر چی ایرادم که داشته باشه در سایه ی خوبی هاش محو میشه. احساسات آندره ی بعد از عاشق ناتاشا شدن،خیانت ناتاشا فوق العاده بودن. تولستوی جوری داستان رو شخصیت پردازی کرده بود که حس می کردم توی داستان خدای شخصیت هاش شده، و هیچ کدوم از اعمال شخصیت های داستان از زندگی واقعی جدا نبود. طوری که حس می کردم شخصیت ها شخصیت های واقعی هستن و من توی حباب شیشه ای از بیرون دارم داستان زندگی شون رو تماشا می کنم. اما واقعیتش در اواخر داستان تولستوی اون هویت خدای داستان رو برای من از دست داد و تا مقام نویسنده پایین اومد. پایان بسیار زیبا بود، اما برای من اندکی غیر قابل باور شاید نیاز به توضیحات بیشتری داشتم و یه جورایی حالت درام داشت و از اون حالت زندگی واقعی خارج شد. چه طور شد که ناتاشا یه شخصیتی که همش تو مهمونی و مجلس رقص بود یکدفعه یه زن خانه دار عاشق پیشه و وفادار میشه؟ یکم شخصیت خشن نیکلای رستف که دست بزن داشت، به جز آخرای داستان چیزی ازش ندیدم و یکم برام یهویی بود و جای سوال داشت. البته اینا برای من فقط جای سوال بود شاید با گذر زمان که اطلاعاتم کاملتر بشه بتونم شخصیت ها بیشتر درک کنم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.