یادداشت Calla_Lily

Calla_Lily

1402/5/30

جنگ و صلح (جلد اول از مجموعه چهارجلدی)
        برخی از خوانندگان این کتاب معتقند که این کتاب اصولا حوصله سر بر است و حوصله ی آدم را سر می برد، شاید به دلیل قطر بسیار زیبای کتاب که از نظر من بسیار جذاب جلوه می کند نشات می گیرد یا به دلیل آن است که تولستوی هر بخش از این اثر تاریخی بسیار جذاب و جالب توجه کلاسیک را آنچنان عمیق و فلسفی نوشته و تجزیه و تحلیل کرده است که اگر در یک روز چهارصد صفحه ی اول آن که حدودا نصف جلد اول است را بخوانید عاقبت از خواندن آن عاجز شده و کتاب را کنار می گذارید، به همین دلیل است که باید این کتاب را آرام و پیوسته خواند چرا که آنچنان نویسنده هنرمندانه و ماهرانه این کتاب را نوشته که درک آن در یک روز و حتی در یک هفته برایمان مقدور نیست. من عاشق مکالمات بین ناپلئون و فرمانده ی فرستاده ی روسی شدم، چرا که ناپلئون چنان با عظمت و شکوه با وی رفتار کرد که دقیقا واضح نیست چگونه باید اخلاق و رفتار این مرد را بسنجیم آیا دقیقا یکی از جنایتکاران تاریخ بود و یا یکی از بزرگ مردان تاریخ؟ برای هیچ یک از شخصیت های بزرگ تاریخ نمی توان به این دو سوال پاسخ قطعی داد چرا که به قول برخی از آدمها ما همه خاکستری هستیم ترکیبی از سپید و سیاه!  همچنین برخی دیگر از افراد از بی شماری شخصیت های این اثر ناله می کنند که من خود جزو یکی از آنان هستم اما ما چطور می توانیم از یک کتاب کلاسیک که نویسنده داستان و تاریخ را در آن در هم تنیده است انتظار شخصیت های اندکی که در کتابهای جین آستین و ژول ورن می بینیم را داشته باشیم؟ در ابتدا قصد من بر آن بود که تک تک شخصیت های این داستان را در دفتری نوشته و خلاصه ای از خلق آنان و بطور کلی آنچه در داستان بودند را یادداشت کنم اما خب نشد! آخرش از دستم در رفت و دقیقا نتوانستم بشمارم که آیا حقیقتا تنها ۵۷۰ شخصیت که در مقدمه ی آن توسط ناشرین نوشته شده نقش وجود دارد یا ارقامی بالاتر از اینها؟ از اینها که بگذریم تنها اشکالاتی که می توان از این کتاب گرفت همین ها هستند و به همین دلیل چهار ستاره برایش امتیاز خوبی بنظر می رسید، البته من به محض اینکه قطر کتاب را دیدم هیجان زده شدم خب چه کسی هست که با دیدن کتابی به این اندازه جالب و طولانی هیجان زده و شادمان نشود؟ خیلی از ما بهخوانی ها هرچه کتاب طولانی تر باشد برایمان جالب تر است و اگر احیانا کتاب جالبی مثل سووشون آنطور ناگهانی و ناتمام و کم به پایان برسد غصه مان می گیرد، از اینها که بگذریم من از شخصیت هایی همچون پی یر، راستوف، شاهزاده آندره و شاهدخت ماریا خیلی خوشم آمد از شخصیت پی یر بخاطر انسانی که گناهان خود را به چشم دید و در تلاش برای رفع آنها برآمد، از شخصیت راستوف بخاطر جوان فداکار و مهربانی که بود، از شاهزاده آندره که هرچند بسیار دیر قدر زندگی را دانست اما در لحظات آخر به آن ایمان آورد و از شاهدخت ماریا بخاطر ایمان و صداقت و مهربانی ای که تحت هر شرایطی سعی داشت داشته باشد، بطور کلی تولستوی در این اثر زندگی پنج خانواده ی روس که همه شان در یک کشور زندگی می کنند نشان می دهد، شاید به دلیل اینکه تفاوت آنها را به ما نشان دهد مثلا خانواده ی شاهزاده واسیلی خانواده ای مکار و بی قید و شرط بودند که پیوسته در پی جاه و مقام بودند، خانواده ی راستوف ها گرچه دلسوز و خوب بودند اما ولخرج بودند و گمان می کردند که تا ابد جایگاهشان میان خانوادگان ثروتمند روسیه قرار دارد، پی یر داستان زندگی مرد تنها و بدون خانواده ای است که مشکلات نداشتن حامیانی همچون مادر، پدر، برادر و خواهر و یا دوستی خوب و مهربان را نشان می دهد و...  در آخر بنظر من مهم ترین درس هایی که می توان از این کتاب گرفت اینها است: 
۱-انسان تا چیزی را از دست دهد هرگز آنقدری که باید بداند قدر نمی داند. 
۲-تنها نتیجه ای که انسان از طمع و مکاری می گیرد تباهی است. 
۳-هرکسی در هر زمانی می تواند به بهترین خودش برسد اما پیوسته و با احتیاط. 
۴-غرور بیجا نتیحه ی خودکامی و بلعیدن خودمان در پوسته ی شیرین من بهترینم است. 
۵-تاریخ داستان زندگی گذشتگان ما نیست، زمان گذشته ی حال امروز ماست که در آن زندگی می کنیم.  
      

30

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.