معرفی کتاب پیش از آن که قهوه سرد شود ۲ اثر توشیکازو کاواگوچی

پیش از آن که قهوه سرد شود ۲

پیش از آن که قهوه سرد شود ۲

3.7
232 نفر |
88 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

27

خوانده‌ام

381

خواهم خواند

178

شابک
9786227808339
تعداد صفحات
200
تاریخ انتشار
1401/11/17

توضیحات

        
در کتاب قصه هایی از کافه نویسنده کتاب قبل از اینکه قهوه سرد شود، داستان چهار مشتری جدید را روایت می کند که هر کدام بنا به دلایلی می خواهند از پیشنهاد سفر در زمان کافه فونیکولی فونیکولا استفاده کنند. در میان چهره هایی که برای خوانندگان رمان قبلی توشیکازو کاواگوچی آشنا خواهند بود، با این شخصیت ها آشنا می شویم: مردی برای دیدن بهترین رفیقش که 22 سال پیش مرحوم شده به گذشته باز می گردد. پسری که نتوانست در مراسم خاکسپاری مادرش شرکت کند. عاشق ناکامی که برای دیدن معشوقه اش در زمان سفر کرد. کارآگاه پیری که هیچ وقت آن هدیه را به همسرش نداد.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

پست‌های مرتبط به پیش از آن که قهوه سرد شود ۲

یادداشت‌ها

Ali.Shourvazi

Ali.Shourvazi

1403/5/27

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

2

نرگس

نرگس

1403/1/15

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          برگشتن به گذشته یا سفر به آینده همیشه از آرزوهای انسان بوده! اگه بتونی به گذشته برگردی یا اصلاً به آینده سفر کنی، چیکار می‌کردی؟ ̃o.O

کتابی با سبک رئالیسم جادویی: 
داستانه فونیکولی فونیکولا؛ کافه‌ای کوچک در توکیو، که علاوه بر سرو نوشیدنی به مشتریانش فرصت سفر در زمان رو هم میده! و البته با کلی قانون (ˇ^ˇ)! یکی از قانوناش اینه که باید قبل از سرد شدن قهوه‌شون به زمان حال برگردند! چه فرصت کوتاهی..

داستان‌ به صورت کاملا روان روایت میشه؛ شروع میکنه به معرفی صاحبان کافه و مشتریاش که ۴تاشون در طول این کتاب در زمان سفر می‌کنند که و هرکدوم رو در یک فصل می‌خونیم:
عاشق و معشوق
زن و شوهر
خواهرها
مادر و فرزند

شخصیت‌پردازی خیلی قوی‌ای نداره! آدم‌ها کاملاً معمولی هستن و دیالوگ‌هاشونم معمولیه! へ‿(ツ)‿ㄏ
اما فکر‌می‌کنم از علت‌های معروف شدن این کتاب: ساده بودنشه و همینطور پرداختن به یکی از دل‌مشغولی‌های مهم آدما: گذر زمان، گذشته و آینده.
اگر به گذشته برگردیم قادر هستیم که چیکار می‌کنیم یا چیکار می‌تونیم بکنیم!؟ آیا عوض میشیم؟ این حسرت گذشته، باعث میشه که قدر زمان و حال رو بیشتر بدونیم یا نه؟ آینده چطور؟ 

برای سفر در زمان، توی این کافه، باید روی صندلی خاصی بنشینید که خیلی کم خالی میشه! یک نفر از مشتری‌های قدیمیه این کافه وقتی در زمان سفر میکنه و به گذشته برمی‌گرده، انقدر درون غرق میشه که دیگه نمی‌تونه به زمان حال برگرده و مثل یک روح میشه! روحی سرگردان و بی‌هدف. این برجسته‌ترین نکته‌ی کتاب بود برام.
زمان‌های زیادی بوده که به گذشته برگشتمو غرق شدمو مدت‌ها خودمو گم کردم..! الان خیلی بهتر درکش کردم. اگه قراره به گذشته نگاه کنیم باید این نگاه کوتاه باشه و عبرت‌آموز؛ انقدر مارو غرق نکنه که زندگی حال و آیندمون رو درگیر کنه.‌

🌱اما او همچنان بر این باور است که آدم‌ها با هر مشکلی مواجه شوند، همیشه توان مقابله با آن را دارند. موضوع، شهامت است و اگر صندلی بتواند شخصیت کسی را عوض کند، مشخصاً هدفی دارد. اما بجای گفتن این‌ها، با قیافه‌ی بی‌تفاوتش فقط می‌گوید: «قبل از اینکه قهوه سرد بشه، بخورش.»

در کل اگر از این سبک (رئالیسم جادویی) خوشتون میاد، پیشنهاد خوبیه. سبک، روان و بدون پیچیدگی.
حس میکنم خیلی بیشتر میشه در موردش نوشت مخصوصا در مورد هر داستان و نکاتی که داشت؛ اما نمیدونم الان چرا هرچی تلاش کردم نتونستم🫠



❌⚠️احتمال لو رفتن داستان: 
شخصیت‌ها با این قانون: «حتی وقتی به گذشته سفر می‌کنید، نمی‌تونید چیزی رو تغییر بدید» خیلی راحت کنار اومدن. حسرت خوردن واقعا چیزی رو عوض نمیکنه🤷🏻‍♀️.
        

44

Niloufar

Niloufar

1403/10/24

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          اگر قبلا کتاب خواربارفروشی نامیا را خوانده اید و لذت بردید؛ از این کتاب هم لذت خواهید برد .
اگر قبلا کتاب خواربارفروشی نامیا را نخوانده اید و اکنون از این کتاب لذت بردید؛حتما از آن کتاب هم لذت خواهید برد!!

تم هر دو  کتاب بسیار شبیه هم هستند در هر دو کتاب محلی انتخاب شده که گذشته ، حال و آینده بهم پیوند می‌خورند و انسانها با جنبه های دیگر زندگی آشنا میشوند و جور دیگری به زوایای زندگی نگاه خواهند کرد.

قبلا پیش از خواندن کتابها در مورد آنها مطالعه میکردم اما حالا ترجیح میدهم یک نگاه اجمالی به کتاب بیندازم و بعد به داستان فرصت بدهم شگفت زده ام کند 
در مورد این کتاب هم همینطور شد .از کتاب تعریف بسیاری شنیده بودم و فکر میکردم که جنبه های روانشناسی زیادی داشته باشه اما اینطور نبود 
بیشتر مخاطب با مفاهیمی چون عشق تعهد انتظار و سایر  احساسات و خصائل انسانی رو به رو میشود.

داستان در یک کافه اتفاق می افته که در  ان میتوانید به گذشته سفر کنید
اما چند قانون وجود دارد
هرچقدر که تلاش کنید نمیتوانید تغییری در حال ایجاد کنید 
پیش از آنکه قهوهیتان سرد شود به حال برگردید
اگر زمان از دست شما در به رود به یک روح تبدیل میشوید!  

حال ببینیم که انسانها برای چه به گذشته بر میگردند؟
ایا این امکان برای آینده هم هست؟
کتاب را بخوانید و جواب را بیابید
        

21

Mio

Mio

1401/11/30

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

12

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        فرقی نمی‌کند چقدر تلاش کنی، سفر به گذشته و آینده نمی‌تواند حال را تغییر دهد، تنها تویی که تغییر می‌کنی!
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

6

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          تاریخ آغاز مطالعه : جمعه 1404/4/13
تاریخ پایان مطالعه : یکشنبه 1404/4/15
امتیاز به کتاب : 3.5 از 5
.
در ابتدای کتاب ، قلم نویسنده آنچنان من رو جذب نکرد. امتیازی که برای کتاب قائل بودم پایین بود و لذت کافی رو از کتاب نبردم. اما رفته رفته با جلو رفتن داستان بر جذابیت کتاب افزوده شد. ایده داستان ایده جالبیه و در این ژانر میشه گفت جزء آثار فاخره و به سبب همین مسئله و شخیصت پردازی عالی و بیان شفاف احساسات عاطفی انسانی که به راحتی با شخصیت ها میشه همدردی کرد ، این کتاب جزو معروفترین کتاب های ادبیات معاصر ژاپن شده است.
.
- خطر اسپویل در ادامه وجود دارد
اگر کتاب را خواندید ادامه این متن را بخوانید - 
.
شاید چیزی که نویسنده میخواست از طریق این داستان بگه ، اینه که اگه ما حتی به گذشته هم برگردیم ، باز زمان حال تغییری نمیکنه که یکی از قوانین کافه برای برگشتن به گذشته بود. ولی در طول داستان دیدیم میتونستن اشتباهات شون رو جبران کنن که باعث تسکین حال شخصیت ها میشد. پس ما هم اگه مستمر به گذشته فکر کنیم و غرق خاطرات باشیم ، هیچ چیزی در زمان حال تغییر نمیکنه. بنابراین فقط از گذشته باید درس هامون رو بگیریم و سعی کنیم اشتباهاتمون رو جبران کنیم و مراقب باشیم که اشتباه نکنیم.
        

5

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          ایده‌ی سفر در زمان، همیشه جذابه و به قول معروف همیشه می‌فروشه😅 اما آقای کاواگوچی تو کتابش سوار این جذابیت نشده و سعی کرده دنیای خودش رو با قوانین خودش بسازه و خب، کمابیش موفق هم بوده.

نکته‌ی جذاب‌تر کتاب برای من این بود که همه چیز تو این کتاب، عینی و دیدنیه. اونقدر  که موقع خوندن کتاب با خودم فکر می‌کردم اگه تبدیل به سریال یا داستان مصوّر بشه، تقریباً هیچ جمله‌ای از کتاب جا نمیفته*. نویسنده هر وقت خواسته احساسات رو بگه، به جای توصیف و تشبیه‌های انتزاعی (ریختن دیوار اعتماد، ترک خوردن قلب، ...) ویژگی‌های ظاهری ناشی از اون احساس (سرخ شدن گونه، لرزیدن دست، ...) رو گفته؛ هر جا خواسته اطلاعاتی به مخاطب منتقل کنه، اون رو در خاطرات و تجربیات شخصیت‌های داستان گنجونده؛ هر وقت خواسته انگیزه‌های افراد رو بگه، به جای جولان دادن روی پیشینه‌های فکری و شخصیتی (پوچ‌گرا بودن، ترسو بودن، ...) با چند جمله از واگویه‌های فرد با خودش (اصطلاحاً مونولوگ) کار رو پیش برده (به خاطر همین مونولوگ‌ها بود که تو تصوّرم سریال دیدمش، نه تئاتر)؛ و مثل این موارد.
من خودم ذائقه‌م اینطوریه که دوست دارم آثار مکتوب، بیشتر به همین جنبه‌های انتزاعی -که تو فیلم و سریال قابل نشون دادن نیست- بپردازن؛ ولی تو این کتاب انقدر خوب و قوی به عینیت‌ها پرداخته شده که من هم حسابی ازش لذت بردم. حتی وقتی دیدم جلد دوم کتاب با یکی دو صفحه توضیح درمورد جیرجیرک‌ها شروع شده، ضدحال خوردم و نتونستم با همون اشتیاق کتاب رو ادامه بدم و به زور تا وسطای جلد دوم پیش رفتم.

*بعد از خوندن کتاب، دیدم یه فیلم سینمایی هم از روی این کتاب ساخته شده. شاید وقتی دیدمش بیام و تجربه‌م از فیلم رو هم این زیر اضافه کنم.
        

21