یادداشت سید حسن عمادی
1403/11/9
ایدهی سفر در زمان، همیشه جذابه و به قول معروف همیشه میفروشه😅 اما آقای کاواگوچی تو کتابش سوار این جذابیت نشده و سعی کرده دنیای خودش رو با قوانین خودش بسازه و خب، کمابیش موفق هم بوده. نکتهی جذابتر کتاب برای من این بود که همه چیز تو این کتاب، عینی و دیدنیه. اونقدر که موقع خوندن کتاب با خودم فکر میکردم اگه تبدیل به سریال یا داستان مصوّر بشه، تقریباً هیچ جملهای از کتاب جا نمیفته*. نویسنده هر وقت خواسته احساسات رو بگه، به جای توصیف و تشبیههای انتزاعی (ریختن دیوار اعتماد، ترک خوردن قلب، ...) ویژگیهای ظاهری ناشی از اون احساس (سرخ شدن گونه، لرزیدن دست، ...) رو گفته؛ هر جا خواسته اطلاعاتی به مخاطب منتقل کنه، اون رو در خاطرات و تجربیات شخصیتهای داستان گنجونده؛ هر وقت خواسته انگیزههای افراد رو بگه، به جای جولان دادن روی پیشینههای فکری و شخصیتی (پوچگرا بودن، ترسو بودن، ...) با چند جمله از واگویههای فرد با خودش (اصطلاحاً مونولوگ) کار رو پیش برده (به خاطر همین مونولوگها بود که تو تصوّرم سریال دیدمش، نه تئاتر)؛ و مثل این موارد. من خودم ذائقهم اینطوریه که دوست دارم آثار مکتوب، بیشتر به همین جنبههای انتزاعی -که تو فیلم و سریال قابل نشون دادن نیست- بپردازن؛ ولی تو این کتاب انقدر خوب و قوی به عینیتها پرداخته شده که من هم حسابی ازش لذت بردم. حتی وقتی دیدم جلد دوم کتاب با یکی دو صفحه توضیح درمورد جیرجیرکها شروع شده، ضدحال خوردم و نتونستم با همون اشتیاق کتاب رو ادامه بدم و به زور تا وسطای جلد دوم پیش رفتم. *بعد از خوندن کتاب، دیدم یه فیلم سینمایی هم از روی این کتاب ساخته شده. شاید وقتی دیدمش بیام و تجربهم از فیلم رو هم این زیر اضافه کنم.
(0/1000)
سید حسن عمادی
1403/11/11
1