فروید: هیچ‌کس جداً باور ندارد قرار است بمیرد.

هگل: تنها درس تاریخ این است که هرگز درسی از تاریخ نمی‌گیریم.

حس می‌کنم دارم دیوانه می‌شوم. صداهایی می‌شنوم و نمی‌توانم روی کارم تمرکز کنم. سعی کردم مقاومت کنم اما دیگر توانی ندارم.

بیشتر اوقات در سکوت کنار هم زندگی می‌کنیم. کارهایی را که باید بکنیم می‌کنیم،بدون توجیه کردن همدیگر ، بدون دروغ گفتن. نمی‌توانم خانواده‌ای بهتر از این تصور کنم.

به دوستی که نمی‌فهمد چه چیزی زنده نگهم می‌دارد، نیازی ندارم.