معرفی کتاب قلعه ی متحرک هاول اثر دایانا وین جونز مترجم نیلوفر رحمانیان

قلعه ی متحرک هاول

قلعه ی متحرک هاول

دایانا وین جونز و 1 نفر دیگر
4.2
79 نفر |
20 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

152

خواهم خواند

59

شابک
9786004367523
تعداد صفحات
388
تاریخ انتشار
1399/6/4

توضیحات

        وقتی در دنیای داستان های فانتزی، پای جادو به میان بیاید، همه چیز به هم می ریزد و حتی فاصله ی راه ها و سال ها، فاصله ی جوانی و پیری، فاصله ی دوست داشتن و تنفر. داستان قلعه ی متحرک هاول، پازلی است که جادو، هزار تکه اش کرده و تنها راه درست شدنش، این است که سوفی دختر نوجوان یتیم تا قلعه ی هاول بلنگد و با جادوی خواستن و توانستنش، همه چیز را دوباره به هم وصل کند.
      

لیست‌های مرتبط به قلعه ی متحرک هاول

نمایش همه
فرزندان خون و استخوانپسران کلاغیاراگون

کتاب‌هایی مشابه با دنیای هری‌پاتر مخصوص پاترهدها🍵

20 کتاب

"مجموعه‌هری‌پاتر" مجموعه ای در ژانر فانتزی و زیرمجموعه دارک‌فانتزی، اثری که تعداد زیادی از ما کتاب خون‌ها رو عاشق فانتزی خوندن کرد. جی.کی رولینگ خالق دنیای زیبای هری‌پاتر؛ همونطور که از تیتر معلومه این لیست جهت معرفی چندین کتاب مشابه با حس و حال دنیای هری پاتر، ساخته شده. قطعا هیچ کتابی جای این اثر برگزیده و زیبا رو نمی‌گیره، ولی بازهم علاقه‌مندان هری‌پاتر یا یه اصطلاح پاترهدها از کتاب‌های معرفی شده در این لیست لذت میبرن. اما قبلش کمی با جی‌.‌کی رولینگ نویسنده موفق بریتانیایی اشنا بشیم. رولینگ زمانی که این ایده درحالی که منتظر قطار بود به ذهنش رسید و بعدها تونست اون رو به روی کاغذ بیاره، درخواست چاپ به انتشارات زیادی داد و جای تعجب داره که خیلی ها قلم رولینگ رو مسخره میکردن و ایده ی داستانش رو به تمسخر میگرفتند و هیچکدوم نشرهایی که رولینگ براشون درخواست ارسال کرده بود چاپ هری پاتر رو به عهده نگرفتن تا اینکه یه انتشارات خیلی کوچیک این کار رو میکنه. و الان هری پاتر جز بهترین و پرمخاطب ترین کتاب های فانتزیِ تاریخ هستش. "جی‌.کی رولینگ تو یه مصاحبه گفت: اگر مادرم نمیمرد، شاید هری پاتر روند شاد تری داشت. " و بنابراین ما شاهد گوله های اشکمون نبودیم. یا حداقل کمتر بودیم. همچنین رولینگ برای ساخت هاگوارتز و دنیای هری پاتر از شهر ادینبورگ، یه شهر سنگ فرش شده و بارونی، پایتخت اسکاتلند الهام گرفته بود. [ پیشنهاد میکنم حتما سرچ کنین و زیبایی شگفت انگیز این شهر رو ببینید]

23

پست‌های مرتبط به قلعه ی متحرک هاول

یادداشت‌ها

          ‍ قلعه متحرک برای من همیشه یک کتاب امن بوده. کتابی در مورد خیر و شر اما کودکانه، با پایان خوب و در ظاهر بدون هیچ درگیری ذهنی فلسفی پیچیده. داستان در غین معما داشتن، ساده و روانه. طنز لطیف داستان در سراسر اون جریان داره. زیباتر از همه راز تغییر قهرمان دوم داستان، یعنی هاوا هیچ وقت علنی طرح نمی‌شه و به صورت خیلی ظریف در لایه‌های داستان پنهانه. ما متوجه تغییر شخصیت می‌شیم اما به چرایی‌اش هیچ‌وقت اشاره نمی‌شه بلکه خیلی لطیف در متن ماجرا نشون داده می‌شه. داستان خوشایند و کودکانه-نوجوانانه ای هست که من هر وقت از نظر ذهنی آشفته‌ام و نیاز به غرق شدن در دنیایی جذاب اما فارغ از دغدغه‌های وجودی و فلسفی هستم به خوانشش رو می‌آرم.
اما در مورد ترجمه و ویرایش، من چاپ دوم کتاب در ایران رو خوندم که از لحاظ ویرایش و طرح جلد به نظرم یک فاجعه بود. اشتباهات تایپی و ویرایشی هم داشت. البته در چاپ های جدید دیدم طرح جلد عوض شده اما در مورد ویرایش اطلاعی ندارم. ترجمه نسبتا خوب هست. با توجه به اینکه متن زبان اصلی رو خوندم متوجه شدم مترجم‌ سهوا یا شاید بی حوصلگی چند جایی بی‌خیال بعضی توضیحات لباس‌ها یا مناظر یا حرفها و ... شده. البته به هیچ وجه به شکل سانسور نیست، اصلا کتاب چیزی برای سانسور نداشته و نداره. لطافت زبانی جذابی هم داشت که با وجود اینکه آنچنان تسلطی به خواندن متون داستانی انگلیسی زبان ندارم ازش لذت برم.
        

6

Reyhaneh Mk

Reyhaneh Mk

1403/12/20

        من بالاخره پس از سال‌ها (حقیقتا سال‌ها، فکر کنم از وقتی مدرسه میرفتم میخواستمش) این کتاب رو خریده و طی یک حرکت انتحاری یه کله تمام کردم.
خوش‌خوان و جذاب بود و طبق معمول من بدو رفتم و درگیر حاشیه شدم. از جمله اینکه ارجاعات سنگین به آلیس در سرزمین عجایب داشت - فامیلی سوفی، هَتر بود و کلاه‌ساز بود؛ کلا اون فاز حرف زدنش با کلاه‌ها و دیوانه بودنش و این داستانا - و اون یکی ارجاعشم به سرزمین اُز بود و اسم اون خانوم جادوگره، جادوگر وِیست که همون ویکد ویچ آو وِست عه و اینا. که خب البته این بخشاش که بچه‌بازی بود :)))
کتاب هم دهه هشتاد میلادی نوشته شده با نویسنده انگلیسی و اینم جالب‌انگیزناک بود.
توی کتاب یه معمایی بود (مهم‌ترین معمای کتاب) که بخشی بود از یه شعر آقای "جان دان"، که خب من مثل هر انسان نرمال دیگری رفتم تحقیق ببینم این داداشمون واقعیه یا زاده تخیلات نویسنده‌ست و کلا شعرشو میتونم کامل بیابم یا نه که خب واقعی بود و منم خیلی منطقی رفتم زندگینامه‌ی استاد رو کف اینترنت خوندم. (استاد دخترباز قهاری بوده، عاشق یه دختره میشه، بدون اجازه عمو و بابای دختره باهاش ازدواج میکنه، سال‌ها تو فقر و نداری زندگی میکنن تا باباهه باهاشون آشتی کنه بهشون پول و پله بده، و استاد به دلیل مسایل مالی میره تو کلیسا و موعظه‌گر میشه :)))) استاد از صاحب‌نام‌های مکتب شعر متافیزیک بوده - دار و دسته‌ای که بعد از رنسانس و پیشرفت علم از این اطلاعات تو شعراشون استفاده میکردن - و کلا جالب بود)
حالا یه کمم از حاشیه برگردم تو اصل. من نمیدونم نیت نویسنده چی بوده ولی خیلی وایبای فمینیستی درستی تو کار بود :) خیلی دوستش داشتم از این نظر. تیکه متلکا رو سنگین مینداخت. محدود به فمینیستی هم میتونست نباشه و بحث کلاسیسیسم بودن هم توش پررنگ بود بهرحال. کلا فاز حرف زدن سوفی با اشیا - کلاها، چوب‌دستی و ... - رو دوست داشتم و اینکه هی میگفت اگر جادوگر بودم فلان و بهمان بعد خودش به معنی واقعی کلمه جادوگر بود اونم یه جادوگر قدرتمند. اون قالبی که سوفی خودشو توش زندانی کرده بود و وقتی که پیر شد تازه احساس کرد میتونه خود واقعیش باشه واقعا خیلی رویکرد جالبی بود؛ یعنی از یه موجود که خودش بیشتر از اطرافیاش داشت خودشو سرکوب میکرد شده بود یه آدم کنه و پررو، و من خیلییییی دوستش داشتم اونجوری - خصوصا فحش دادنش.
هاول هم البته یک هَوَل دوست‌داشتنی بود.
اساتیدی که فیلمو دیدید فقط بدانید و آگاه باشید که خیلی سطحی شبیه کتابه و تم‌هاشون از بیخ فرق دارن. میازاکی رویکردش کاملا ضد جنگه ولی این یه فانتزی ماجراجویی سبک و بانمکی تو مایه‌های پرینسس برایده. کلا جفتشون زیبا بودن تو فاز خودشون.
دیگه. همین فعلا. خدانگهدار :)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

          "قلعه متحرک هاول" ساخته میازاکی محبوب‌ترین انیمه‌ی منه. با همین رویکرد به سراغ کتاب رفتم و باید بگم تجربه‌ی خیلی خیلی لذت بخشی بود.
داستانی فانتزی،ماجراجویانه و البته عاشقانه که هرفصلش آدم رو غافلگیر میکنه. انگار نویسنده همیشه یه چیزی تو مشتش داره که خواننده رو سر ذوق بیاره و مشتاق نگهش داره.

هرچند به تغییر شخصیت‌ها و علت این تغییر خیلی مستقیم نپرداخته بود و این مساله یکم توی ذوق میزد ولی خب ما داریم داستان فانتزی میخونیم توقع موشکافی احساسات و روح و روان قهرمان‌ها به سبک رمان‌های داستایفسکی رو نباید داشته باشیم :)

بنظرم خانم وین جونز داستان رو برای مخاطب ۱۵تا۱۸ ( یا به تعبیر من مخاطبان گیر کرده در برزخ میان نوجوانی و جوانی) نوشته. 

البته یکی از رسالت‌های نویسنده اینه که چالش‌هایی که مخاطبش توی این سن داره رو براش راحت‌تر کنه. و یکی از مهمترین درگیری‌ها توی این سن اختلاف و بدبینی به والدین هست. نویسنده توی این کتاب انگار نمک به زخم خواننده میپاشه. اختلافاتی که شخصیت ها اول کتاب با مادرشون دارن بنظرم می‌شد طور دیگه ای مطرح بشه.
        

0

          یادداشت 03:
من بالاخره پس از سال‌ها (حقیقتا سال‌ها، فکر کنم از وقتی مدرسه میرفتم میخواستمش) این کتاب رو خریده و طی یک حرکت انتحاری یه کله تمام کردم.
خوش‌خوان و جذاب بود و طبق معمول من بدو رفتم و درگیر حاشیه شدم. از جمله اینکه ارجاعات سنگین به آلیس در سرزمین عجایب داشت - فامیلی سوفی، هَتر بود و کلاه‌ساز بود؛ کلا اون فاز حرف زدنش با کلاه‌ها و دیوانه بودنش و این داستانا - و اون یکی ارجاعشم به سرزمین اُز بود و اسم اون خانوم جادوگره، جادوگر وِیست که همون ویکد ویچ آو وِست عه و اینا. که خب البته این بخشاش که بچه‌بازی بود :)))
کتاب هم دهه هشتاد میلادی نوشته شده با نویسنده انگلیسی و اینم جالب‌انگیزناک بود.
توی کتاب یه معمایی بود (مهم‌ترین معمای کتاب) که بخشی بود از یه شعر آقای "جان دان"، که خب من مثل هر انسان نرمال دیگری رفتم تحقیق ببینم این داداشمون واقعیه یا زاده تخیلات نویسنده‌ست و کلا شعرشو میتونم کامل بیابم یا نه که خب واقعی بود و منم خیلی منطقی رفتم زندگینامه‌ی استاد رو کف اینترنت خوندم. (استاد دخترباز قهاری بوده، عاشق یه دختره میشه، بدون اجازه عمو و بابای دختره باهاش ازدواج میکنه، سال‌ها تو فقر و نداری زندگی میکنن تا باباهه باهاشون آشتی کنه بهشون پول و پله بده، و استاد به دلیل مسایل مالی میره تو کلیسا و موعظه‌گر میشه :)))) استاد از صاحب‌نام‌های مکتب شعر متافیزیک بوده - دار و دسته‌ای که بعد از رنسانس و پیشرفت علم از این اطلاعات تو شعراشون استفاده میکردن - و کلا جالب بود)
حالا یه کمم از حاشیه برگردم تو اصل. من نمیدونم نیت نویسنده چی بوده ولی خیلی وایبای فمینیستی درستی تو کار بود :) خیلی دوستش داشتم از این نظر. تیکه متلکا رو سنگین مینداخت. محدود به فمینیستی هم میتونست نباشه و بحث کلاسیسیسم بودن هم توش پررنگ بود بهرحال. کلا فاز حرف زدن سوفی با اشیا - کلاها، چوب‌دستی و ... - رو دوست داشتم و اینکه هی میگفت اگر جادوگر بودم فلان و بهمان بعد خودش به معنی واقعی کلمه جادوگر بود اونم یه جادوگر قدرتمند. اون قالبی که سوفی خودشو توش زندانی کرده بود و وقتی که پیر شد تازه احساس کرد میتونه خود واقعیش باشه واقعا خیلی رویکرد جالبی بود؛ یعنی از یه موجود که خودش بیشتر از اطرافیاش داشت خودشو سرکوب میکرد شده بود یه آدم کنه و پررو، و من خیلییییی دوستش داشتم اونجوری - خصوصا فحش دادنش.
هاول هم البته یک هَوَل دوست‌داشتنی بود.
اساتیدی که فیلمو دیدید فقط بدانید و آگاه باشید که خیلی سطحی شبیه کتابه و تم‌هاشون از بیخ فرق دارن. میازاکی رویکردش کاملا ضد جنگه ولی این یه فانتزی ماجراجویی سبک و بانمکی تو مایه‌های پرینسس برایده. کلا جفتشون زیبا بودن تو فاز خودشون.
دیگه. همین فعلا. خدانگهدار :)

مرورنویس: ریحانه، متولد 72، تهران
        

16