معرفی کتاب قلعه متحرک اثر دایانا وین جونز مترجم شراره صدیق

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
9
خواندهام
152
خواهم خواند
56
توضیحات
در این پازل جادویی هیچ چیز و هیچ کس آنچه به نظر می آید نیست. سرنوشتها به هم گره خورده و هویت انسانها با هم عوض می شوند. جادوگر طلسمی به دنبال هاول فرستاده است. آیا سرنخ شکستن این طلسم درون ابیات یک شعر است؟ قرارداد اسرارآمیز بین هاول و شیطانک آتش، کلسیفر چیست؟ در این داستان جذاب در هر صفحه با شگفتی تازه ای روبرو خواهید شد! وقتی سرانجام آخرین نبرد بین جادوگر و هاول پایان می پذیرد تمام قطعات پازل به شکل جادویی بر سر جای خود قرار می گیرند.
بریدۀ کتابهای مرتبط به قلعه متحرک
نمایش همهلیستهای مرتبط به قلعه متحرک
1402/5/12
1403/5/15
1401/8/7
پستهای مرتبط به قلعه متحرک
یادداشتها
1401/7/22
1403/12/3
1403/2/31
3 روز پیش
1403/7/1
1403/8/30
1403/3/13
1403/8/18
1403/8/12
1403/6/14
1403/12/20
من بالاخره پس از سالها (حقیقتا سالها، فکر کنم از وقتی مدرسه میرفتم میخواستمش) این کتاب رو خریده و طی یک حرکت انتحاری یه کله تمام کردم. خوشخوان و جذاب بود و طبق معمول من بدو رفتم و درگیر حاشیه شدم. از جمله اینکه ارجاعات سنگین به آلیس در سرزمین عجایب داشت - فامیلی سوفی، هَتر بود و کلاهساز بود؛ کلا اون فاز حرف زدنش با کلاهها و دیوانه بودنش و این داستانا - و اون یکی ارجاعشم به سرزمین اُز بود و اسم اون خانوم جادوگره، جادوگر وِیست که همون ویکد ویچ آو وِست عه و اینا. که خب البته این بخشاش که بچهبازی بود :))) کتاب هم دهه هشتاد میلادی نوشته شده با نویسنده انگلیسی و اینم جالبانگیزناک بود. توی کتاب یه معمایی بود (مهمترین معمای کتاب) که بخشی بود از یه شعر آقای "جان دان"، که خب من مثل هر انسان نرمال دیگری رفتم تحقیق ببینم این داداشمون واقعیه یا زاده تخیلات نویسندهست و کلا شعرشو میتونم کامل بیابم یا نه که خب واقعی بود و منم خیلی منطقی رفتم زندگینامهی استاد رو کف اینترنت خوندم. (استاد دخترباز قهاری بوده، عاشق یه دختره میشه، بدون اجازه عمو و بابای دختره باهاش ازدواج میکنه، سالها تو فقر و نداری زندگی میکنن تا باباهه باهاشون آشتی کنه بهشون پول و پله بده، و استاد به دلیل مسایل مالی میره تو کلیسا و موعظهگر میشه :)))) استاد از صاحبنامهای مکتب شعر متافیزیک بوده - دار و دستهای که بعد از رنسانس و پیشرفت علم از این اطلاعات تو شعراشون استفاده میکردن - و کلا جالب بود) حالا یه کمم از حاشیه برگردم تو اصل. من نمیدونم نیت نویسنده چی بوده ولی خیلی وایبای فمینیستی درستی تو کار بود :) خیلی دوستش داشتم از این نظر. تیکه متلکا رو سنگین مینداخت. محدود به فمینیستی هم میتونست نباشه و بحث کلاسیسیسم بودن هم توش پررنگ بود بهرحال. کلا فاز حرف زدن سوفی با اشیا - کلاها، چوبدستی و ... - رو دوست داشتم و اینکه هی میگفت اگر جادوگر بودم فلان و بهمان بعد خودش به معنی واقعی کلمه جادوگر بود اونم یه جادوگر قدرتمند. اون قالبی که سوفی خودشو توش زندانی کرده بود و وقتی که پیر شد تازه احساس کرد میتونه خود واقعیش باشه واقعا خیلی رویکرد جالبی بود؛ یعنی از یه موجود که خودش بیشتر از اطرافیاش داشت خودشو سرکوب میکرد شده بود یه آدم کنه و پررو، و من خیلییییی دوستش داشتم اونجوری - خصوصا فحش دادنش. هاول هم البته یک هَوَل دوستداشتنی بود. اساتیدی که فیلمو دیدید فقط بدانید و آگاه باشید که خیلی سطحی شبیه کتابه و تمهاشون از بیخ فرق دارن. میازاکی رویکردش کاملا ضد جنگه ولی این یه فانتزی ماجراجویی سبک و بانمکی تو مایههای پرینسس برایده. کلا جفتشون زیبا بودن تو فاز خودشون. دیگه. همین فعلا. خدانگهدار :)
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.